#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم
شب شراب که باشد دچار افراطم
بریز هرچه که داری مکن مراعاتم
تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم
سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار
(شب شراب می ارزد به بامداد خمار)
نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم
اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم
بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم
بگو بگو و مگو من صنایع الهم
لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی
که شعر جوششی آفریدگار تویی
تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی
پر از خیالی و از هر خیال بیرونی
شکوه شعر کهن در کلام اکنونی
بریز قاعده ها را بهم تو قانونی
سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است
جهان بدون تو اسلوب بی معادله است
رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی
به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی
نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_
شراب شعر صغیر و فواد کرمانی
تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی
جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی
کتاب معجزه در بی شمار ابوابی
اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی
بخوانمت منِ وامانده با چه القابی
اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی
اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم
تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم
تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو
کنار فاطمه ای همدم حرایی تو
به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو
به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو
تو در نهایت معراج در نبایدها
نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها
تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار
دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_
کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار
برای مالک اشتر نوشته ای بسیار
هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است
غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است
به ناشناسیِ منظومهء علی نامه
به الغدیر به موی سپید علامه
به یا علی مددِ پوریا به هنگامه
به شرمگینیِ من در چکامه و چامه
تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست
که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
http://eitaa.com/maddahanesf
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
علی فصل شروع هرچه عشق است
علی سرمشق بانوی دمشق است
علی هر لحظه اش صد کهکشان است
امیر و لنگر هفت آسمان است
علی خورشید تابان زمین است
علی تنها ، امیر المومنین است
علی امضای رحمان و رحیم است
علی یعنی صراط المستقیم است
علی در اوج مانند سهیل است
علی چشمان گریان کمیل است
علی دلبر علی عشق و علاقه ست
علی رهبر، علی نهج البلاغه ست
علی شمشیر بران و حکیم است
علی همبازی شهری یتیم است
علی در داوری مانند ماه است
علی پاکیزه از رجس و گناه است
علی شمع است شمعی جاودان سوز
علی پروانه ی شیعه شب و روز
علی پرودگار سعی و کارست
علی همدوش تیغ ذوالفقارست
علی همراز شب با گوش چاه است
علی در آسمانها پادشاه است
علی اندازه و قدرش زمین نیست
زمین جای امیرالمومنین نیست
علی موسیقی رقص وجودست
علی سالار سبز هر سرودست
علی سقای حوض سلسبیل است
علی مافوق شخص جبرییل است
#علی_اکبر_مقدم
http://eitaa.com/maddahanesf
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش میرقصید
تیغ عریان شده بالای سرش میرقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیهای از معجزه بر سر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟!
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟!
یازده قرن به دل سوختهام میدانی
مُهر وحدت به لبم دوختهام میدانی
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لبزده خون میخورم و خاموشم
طاقتآوردن این درد نهان آسان نیست
شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
#سید_حمید_رضا_برقعی
http://eitaa.com/maddahanesf
#امیرالمومنین_ع_مدح
#تولی_و_تبری
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
http://eitaa.com/maddahanesf
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح
#پنجم_ربیع_الاول
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی
#مسعود_یوسف_پور
http://eitaa.com/maddahanesf
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مثنوی
ای کرامت را تو مجلای تمام
حضرتت باب الکرم بنت الکرام
با کلام الله ناطق هم کلام
ای سکینه بر کراماتت سلام
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا
گوهر دردانه ناز حسین
دختر هم راز و دم ساز حسین
جده ات انسیة الحورا تو حور
چشمه خورشید را یک لمعه نور
زینت استی گوشوار عرش را
سرور استی بانوان فرش را
ای سکینه مسکنت دامان عشق
سوره والنجم در قرآن عشق
قلب مادر از تو تسکین دیده است
زان سکینه مادرت نامیده است
معرفت برده است در کیوان تو را
خوانده مولا خیرة النّسوان تو را
برترین زن های عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن
در دل کوثر طهارت کرده ای
پنج حجت را زیارت کرده ای
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بوده ای در سایه سار آفتاب
ای وقار از دامنت آویخته
هر نگاهت با عفاف آمیخته
چشمت از زمزم دهان از کوثر است
نامت از طوبی نشان از کوثر است
مهر و ماه معرفت را کوکبی
در جلالت هم قِران زینبی
هم نشینی با امامت با امام
دیده ای ماه ولایت را تمام
ای فصاحت بی نوایت بی نوا
صد نوا از نای تو در نینوا
ای سکینه ای هم آغوش بلا
وی تو سکّان دار فُلک کربلا
مرد میدانی و لیکن در حجاب
با امام عصر خود پا در رکاب
حرف حق نطق تو را شمشیر کرد
شیره جان ربابت شیر کرد
در اسارت نقش ایفا کرده ای
پا به پای عمه غوغا کرده ای
در حرم در خیمه گه در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
می درخشد نام تو گفتار تو
اشک تو ایمان تو ایثار تو
جامه خون و شرف پوشیده ای
تشنگی را با پدر نوشیده ای
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتاده ای
سهم آب خود به طفلان داده ای
در مصائب پایداری کرده ای
عمه را با صبر یاری کرده ای
بانوان را دل نواز پر توان
کودکان را سرپرست مهربان
دختری و صبر و همت این چنین
مرحبا بر صبرت ای صبر آفرین!
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخواست بانگ یا حسین!
اولین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
که ای سکینه حامی ایتام باش
ای دل آرام حسین آرام باش
قطره های اشک بر سیما مزن
شعله های درد بر دل ها مزن
منگرم با چشم گریان دخترم
قلب بابا را مسوزان دخترم
پیش تر آ نزد بابا پیش تر
گریه ها در پیش داری بیش تر
بعد تودیع حرم با التهاب
دست بر شمشیر زد پا در رکاب
رفت در میدان و دیگر بر نگشت
بر نگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش
دیدی اندر خون دو نیم است آفتاب
نیمه ای بر نیزه نیمی بر تراب
چون رسیدی در حریم قتلگاه
معجر دیگر به سر کردی ز آه
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی
یافتی قرآن حق را جزو جزو
جسم خونین پدر را عضو عضو
یوسفت در بین گرگان مانده بود
جسم ثارالله عریان مانده بود
بر زیارت کردن سبط رسول
چون نبودت مهلت اذن دخول
زان زیارت در فضا هنگامه شد
پاره های دل زیارت نامه شد
پیکری دیدی ولیکن سر جدا
جمله اعضایش ز یکدیگر جدا
زان تن پامال اثر باقی نبود
سینه و پشتی دگر باقی نبود
چار سویش حجله خون بسته بود
استخوان در استخوان بشکسته بود
در وداع سینه سوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمه افلاک را
زخم هایش بوسه باران ساختی
مرحمی بر جسم عریان ساختی
روح بی تابت ز نو در تب نشست
خاک و خون زان بوسه ات بر لب نشست
خاک مقتل شد ز اشک تو خجل
تا سرودی این سخن از سوز دل
این بیابان گر شود از شب سیاه
بر که آرد دخترت بابا پناه؟!
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
ماه محمل باز انجم را بخوان
"شیعتی مهما شربتم" را بخوان
ای تجلای حرم نور خیام
چلچراغ کوفه و قندیل شام
سوخت این جا از غمت کلک و کلام
عمه جان بر روح والایت سلام
#استاد_سید_رضا_موید
http://eitaa.com/maddahanesf
#حضرت_سکینه_علیها_سلام
#وفات
#مدح
#مثنوی
لوح تقدیر تا قلم برداشت
از دل قِصه، فصل غم برداشت
نور تو ظلم را به ظلمت بُرد
شور تو اژدهای شر را خورد
خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد
نوح با نوحهی تو هروله کرد
وَجهِ تو وِجههای ز مادر داشت
چشم تو آیه، آیه کوثر داشت
عرش را قائمهشدن عشق است
نوهی فاطمهشدن عشق است
شتر فتنه را تو پِی کردی
کوفه را حیدرانه طِی کردی
صاحبِ شأن بی قرینه! سلام
دختر شاهِ من، سکینه! سلام
پدرت گفته به تو: جانِ منی
لایقِ فَخْرَةُ النِّسا شدنی!
چهرهات خوشترین نگاهِ حسین
خانهات بهترین پناه حسین
چشمهی اشک! رَبِّ آبی، تو
همهی هستیِ ربابی، تو
پنج نوبت..، عبادت همهای
خواهرِ بابِ حاجتِ همهای
اصغری که زعیم هر بشر است
به اَخا گفتنِ تو مفتخر است
طفلِ گهوارهخواب، با تو خوش است
شیرخوارِ رباب، با تو خوش است
نُطق تو لفظهای حیدر بود
منبرت شانههای اکبر بود
التماس فرات، جوی تو بود
خواهش مشکها، سبوی تو بود
عطشِ تو شرر به دلها زد
تحت امرت، عمو به دریا زد
ظهرِ دلکندنت سحر را کُشت
" رُدَّنا " گفتنت پدر را کشت
پای بالت تمام پرها سوخت
"شیعَتی" خواندی و جگرها سوخت
کاتب روضههای جنجالی
شاعر لحظههای گودالی
روی پیشانی تو چین افتاد
شاهِ لبتشنه تا زمین افتاد
جامهی غُصه را رفویش کرد
شمر با چکمه پشت و رویش کرد
کاخِ اُمّید تو خراب شده
سهم دستان تو طناب شده
در بهاران، خزان شدن سخت است
همکلامِ سنان شدن سخت است
شعله در جان معجرت افتاد
زجر دنبال خواهرت افتاد
عمه را بی پناه میدیدی
کوچه کوچه، گناه میدیدی
نیزهدارانِ سر، تو را زدهاند
پیش چشمِ پدر تو را زدهاند
من بمیرم ! نگو کجا رفتی...
سرِ بازار بردهها رفتی
حقِّ تو این همه عذاب که نیست
جای تو مجلس شراب که نیست
عاقبت بخت با تو یار نشد
خیزران آخرش مهار نشد...
#بردیا_محمدی
http://eitaa.com/maddahanesf
#شعر_آیینی
#مثنوی
#امام_عسکری_ع
هواى سامره مثل غروب پائيز است
سياهپوش عزا گشته و غم انگيز است
ز كوچه كوچه ی آن بوى درد مى آيد
صداى غربت يك مرد مرد مى آيد
ميان حجره غريبانه زار مى گريد
و كودكى كه بر او بيقرار مى گريد
چه كودكى كه همه انبيا به قربانش
عزيز فاطمه در بر گرفته چون جانش
شرار زهر و عطش در سكوت غوغا كرد
امام عسکرى آخر به ناله لب وا كرد :
كه اى اميد دلم ، لحظه ی جدايى شد
براى ديدن زهرا دلم هوايى شد
چو مادرم به جوانى از اين جهان سيرم
زمان زمان فراق است و سخت دلگيرم
ز تاب رفته دلم صبر و تاب مى خواهم
ز دست كوچك تو جام آب مى خواهم
اگر چه از شرر زهر كينه جانش سوخت
غريب بود و ز غم قلب مهربانش سوخت
ولى چو جدّ غريبش حسين ، تشنه نرفت
و در برابر خواهر به زير دشنه نرفت
کمیل کاشانی - ۱۳۷۴
http://eitaa.com/maddahanesf
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
عالم امكان سراسر نور شد
شیعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر مینهد
بر همه آفاق فرمان میدهد
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامهای با مُهر و امضاء خدا
مینشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینهها
تکسوار قصهی آدینهها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بیدلان
پهلوان نامی افسانهها
تحت امرش لشگر پروانهها
لشگری دارد بزرگ و بیبدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
عرشیان و قدسیان فرمانبرش
مردمان مهربان كشورش
ساحران مصر مبهوتاند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش
ساقیان و میفروشان جملگی
مست لایعقل شدند از ساغرش
عالمان حوزههای علم عشق
درسها آموختند از محضرش
نامهای شاعران شیعه را
ثبت كرده ابتدای دفترش
خیمهای سبز و محقر قصر او
پایتختش شهر سبز آرزو
خادمان بارگاهش اولیاء
كاتبان نامههایش اوصیاء
یوسف مصری سفیر دولتش
پیر كنعان هم وزیر دولتش
در حریمش قدسیان هو میكشند
فطرس و جبریل جارو میكشند
خیمهاش دارالشفای خاكیان
قبلهگاه اصلی افلاكیان
عطر سیب و یاس دارد خیمهاش
گرمی و احساس دارد خیمهاش
بیرق عباس پیش تخت او
تكیهگاه لحظههای سخت او
چادری خاكی درون گنجهاش
گوشواری سرخ بین پنجهاش
نیمهشبها عقدهها وا میكند
مخفیانه گنجه را وا میكند
بوسهباران میشود با شور و شین
گوهر انگشتر جدش حسین
#وحید_قاسمی
http://eitaa.com/maddahanesf
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#نهم_ربیع_الاول
#مثنوی
سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین
عیــد یــاران فداکار علی است
عید محسن، اولین یار علی است
عیــد فتـحِ «میثـم تمار»هاست
عید عمرو مالک و عمارهاست
عید مشتاقان سرمست حسین
عید ذبح کوچک دست حسین
عید باغ یاسمن های کبود
عید شادیِ بدن های کبود
عید سردار رشیـد علقمه
عید سقـای شهیـد علقمه
عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن
عید سربازان بی غسل و کفن
عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش
می برد از دل شکیب کعبه را
می کشد اول خطیب کعبه را
روی او آیینه روی خــداست
پشت او محکم به نیروی خداست
پیش رو خوبان عالم، لشکرش
پشت سر دست دعای مادرش
بـر سـرش عمـامه پیغمبر است
ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است
پرچمش پیراهـن خـون خداست
نقش آن رخسار گلگون خداست
رشته هایش از رگ دل پاک تر
از گل پرپر شده صـدچاک تر
حنجـر او نینـوای زینبین
نعره او یا لثارات الحسین
اشک چشمش خون هفتاد و دو تن
چهره: تصویـر حسین است و حسن
خیمـه اش آغـوش حی دادگر
مقدمش چشمِ قضا، دوش قدر
عدل از نـور جمـالش منجلی
پــایتختش کوفـه مـانند علی
آسمـان پروانـه ای دور سرش
خلق پندارند خود را در برش
آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او
فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک
مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا
شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل
عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرقه باب و بهاست
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور
#استاد_غلامرضا_سازگار
http://eitaa.com/maddahanesf
#امام_زمان_عج
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
..هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
قبل هر چیز بگو اینکه ز یارم چه خبر؟
وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟
منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟
آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه
همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم
میتوانیم به این فاصلهها چیره شویم..
میرسد او که همه منتظرانش هستیم
هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم
راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست
از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست
این نمازیست که هر روز به جا آوردید
بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟
با همان سادگی و عدل علی آمده است
گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است
وه که بر ظلم چه بیواهمه شمشیر کشید
بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید
نام خونین حسین است که بر لب دارد
خطبههایش همگی آتش زینب دارد
در همان وقت و زمانی که خدا میداند
از همان جا و مکانی که خدا میداند
میرسد تا پر پرواز شما بگشاید
«مژده، ای دل! که مسیحا نفسی میآید»
#هادی_جانفدا
http://eitaa.com/maddahanesf
#امام_زمان_عج
#مثنوی
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#سید_حمیدرضا_برقعی
http://eitaa.com/maddahanesf