eitaa logo
کانون مداحان
28هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
24هزار ویدیو
229 فایل
کانون مداحان استان مرکز آموزش عمومی ، تخصصی و سطح عالی مداحی اهلبیت علیهم السلام خیریه فرهنگی ذاکرین امام حسین علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ای حر تو از این پیش‌تر بودی حسینی  حتی تو در صلب پدر بودی حسینی  دیشب دعا کردم که پیش ما بیایی  آخر تو نه حر یزیدی حر مایی  پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم بر تو بشارت از بهشت آورده بودیم  در کوثر رحمت شناور گشتی ای حر زهرا دعایت کرد تا برگشتی ای حر ما بر گنه‌کاران در رحمت گشودیم روزی که تو با ما نبودی، با تو بودیم  با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم   تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم  با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن خون گلویت را نثار خاک ما کن  هرچند بد کردی،خریدارت منم من  در این جهان و آن جهان یارت منم من تو خار، نه! تو شاخۀ یاس من استی  تو حر عاصی نه! تو عباس من استی  تو جان‌نثار عترت پیغمبر استی در چشم من دیگر علیِِِِِِِِِِِّ اکبر استی  امروز، دیگر ما تو هستیم و تو مایی  تنها نه در مایی در آغوش خدایی  گفتم: برو! مادر بگرید در عزایت مادر نه! من می‌گریم امروز از برایت  وصف تو را باید کنار پیکرت گفت آری تو حری همچنان که مادرت گفت  غلامرضا سازگار ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ای علی و فاطمه را نور عین چشم الهی نگهم کن حسین حرّ گرفتار ز راه آمده در پی یک نیم نگاه آمده نار بُدم نور صدا زد مـرا چشم تو از دور صدا زد مرا ای دل من بسته به زنجیر تو حرّ شده سینهْ سپر تیر تو تا کرمِ فاطمه دستم گرفت عشق ز راه آمد و هستم گرفت دوش مرا زد شرر از سینه جوش العطشِ طفل تو آمد به گوش چشم که بر آب روان دوختم سوختم و سوختم و سوختم جان و تنم در تب و در تاب شد چون دل دریا جگرم آب شد ای پسر فاطمه تا زنده‌ام زار و سرافکنده و شرمنده‌ام غلامرضا سازگار ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): یوسف زهرا! ز شما پُر شدم تا که اسیر تو شدم حُر شدم از دل دشمن به سویت پر زدم آمدم و حلقه براین در زدم آمده ام تا که قبولم کنی خاک ره آل رسولم کنی حرّ پشیمان تو ام یا حسین دست به دامان تو ام یا حسین یک نگه افکن همه هستم بگیر ای پسر فاطمه دستم بگیر روز نخستین به تو دل باختم در دل من بودی و نشناختم دست نیاز من و دامان تو کوه گناه من و غفران تو ناله ی العفو بُوَد بر لبم تا صف محشر خجل از زینبم روی علی اکبر تو دیدنی است دست علمدار تو بوسیدنی است مهر تو کُلّ آبروی من است هستی من خون گلوی من است چه می شود کشته ی راهت شوم؟ خاک قدم های سپاهت شوم؟ حرّ ریاحی به درت آمده فطرس بی بال و پرت آمده با نگه خویش کمالم بده وز کرم خود پر و بالم بده بال من از تیغه ی شمشیرهاست سینه ی تنگم سپر تیرهاست مقتل خون، اوج کمال من است تیر محبت پر و بال من است بال بده، فطرس دیگر شوم طوطی گهواره ی اصغر شوم استاد سازگار ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ای ز خود خالی و از حق پر شده ای گرفتارت هزاران حر شده حرّ ما، امروز حرّ ما شدی قطره بودی غرق در دریا شدی ما شدی و ما خطابت کرده ایم ذره بودی آفتابت کرده ایم خواجة اسری صدایت زد، بیا مادرم زهرا صدایت زد، بیا این که گفتم بر تو گرید مادرت بی سبب آزرد از ما خاطرت بی جهت از خشم ما رنجیده ای من دعا کردم، تو نفرین دیده ای خشم ما بر دوست، عین رأفت است رحمت است و رحمت است و رحمت است خشم کردم تا به خود وصلت کنم در کتاب عشق سرفصلت کنم از همان اول که برخوردم به تو با نگاه خویش دل بردم ز تو دیدم از آغاز پرواز تو را با شهادت می خرم ناز تو را در تن پاک تو دیگر خون ماست این عروجت تا خدا مدیون ماست جذبة ما جانب یارت کشید دل ربود و سوی دلدارت کشید طایر بام شهادت رام توست جوشن تو جامة احرام توست عشق را پاینده کردی حر ما حریت را زنده کردی حر ما تو دگر حر ریاحی نیستی حرّ مایی، هیچ دانی کیستی آب، از سوز درونت می کنیم قطره ای، دریای خونت می کنیم ای همه ما چون ز ما شرمنده ای سربلند و سر به زیر افکنده ای! گریه کمتر کن به بخت خود بخند سربلندی، سربلندی، سربلند در حرم با اشک، آب آورده ای هدیه از بهر رباب آورده ای گوش کن تا گریه بی تابت کند شعله های العطش آبت کند دوش دور خیمه ها مانند مشک چشم سقا تا سحر می ریخت اشک همچو شمع سوخته، گردید آب اشک خجلت ریخت بر طفل رباب کودکانم سوختند و سوختند چشم خود بر دست سقا دوختند خیمه ها از اشک دریایی شده چشم زینب ، گرم سقایی شده هر چه کردی ما قبولت کرده ایم وقف اولاد رسولت کرده ایم یاد داری چون سپاهت تشنه بود آبشان دادیم هنگام ورود از چه اینان آب بر ما بسته اند قلب اطفال مرا بشکسته اند "میثم" از ما قصة ما را شنفت از زبان حال ما گفت آن چه گفت استاد سازگار ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم و گر از در برانی خاک پای لشگرت کردم به درگاهت غبار آسا نشستم بر نمی خیزم و گر بفشانی ام چون گَرد بر گِِرد سرت گردم علی شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد تو ای دلبندِ او مپسند نومید از درت گردم دل و جانم ز تاب شرم هم چون شمع می سوزد بده پروانه تا پروانه وش خاکسترت گردم ببین از کرده خود سر به زیرم سر بلندم کن مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم اگر باشد به دستم اختیاری بعد سر دادن سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم به صد تعظیم نام فاطمه آرم به لب یعنی که خواهم رستگار از فیض نام مادرت گردم استاد علی انسانی ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): حر پشیمان توأم یا حسین "دست به دامان توأم یا حسین" دست نیاز من و دامان تو کوه گناه من و غفران تو روز نخستین به تو دل باختم در دل من بودی و نشناختم توبه کنان گرچه به تاب و تبم تا صف محشر خجل از زینبم روی علی_اکبر تو دیدنی است دست علمدار تو بوسیدنی است حر ریاحی به درت آمده فطرس بی بال و پرت آمده مقتل خون اوج کمال من است تیر محبت پر و بال من است بال من از تیغهء شمشيرهاست سينهء تنگم سپر تیرهاست حال که از لطـف پذیرفتی‌ام رتبه به من دادی و حرّ گفتی‌ام از کرمِ خویش مدالم بده رخصت میدانِ وصالم بده باب تو برقاتل خود شیر داد از کرمش به خصم، شمشیر داد از تو سزد ای پسر بوتراب تا که به دشمن بدهی جام آب ای به فدای تو و آقائی ات خصم تو شرمنده ی سقائی ات گر چه خود از شطّ فرات آمدم در طلب آب حیات آمدم کاش می آوردم یک جرعه آب بر لب خشکیده ی طفل رباب العطش طفل تو کشته مرا دیشب از این غصّه نمردم چرا آه که هم گام به دشمن شدم باعث این سوزِ عطش من شدم حال اگر من به تو بد کرده ام فاطمه را واسطه آورده ام ای شده از خود تهی از دوست پُر مادرت از روز ازل خوانده حُر آنکه گنه کار پذیرد منم آنکه تو را دست بگیرد منم ای به بلا گفته بلی مرحبا حرِّ حسین ابن علی مرحبا شیفتهء پر زدنت بوده ام منتظر آمدنت بوده ام باغ گل یاس شدی، مرحبا وصل به عبّاس شدی، مرحبا فخر کن ای روح رها از بدن حرّ منی حرّ منی حرّ من ای تو فروشنده، خریدار، ما دل به سر دستِ تو، دلدار، ما در پی دیدار حبیب آمدی یا که به یاریّ غریب آمدی باش که محبوب خدای منی حرّ تمام شهدای منی خون خدا خون تو را خواسته چهره گلگون تو را خواسته تا که به خون سرخ شود روی تو زینب کبراست دعاگوی تو پشت سر توست دعای همه اجر تو با مادر ما فاطمه از ادب تو به من و مادرم بود حسینی شدنت باورم گر چه مرا زخم فزون بر تن است بستن زخم سرِ تو با من است فرق تو را اهل ستم بشکنند رأس مرا بر سر نی می زنند غلامرضاسازگار حر ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): جناب حر خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم  بـرون آورد دست رحمتت از دام دنیایم من آن آواره‌ای بودم که کوی یار را جستم  و یا گمگشته‌ای بودم که مولا کرد پیدایم  اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم بـرای مـن شد از امـروز نـام حرّ برازنده  همانـا افتخارم بس کـه دیگر حرّ زهرایم  سراپا غـرق اشک خجلتم یـارب نمی‌دانم  که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم  اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم به خود گفتم که شاید از کرم بخشد گناهم را  نـدانستم کـه در نـزد حبیبش می‌دهد جایم  ز چشمم اشک خجلت گشت جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم... چه بی‌رحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هرم عطش لب‌های آقایم صـدای آب آب کودکان تشنه، آبـم کرد لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم من آن پروانه‌ای هستم کزآتش نیست پروایم غلامرضا_سازگار حر ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): تو کیستی که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشهٔ آل کسا به درک تو فهم رسا، نارسا چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو هیچ گلی ندیده خندیدنت به غیر لحظهٔ حسین دیدنت دایهٔ تو ز کودکی غم شده قامت غم در غم تو خم شده کتاب عشق و عقل تألیف توست مُهر به لب، زبان ز توصیف توست تو گردش ثبات اهل‌بیتی تو مجمع صفات اهل‌بیتی دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسین تو، حسن تو، عباس تو تو برده‌ای فیض حضور همه تو بوده‌ای سنگ صبور همه روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات سایهٔ تو ندیده همسایه‌ات مدرسهٔ تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه اُمّ مصائب تو و زینِ اَبی عقیلهٔ هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد ولادتت ولادت گریه بود گریهٔ تو شهادت گریه بود تو عین عرفان وِرا نور عین کشتهٔ حقّی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینةالنّجاتی حسین امید خلق در عالمین ولی به هر غم تو امید حسین نام شما هر دو به دنبال هم آینهٔ همید و تمثال هم چنان که نام خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ✅ اشعار ___________________ من آمـده ام تا کـه به پای تو بمیرم  امـروز غـریبـانـه بـرای تو بمیرم  غم نیست اگر در قدمت دست من افتد  شادم به خدا تا که به پای تو بمیرم  از خیمه دویدم که کنم جان به فدایت  خواهـم که عمو زیر لوای تو بمیرم  ای کاش ذبیح تو شـوم در ره توحید  تا در ره عشقت به منـای تو بمیرم  این قـوم اگـر تشنـۀ خونند، بیایند  آماده شدم تا که به جای تو بمیرم  بگذار که از خیـل شهیـدان تو بـاشـم  بگـذار که در کرب و بـلای تو بمیرم  کو حرملـه تـا تیـر بینـدازد و من هم  زان تیـر در آغـوش وفای تو بمیرم  از قول من خسته جگر گفت «وفایی»  ای کـاش کـه در راه ولای تو بمیرم  ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): آخرین قربانی ای گل خوشبوتراز باغ بهشت ای حسن فطرت گل مینوسرشت پنجه ی تقدیر روی غنچه ها نام جاوید تو را باخون نوشت کودکی امّا دلت آگاه بود نام جانبخش تو عبدالله بود ای که عطر توست هم بوی حسن یادگار باغ مینوی حسن ای که با دیدار رخسارت حسین یاد می کرد از گل روی حسین عمرکوتاهت مصیبت سنج بود آخر عمرتو درد ورنج بود ای یگانه زائر روی حسین آخرین قربانی کوی حسین چرخ از ایثار تو شد محو ومات تا دویدی از حرم سوی حسین گفتی ای جان عمو من آمدم کودکم ،باتو ولی هم مقصدم آمده ام ای من بلا گردان تو دست های کوچکم قربان تو تا که جانی دربدن باشد مرا پایداری می کنم ازجان تو من به بوی تو عموجان زنده ام گرچنین دیر آمدم شرمنده ام من فدای آن لب خاموش تو می شوم از عطرتو مدهوش تو آرزو دارم که همچو اصغرت جان دهم درگرمی آغوش تو تاکه جانان همه باشد امان می خرم من تیر دشمن را به جان تاکه برمن توبشارت می دهی جان به من بایک اشارت می دهی بسته ام بارسفرسوی بهشت چون به من قول زیارت می دهی تا به سوی موکب اجلال تو با پدر آیم به استقبال تو ای یگانه آفتاب کربلا آفتاب انقلاب کربلا دست های کوچک من می شود آخرین برگ کتاب کربلا این کتاب دردوماتم خواندنی است ای «وفایی» تا قیامت ماندنی است ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): خواهر ،برادر جای خود، زینب دلی دارد چشم از تماشای امامش برنمیدارد تا دید دارد لشگرش کم میشود،کم کم طفلان خود را زد صدا با گریۀ نم نم انگار یک لشگر مهیا میکند زینب گویی سپاهی نذر زهرا میکند زینب وقتی حمایل را برای نوجوانان بست سربندِ یاحیدر به پیشانیِ طفلان بست گاهی به لبخندی ز طفلان دلبری میکرد گاهی شِگِرد رزم را یادآوری میکرد عباس را بر دیدنِ آنان صدا میزد او را به طرزِ زایدالوَصفی صَلا میزد چون چلچراقی،آن دو را راهیِ میدان کرد چشم حسینش را در آن غربت،چراغان کرد چون یادِ آنان داده بود از قبل ،معنا را بی وقفه میبردند بر لب نام زهرا را با نام زهرا اشکِ دایی را در آوردند پس در کفِ اخلاص در میدان سر آوردند از دور،زینب صحنه را زیرِ نظر دارد تا رَد نگردد هدیه هایش چشمِ تر دارد اما مُسَلَم،نام زهرا کارِ خود را کرد آقا،دعایی خواند و راهی سوی اعدا کرد شمشیر چرخاندند و با هیبت رجز خواندند کُشتند از آن لشگر و بِینِ عدو ماندند انگار میشد ارباً اربا باز تکراری از گرگها جز این تَوقع نیست رفتاری زینب میان خیمه مشغول عبادت شد دست دعا پایین نیامد تا اجابت شد از دور نعش نوجوانان را به رفتن دید دیگر صَلاحِ خویش را در خیمه ماندن دید نجوا کنان میگفت ،زینب دل ندارد،نه؟ خواهر فدایت،جانِ من قابل ندارد،نه؟ ایکاش میشد من فدای غربتت گردم دورِ سرت گردم ،شهیدِ نهضتت گردم محمو ژولیده ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): شعر پسران حضرت زینب -(مادر به خیمه و دو جوانش به قتلگاه) مادر به خیمه و دو جوانش به قتلگاه پا می كشند راه نفس باز وا كنند در آخرین نفس كه نفس بر لب آمده می خواستند مادر خود را صدا كنند اما ز خیمه گاه نیامد به جای او زود آمدند تا سرشان را جدا كنند عباس اگر نبود كه چیزی نمانده بود می خواستند هر چه كه تیغ است جا كنند شاعر: ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯