|⇦•معصومه یعنی...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج حسن شالبافان
▪️▪️▪️
"لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر"
معصومه یعنی نور یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش، جنّت زهرا
مانند زهرا روشنای خانه این بانوست
راضیه و انسیه و حنانه این باشد
کوثر شده زهرای اطهر میشود بیشک
انسیةـ الحورا دیگر میشود بیشک
معراج را معنا و مظهر میشود بی شک
بند دل موسی بن جعفر میشود بیشک
* یه عدهای اومدن دم خونه آقا در زدن با حضرت کار داشتند.بی بی معصومه فرمود: پدرم نیستند بیرون شهر هستند. چه کار دارید؟ گفتن سوال داشتیم محضر امام کاظم. سوالاتون چیه؟ سوالها را گرفتند و جواب دادند. برمیگشتند تو راه برخوردند به آقا امام کاظم علیه السلام. آقا پرسیدن کجا بودید؟ گفتن دم منزل شما بودیم سوال داشتیم خب چه خبر؟ گفتن سوالها رو دخترتون فاطمه معصومه همه رو جواب دادن حضرت فرمودند: ببینم جواب سوالها را. تا نگاه حضرت افتاد دیدند هی میفرماید:" فداها ابوها.. "به خدا بچهها ساده نمیشه گذشت از این جمله.امام معصوم هست داره به دخترش میگوید "فداها ابوها" این جمله را دیگه کدام بابا به کار برد؟ اینجا اگر اینها شنیدند میگه بابا به قربونت بره همه دوست بودند محب بودند. اما یه جای دیگه سراغ دارم یه بابا فرمود: فاطمه جان! "فداها ابوها" کاری کردند بین در و دیوار هی گفت بابا...*
دست کریم برکتش مثل کریمان است
قم ظاهرا خشک است در باطن گلستان است
باران نمیخواهد همیشه نور باران است
هر زائر قم تو بگو زائر شاه شهیدان است
*وقتی این خانم را دفن کردند یه عدهای رفتن طوس محضر امام رضا حضرت یه نگاه بهشون کرد فرمود: ما یه امانتی تو شهر شما داریم یه فاطمه از ما تو این شهر دفن شده حواستون به خواهر ما هست زیارتش میروید یا نه؟ لذا اونجا حضرت فرمود: هر کس خواهرم را زیارت کند انگار منِ امام رضا را زیارت کرده..*
چون فاطمه نور است تو شرحی در بیانش نیست
چون زینب است و جز رضا ورد زبانش نیست
گرچه شکسته، حرفی از قد کمانش نیست
بر آسمان نیزه، ماه کاروانش نیست
بی کس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً
خانم بیمار شد اما نشد اینجا اسیر
باید از آقا گفت یا خواهر که تنها شد
او را زدند اشرار بالا سر که تنها شد
گودال شد عرش خدا مادر که تنها شد
غارت شد از هر گوشهای پیکر که تنها شد
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
⏬⏬
|⇦•امشب برایت دخترت...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج وحید گلستانی
🥀🥀🥀
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین....
وقتی ندارم سر پناهی غیر از اینجا
دستم به دامانت نکش از دست من دامن
*کجا رو داریم غیر از خیمه آقا ابی عبدالله
کجا رو داریم غیر از خیمه حضرت زهرا و بچه هاشون..*
شأنی برای خویش قائل نیستم
اصلا من کی ام؟
خُب نوکرانی بهتر از من داری
اما من پیدا نخواهم کرد بهتر از تو آقایی
تنها تو را دارم حسیــــن از دار دنیا من
خوب و بدِ عالم به زیر پرچمت جمع اند
هستن میان گریه کن های تو، حتی من
مانند حر که عاقبت او را بغل کردی
وا میکنی آغوش خود را، میرسم تا من
*همه ما رو حسین بغل گرفته خبر نداریم
عجب آغوش گرمی.اما بمیرم حسرت این آغوش به دل یه سه ساله موند..گفت بابا!..*
آغوش تو کجا این سر بابا
یکم بخند لحظه ی آخره بابا
مولای من ...!
از دوستی با غیر تو خیری نمیبینم
تنها تو هستی که رفاقت میکنی بامن
سرمایه ای دارم اگر قطعا خودت هستی
اصلا؟ که را دارم به جزِ اولادِ زهرا، من؟
کِی رو زدم چیزی طلب کردم به جز اینکه
سالی فقط یک کربلا دارم تمنّا من
*امروز کربلای مارو امضا بزن واسطه مون یه سه ساله است کافیه واسه بابا یکم ناز کنه کار هممون راه میفته..*
امشب برایت دخترت مرثیه میخواند
آزرده شد روحم همانند تو بابا، من
گفت بابای من....!
آنکه سرش پی در پی افتاد از نوک نی،تو
آنکه کنار نیزه ات افتاده از پا، من
ماهِ کبود من بیا تا صبح بشماریم
تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من
گفت حالا که آمدی بابا
یا مرا با خودت ببر یا باش
راستی دختری که آن کوچه از
کتکِ سیر خوردم از بابا
دست خودم نبود یدفعه پیر شدم
از خواب که پا شدم دیدم اسیر شدم
*آخه گفت...!*
خواب بودم یه خرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دست میکشیدی پا بشم
بعدِ تو هی با لگد بیدار میشم
دست خودم که نیست خرابه مال من
بچه هاشون, بابا عمه رو میزنن
دست میندازن منو...
میگن میریم برات
گوشواره میخریم
دست میندازن منو میون بازار
دست میندازن منو توی خرابه
دست میزنن بابا همش به روسریم
*آخی چه دخترِ نازی بابا نداری؟ بابات کجاست چرا لباسات پاره است؟؟ *
دست میندازن منو میون بازار
دست میندازن منو توی خرابه
میگن آروم بازی کنیم تو کوچه
بابای این دختر رو نیزه خوابه
چشماتو وا کن و دخترتو ببین
تو صورتم بابا مادرتو ببین
دیگه نمیشه که مشکل و حل کنی
دست نداری تا منو بغل کنی
*بعد اینهمه مدت اومدی نه دست نه پا..*
دست تو که نبود
دستم شکسته است
دست یهود شده
یه جوری زجر زده
که حتی دستهای
خودش کبود شده
«دست عدو بزرگتر از صورت من است»
دستم نمیرسید بابا تا نیزه
زد نیزه دار رو دست من با نیزه
دست کدومشون تو رو کبود کرد
دستای خیزرون بوده یا نیزه
من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم
اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم
من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که
بعد تو دیگه بابا دندون شیری ندارم
وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد میشه
نمیخوام گریه کنم برایِ عمه بد میشه
شنیدم زجر اومده
حرفمو آروم میزنم
نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه
مشکل از چشام که نیست
نمیبینه نیمه شبه
من میخوام ببوسمت
مشکل ما زخم لبه
معلوم کار یکی فقط نبوده بابا جون
چقدر رگهایِ حنجر تو نامرتبه
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
السَلامُ عَلیکَ یاصاحِبَ العَصرِوالزَمان…
روحی وَاَرواحُ العالَمین لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء
💠مداح امام زمان
🆔https://eitaa.com/joinchat/3166831084C7a13f3c235
|⇦•خورشید من آمدی شبانه...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده
🥀🥀🥀
چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت
بیا که جان من آقا فدای آمدنت
ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام
نمی رسد به اجابت دعای آمدنت
پس از هزار و صد و چند سال غیبت باز
به سر نیامده این ماجرای آمدنت
به سینه شوق تو دارم غریبِ بی یاور
بگو چه کار کنم من برای آمدنت
گذشت عمرم و شد پیر نوکرت آقا
در انتظار فرج جمعه های آمدنت
*فقط سوال یه من امشب شب سوم از خودم و همه شماها اینه که چقدر منتظر امام زمانت هستی چقدر برای اومدنش اشک میریزی چقدر براش دعا میکنی در طول روز چند بار صداش میزنی از خودم این سوال را میکنم شرمنده میشم سرمو پایین میاندازم چقدر نگاهت به دره تا آقات بیاد چقدر دعا میکنی تا آقا بیاد چقدر منتظرشی تا آقا بیاد اگر همه انتظارها را رو هم جمع کنی به یه لحظه انتظار رقیه نمیرسه همش نگاهش بود باباش کی میاد کی میاد کی میاد سوال میکرد عمه بابا کی میاد ؟گوشه خرابه اون شبی که بیدار شد گریه میکرد هرچی بهش اصرار کردند چی میخوای گرسنته؟ گفت نه عمه، تشنهای؟ نه عمه عمه چی میخوای؟ آهسته کنار گوش عمه گفت عمه بابا میخوام..*
اکنون که نیامد ز سفر ماه منیرم
خوب است در این گوشه ویرانه بمیرم
از من نکشد ناز کسی چون که اسیرم
*جان حضرت رقیه اگر همین الان یه دختر سه چهار ساله بیاد تو مجلس به شما بگن این بابا نداره یتیمه چه جوری احترامش میکنید چه جوری نوازشش میکنید؟.*
بابا بابا بابا بابا بابا...
خورشید من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را پدر جان
اینطور بریده ناشیانه؟
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
اما بابا!
رفتم وسط شرابخواران
کت بسته به زور تازیانه
در راه شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت من کمانه
از خاطر من نمیرود نه
آن ضربهٔ چوب وحشیانه
دیگر ز سفر بدم میآید
کی میبریم پدر به خانه
در این سه ساله مرا یک مسافرت بردی
من از خرابه تو از تشت سر درآوردی
بابا جون من سلام
اومدی به دیدنم گوشه ویرانه شام
بابا جون من سلام
ببین از خار مغیلان آبله زده پاهام
از سفر خوش اومدی بابایی
شدی مهمون رو دست دخترت
مگه گوشه تنور بودی بابا
یکمی سوخته بابا موی سرت من فدای سر تو
صورتم کبوده مثل صورت مادر تو
خیمهها سوخته شد و گوشوارم را ربودند شبیه انگشتر تو
بابایی از شهر کوفه تا به شام
میزدند سنگها از رو پشت بام
سیلی میزدن گل سه سالتو
هر جایی که گفتم بابام میخوام
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
السَلامُ عَلیکَ یاصاحِبَ العَصرِوالزَمان…
روحی وَاَرواحُ العالَمین لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء
💠مداح امام زمان
🆔https://eitaa.com/joinchat/3166831084C7a13f3c235
|⇦•به مهریانی ودست کریم...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری
🌹🥀🌹🥀
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت
برای مردم بیرحم نیز رحمت داشت
سه سال هستهی خرما مَکید و راضی بود
بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت
زِ دشمنان خودش بارها عیادت کرد
شبیه دوست به بیگانهها عطوفت داشت
کمک به پیرِ زمینگیر و کودکان میداد
اگرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت
چقدر سنگ زدند و چقدر زخمی شد
صبور بود در این راه و استقامت داشت
به ذوالفقارِ علی تکیه داشت وقتِ خطر
نبوتش همه جا تکیه بر ولایت داشت
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
*خدا رحمت کنه آیت الله بهجت رو، نقلِ روایت اینه پیغمبرِ خدا میومد درِ خونهی بیبی فاطمه رو دقُّ الباب میکرد، دستهایِ مبارک فاطمه رو بوسه میزد.آیت الله بهجت رحمت الله میفرمود: نه اینکه بخواد دستِ فاطمه رو بالا بیاره ببوسه، نه ! پیغمبر خَم میشد دستهای فاطمه رو میبوسید.یه روز از این روزا اومد درِ خونهی فاطمه رو دقُّ الباب کرد، تا فاطمهی زهرا فهمید پیغمبره دوید در رو باز کرد.پیغمبر سلام کرد، جواب گرفت، گفت: فاطمه جان! اومدم امروز سر سفرهاتون باشم، غذا چی پختی واسه بچه هات؟ چی تهیه دیدی؟بیبی فاطمه فرمود: باباجان! امّ أَیمَن مقداری آرد و روغن آورده گفت: همون رو بگیر یه چیزی درست کن بخوریم.سرِ سفره نشست اما دیدن پیغمبر لب به غذا نمیزنه، بغض تهِ گلویِ پیغمبر رو گرفته.. اونقدر اونقدر اونقدر صبوری کرد تا همه غذارو بخورن، رفت یه گوشه شروع کرد به گریه کردن.دیدن پیغمبر بلند بلند گریه میکنه، کسی جرأت نکرد نگاه به پیغمبر کنه علتِ گریه رو بپرسه، أبی عبدالله بلند شد، چهار پنج سالشه اومد گفت: بابابزرگ چرا گریه میکنی؟ أبی عبدالله رو نشوند رو زانو، بغلش کرد، خودِ پیغمبر شروع کرد به خوندنِ مصیبت گفت: حسین جان! یه روز بابات رو شهید میکنن. مادرت رو شهید میکنن.. برادرت حسن رو شهید میکنن..تا رسید به خودِ أبی عبدالله چشم تو چشمِ حسین.. گفت: حسین جان "لا یَوم کَیومُكَ یا اباعبدالله"هیچ روزی روزِ تو نمیشه حسین جان، عالَم واسه حسین گریه کرده*
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
همیشه خواند زِ کوچه، زِ عصرِ عاشورا
میانِ خانهی خود روضه داشت، هیئت داشت
*وقتی خودِ پیغمبر بخواد روضه بخونه، از فاطمهاش روضه میخونه، از حسینش روضه میخونه.. اصلاً راهشو پیغمبر به ما یاد داد.واسه من میخواید گریه کنید، واسه حسینم گریه کنید. اصلاً غیرِ این نیست که..*
بَس کن عزیزِ تا سحر بیدار، بس کن
کُشتی مرا با گریهی بسیار، بس کن
ای چند شب بیدارمانده، آب رفتی
ای چند شب بیدارِ من این بار بس کن
رویَت ندارد طاقتِ این اشکها را
طاقت ندارد اینهمه آزار، بس کن
باید ببینی روزهایِ بعدِ خود را
باید بمانی با غمی دشوار، بس کن
باید بگویم روضههایِ بعدِ خود را
باید بسوزی بعد از این دیدار، بس کن
ای کاش بعد از من کسی جایَت بگوید
با هیزم و با آتش و دیوار، بس کن
ای کاش میگفتند، خانم بچه دارد
ای کاش میگفتند، با مسمار بس کن
در کوچه میاُفتی، کسی غیر از حسن نیست
با گریه میگوید که در انظار بس کن
در کوچه میاُفتی و میگوید به قنفذ
افتاد دستِ مادرم از کار، بس کن
دستت مغیره بشکند، حالا که افتاد
از چادرِ او پایِ خود بردار، بس کن
*بیبی فاطمه پرستارِ پیغمبره، جانِ عالَم فدای پیغمبر، جانِ عالَم فدای فاطمه..دید یکی درِ خونه رو دقُّ الباب کرد، بیبی خودش در رو وا کرد، دید یه جوانی پشتِ در ایستاده گفت: اومدم پیغمبرِخدا رو عیادت کنم. بیبی فاطمه فرمود: مگه نشنیدی پیغمبر ممنوع الملاقاته؟ طبیب دیدنِ پیغمبر و ملاقاتش رو ممنوع کرده در رو بَست.*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
|⇦•حسن یک دانه از بسیار...
#قسمت_اول #روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی
🌹🥀🌹🥀
نشستم گوشهای از سفره همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره است سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیار عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهان خاتم پیغمبران وا شد به تحسینت
تو دین تازهای آوردهای از دید این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
معز المومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحصینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها ازمضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمیگشتند
خدا وا داشت جبرائیلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغرب دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارد
محبت کن قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
* قربون آقایی که ما هرچه داریم از امام حسن داریم اگه شیعه ای هست اگه کربلایی همش مال امام حسنه. قربون اون آقایی که انقدر سخت شد فتنههای زمانش حتی نزدیکترین آدما درکش نکردن. خدا شاهد بعضی موقعها کربلایی عمل کردن خیلی آسونتر از امام حسنی عمل کردنه. که یه کاری کرد اطرافیانم نفهمیدن لذا بعضی از نزدیکانش تا میدیدنش بهش می گفتن.. یامذل المومنون باید برای امام حسن برای اینا گریه کرد...*
درون خانه هم محرم نمیبینی تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
برای جاری اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』