⭕️ رهبر انقلاب: امیرالمؤمنین فرمود ملّتی که در خانه خودش درگیر با دشمن بشود ذلیل میشود؛ نگذارید به خانه شما برسد.
🔺 لذا نیروهای ما رفتند، سرداران برجسته ما رفتند، شهید عزیز ما سلیمانی و یارانش و همکارانش رفتند، جوانهای خود آنها را، هم در عراق، هم در سوریه ــ اوّل در عراق، بعد در سوریه ــ سازماندهی کردند، مسلّح کردند، ایستادند در مقابل داعش، کمر داعش را شکستند و توانستند غلبه پیدا کنند.
#رهبرانقلاب
#طوفان_تبیین
#پایان_اسقاطیل
👹مراقب بزرگترین «شیطانِ رسانه ایِ دشمن» باشیم🚨
👀 خیلی از پیام ها با استفاده از هوش مصنوعی و به نامِ خودی جعل می شود 🤖
💻 اگر جوانانِ ملّتِ ایران هوشمندانه از فناوریِ فضای مجازی استفاده کنند ، و با اهداف متعالی واردِ این میدان شوند، این یک سلاحی میشود بر علیه صهیونیستها⚔
فرازهایی از بیانات سردار سلیمانی فرماندهی کل بسیج کشور در خصوص جنگ جدّی و شدیدِ رسانه ایِ دشمن، و تکلیف جوانان ما :
👹 یک «شیطان رسانهایِ» در دنیا مطرح است به نام «رابرت مُرداک»، هرچه را که بررسی میکنیم، صاحبِ اکثر بنگاههایِ خبرپراکنیِ دنیا، این خبیث و صهیونیستها هستند،
👈صهیونیست ها و این «شیطان رسانهای»، بنگاهِ خبرپراکنی «انترنشنال» را ایجاد کردند و مرکزیت آن را در «تلاویو» قرار دادند.
در گذشته آنها کار میکردند ولی ابزار نداشتند، اما اکنون به شدت از رسانهها کمک میگیرند.
[صهیونیستها] جوانان ما و کشورهای مسلمان را برای «اباحی گری»، «شیطانپرستی» و تبلیغ «پوچگرایی» هدف و کانونِ توجهِ خود قرار دادهاند.
✨میهن دوستانِ واقعی، همین برادران و خواهرانی هستند که در شبکهٔ مجازی، حافظانِ هویت ملّی و اسلامیِ ملّت ایراناند،
👈 از برخی از طعنه و شماتتها آزرده خاطر نشوید، زیرا بخشی از ناآگاهی، و بخشی هم توسط دشمن با ابزارهای پیشرفته، فناوریها، تصویرسازیها، و استفاده از هوش مصنوعی به نامِ خودی جعل میشود.
📲 ما شبکهٔ سایبریِ انقلاب اسلامی را پشتیبانی میکنیم، برای آنکه نه تنها جوانان و نوجوانان را در داخل کشور، بلکه در سطح دنیا به «علم و دانش»، و «مبارزه با فساد»، و «حفظ هویت» و «استقلال و آزادی» فرا بخوانیم.
در سپهر معرفت چون آفتاب
بر کویر طبع من اینک بتاب
مظهر ایمان و تقوا و حجاب
فاطمه دخت حِزام بنت کلاب
بانوی آئینه سانِ بی بدیل
پیک وصلت آمده ، اینک عقیل
خواستگاری کرده بر شاه عرب
ای که بوده شاکر در گاه رب
بر لبت لبخند بود و زمزمه
من کجا و جای پای فاطمه
او که باشد ، دختر پیغمبرم
بانوی صحرای محشر ، یاورم
مادر سادات ، زهرای عزیز
فخرم این ، بر زینبت باشم کنیز
تا صف محشر ، به لب آوای من
من کنیزم ، بر حسین و بر حسن
بود ، در بیت ولایت ، مدتی
داشت بر اولاد زهرا ، خدمتی
گفت مولا فاطمه نامم مخوان
تازه می گردد غم این کودکان
چهره ی زینب ، شودبا غم عجین
گفت حیدر خوانمت ام البنین
چار فرزند از تو می گردد پدید
مفتخر گردی ، تو بر ام الشهید
چار فرزندت که باشند نورعین
کربلا جان می دهند پای حسین
هاشمیون را ، قمر ، می آوری
در شجاعت ، شیر نر ، می آوری
باغبانِ ، لاله های یاس بود
مادر نیک اختر عباس بود
دامنش ، مهد شهادت پرور است
مکتبش نازم ، رشادت پرور است
گفت ، عباسم ، حسینت یار باش
بر امام خویشتن ، دلدار باش
بعد عاشورا بشیر با سوز و آه
گفت شرح علقمه وز قتلگاه
در بقیع می گفت مادر این چنین
ای شده در علقمه نقش زمین
من شنیدم ، زائر زهرا شدی
قطعه قطعه ، روز عاشورا شدی
دیده بس ، محو جمالت کرده ام
شیر خود ، مادر حلالت کرده ام
معرفت ، مدیونت ، ای ام البنین
(صانعی ) بر تربتت ساید جبین
سیدکمال میرصانعی
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
#روضه_حضرت_ام_البنین_س
#گریز_به_حضرت_اباالفضل_ع
#مرحوم_کوثری
از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید
دیگر مرا اُم البنین نخوانید
دیگر مرا به این سِمَت ندانید
من نبودم کربلا ،
ببینم با عباسم چکار کردند ؟
ولی برام خبر آوردن ،
دست هاشو از بدنش جدا کردند ..
. واویلا ...
چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ،
در نظر داشت ؟
همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ »
در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی
آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ،
اگه از یک طرف دشمن بیاد ،
دفاع برای شجاع خیلی آسانه ،
اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ...
عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ،
بخواد رو زمین بیاید ،
باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ...
ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین ..
ای اهل حرم
میرو علمدار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ...
حکم بازی مافیا.mp3
5.95M
#سوال_شرعی_کاربر
#شهروند_مافیا
سلام حاج آقا
آیا #بازی_مافیا مشکلی ندارد؟ بازیای که بر پایه #دروغ (البته بصورت بازی) شکل و ادامه می یابد چه حکمی دارد؟
و آن حدیث از حضرت علی(ع): می فرمایند "هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد، مگر این که دروغ را چه شوخی و چه جدی ترک کند.)" چه می شود؟
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هشتاد_یکم🎬: خداوند در خواست ابراهیم را اجابت کرد و به او فرما
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتاد_دوم🎬:
سدوم در نقطه ی جنوبی بحرمیت واقع شده است و منطقهٔ سر سبز و خوش آب و هوایی دارد. این شهر بر سر راه کاروان هایی که از سمت بابل و شام به سمت مصر رهسپار می شوند، بود.به همین خاطر یک شهر پر رفت آمد محسوب می شد و همین رفت و آمد کاروان های تجاری، باعث رونق اقتصادی در این مکان شده بود و معمولا کاروان ها برای رفع خستگی و تجدید قوا در این شهر اندکی توقف می کردند.
یکی از ویژگی های مثبت مردم این شهر که بعدها حضرت لوط به عنوان فرستاده حضرت ابراهیم به آنجا آمد، این بود که کارهای خیر را دسته جمعی انجام می دادند و واضح است هر چقدر کارها بیشتر به صورت دسته جمعی انجام شود، رنگ و بوی اقامه در آن کار بیشتر می شود و همین کار که اقامهٔ یک کار نیک است، علت ضربه ای محکم به ابلیس می شود و ضربه ای که ابلیس از چنین قومی می خورد به مراتب بیشتر از قومی است که به صورت فردی کارهای خیر را انجام می دهند.
حالا ابلیس از قوم سدوم، کینه ی سنگینی را به دل گرفته بود پس تمام سردارانش را احضار نمود تا فکری برای انحراف قوم سدوم بنمایند
پس ابلیس تصمیم گرفت تا در همین مقیاس جمعی بودن، آن ها را وسوسه کند.
تصمیم جمع ابلیسیان این شد که صفت جمعی انجام دادن کار آن ها را به جای خود باقی گذارند ولی سرداران ابلیس با ترفندهایی، جهت آن کارها را تغییر بدهند، یعنی اگر تا به امروز کارهای خیر را به صورت دسته جمعی انجام می دادند، ابلیس کاری کرد که کارهای بد را به صورت دسته جمعی انجام دهند به همین منظور، ابلیس دو خصلت را درون قوم لوط وارد کرد، دو خصلتی که سرمنشاء گناهان بزرگتری هستند و عموما مردم به آن توجهی نمی کنند اما وقتی به خود می آیند که در باتلاقی از گناهان کبیره گرفتار شده اند، آن دو خصلت «بخل و خساست» بود
ابلیس با حوصله و برنامه ریزی پیش رفت و خصوصیت کرامت و بخشندگی این قوم را با لطایف الحیل به بخل و خساست تغییر داد
شهر سدوم که تا قبل از این مردمی میهمان نواز و مومن و بخشنده داشت که در آن منطقه به کرامت مشهور بودند و هر کاروانی که از این شهر می گذشت مورد محبت و بخشش مردم قرار می گرفت اینک با بروز این دو ویروسی که ابلیس در بینشان شایع کرده بود به مردمی بخیل و خسیس تبدیل شده بودند به طوریکه در قبال هر خدمت کوچکی که به کاروانیان ابراز می داشتند، توقع گرفتن مزدی بیش از آنچه که مرسوم بود داشتند.
زندگی مردم با این خساست عجین شده بود و صفت دیگری که در پی بخل و خساست می آید دامنگیرشان شد، آن صفت که گویی فرزند این دو ویروس است صفت«آز و طمع» بود.
مردم شهر سدوم چنان طماع شده بودند که از هر چیز کوچکی می خواستند درآمدی بزرگ کسب کنند و این زنگ خطری بود که برخی مومنین متوجه بروز آن شده بودند، پس تعدادی از مومنین به الخلیل رهسپار شدند و از حضرت ابراهیم طلب یک نماینده از جانب خدا کردند تا مردم را به راه درست هدایت کند و حضرت ابراهیم، حضرت لوط را که جوانی مومن و پیامبری از پیامبران خدا بود به عنوان نماینده به شهر سدوم فرستاد.
مومنین به همراه لوط به طرف شهر سدوم حرکت کردند و خوشحال بودند که با وجود پیامبر خدا مردم شهر دست از صفات ناپسندی که گرفتارشان شده بودند، بردارند.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتاد_سوم🎬:
مومنین شهر سدوم همراه با حضرت لوط وارد شهر شدند و مدتی از این قضیه می گذشت که بزرگان شهر که حالا گرفتار خساست و طمع شده بودند جلسه ای در خانه یکی از متمولین سدوم برگزار کردند.
جمعشان جمع بود و همهمه ای درگرفته بود که آرسن با اشاره به غلامش به او فهماند که نوشیدنی بیاورند و سپس گلویی صاف کرد و گفت: همهٔ شما می دانید تعدادی از مردم سدوم که گویا ثروت ما خاری اندر چشمانشان شده و توانایی دیدن اینکه ما پول بیشتری در می آوریم را ندارند به نزد ابراهیم رفته اند و تقاضای نماینده ای از او کرده اند تا هدایتگر ما باشد و او هم لوط نبی را به سمت ما فرستاده و من و شما خوب می دانیم که نیازی به وجود ایشان نیست.
گویا آنها می خواهند راه کسب درآمد را بر ما تنگ کنند و ما اجازه نمی دهیم که چنین کاری کنند و همانطور که همیشه و همه جا دسته جمعی و گروهی کارمان را به پیش برده ایم اینک همچنین می کنیم.
در این موقع صدای زنده باد مردم بلند شد و از گوشه مجلس مردی میانسال صدایش را بالا برد و گفت: ای آرسن! به مردم بگو کاری به کار لوط و طرفداران اندکش نداشته باشند، ما راه خود را میرویم و آنها هم راه خود را و اجازه نمی دهیم که در کار و زندگی ما دخالت کنند.
آرسن لبخندی زد و گفت: درست گفتی حالا بفرمایید بر جای خود بنشینید تا راهی برای کسب پول بیشتر که به نظرم رسیده و آن را امتحان کرده ام به گوشتان برسانم، براستی که کاری ست بسیار پر درامد که اگر کمی جسور باشید می توانید از همین راه چنان کنید که گنجی بزرگ از طلا نصیبتان شود.
مردم شهر سدوم که همگی در این امور حریص شده بودند سرا پا گوش شدند و آب از لب و لوچه شان راه افتاده بود و مردی از میان برخواست وگفت: ای آرسن زودتر بگو این کار چیست که از هم اینک آن را آغاز کنیم.
آرسن صدایش را پایین آورد و گفت: همانطور که می دانید دیشب دو کاروان همزمان باهم به شهر سدوم رسیدند، همه شما کالاهایی را برای فروش به انجا بردید و مبلغی کاسب شدید و من هم به آنجا رفتم، در ان میان مردان جوان و میانسال و حتی کهنسالی را دیدم که علاوه بر خوراک و آب نیاز به استراحتی مفرّح داشتند و می خواستند روحشان را هم صفا دهند و اندکی در آغوش یک زیبا رو بیارامند.
قلب مردم سدوم به تلاطم افتاده بود یعنی آرسن از چه معامله ای سخن می گفت؟!
آرسن که نگاه کنجکاو مردم را دید، خندهٔ ریزی کرد و گفت: من دو دختر خودم را بردم و در اختیار دو مرد جوان قرار دادم تا از آنها کامجویی کنند و در مقابلش پولی ستاندم که معادل چند هفته کار کردن در روی زمین کشاورزی بود و مردان دیگر کاروان که خسته بودند و آنها هم چنین نیازی داشتند از من تقاضا نمودند تا زنی را در اختیارشان بگذارم و من به ناچار همسر خودم را تحت اختیارشان گذاشتم و پول خوبی نصیبم شد، حال به شما می گویم، هنوز تعداد مردانی که چنین تقاضایی دارند در کاروان زیاد است چرا که همه انها مدتها از همسرانشان به دور بودند و روحشان تشنه است، اگر کسی در پی کسب پول هنگفت است، اینک زمان معامله است بشتابید تا...
حرفهای آرسن هنوز تمام نشده بود که مردها با شتاب یکی پس از دیگری از جا بلند شدند، گویا حرص آنها به جمع آوری مال دنیا چشمانشان را بر غیرت و مردانگی شان بسته بود، هیچ کس به آرسن درباره کار ناشایستی که انجام داده بود اعتراض نکرد و بلکه همه دنباله رو او شدند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتاد_چهارم🎬:
مدتی بود که شهر در ولوله ای آشکار بود، کاروان های زیادی به سدوم می آمد و هر کاروان به جای یک شب، دو شب یا بیشتر در آنجا می ماند، دیگر در خانه های اهالی سدوم خبری از هیچ زنی نبود و زنها نقش میهمانداران کاروان ها را ایفا می کردند و فساد و فحشاء در شهر موج میزد و مردها بر سر کاروانیان دعوا می کردند تا سهمشان بیشتر از بقیه شود.
مردم شهر سدوم انچنان غرق فساد شده بودند روزهایی هم که کاروانی میهمان آنها نبود خود به این اعمال منافی عفت روی می آوردند و برایشان فرق نمی کرد ان روز را با کدام زن بگذرانند و این امری عادی شده بود نه زن اهمیتی به شوهرش میداد و نه مرد غیرتی روی زن خودش داشت بلکه همه مردم با زنان دیگر به خوشگذرانی مشغول بودند.
البته پولی که از این راه نامشروع به دست می آوردند آنقدر زیاد بود که خیلی زود همه مردم شهر به مردمی متمول تبدیل شدند.
در این هنگام ابلیس بر فراز تپه ای مشرف به شهر سرسبز سدوم ایستاد و قهقه ای سر داد و سرش را رو به آسمان گرفت و فریاد زد: دیدی خدا؟! دیدی چگونه صفت کرامت این مردم را به فحشا بدل کردم، دیدی چگونه خانواده پاک و الهی که در ابتدای خلقت بنا کردی تا نسل بنی آدم افزون شود را چگونه از هم گسستم و دیگر در این شهر بنیان هیچ خانواده ای مستحکم نیست و شیرازه خانواده از هم پاشیده و اگر نسلی از این مردم شکل گیرد همه حرامزده هستند و بی شک در آینده ای نه چندان دور جز لشکر من محسوب خواهند شد.
حضرت لوط که در شهر می گشت از گناه بزرگ مردم شهر، ایشان عرق شرم بر صورتش می نشست و پس به آنها اعتراض کرد و فرمود: شما دچار گناهی بزرگ شده اید و این گناه اگر در پنهان بود قبحش کمتر بود اما شما آنقدر در عمل به فحشا گستاخ شده اید که این عمل منافی عفت را بدون شرمندگی در کوچه و بازار و پیش چشم رهگذران و پیش چشم هم انجام می دهید و از هیچکس ابایی ندارید، ای مردم شهر سدوم! از این راه ضلالتی که در پیش گرفته اید برگردید، راه شما راه ابلیس است و عذاب خداوند را به دنبال خواهد داشت، تا وقت دارید توبه و استغفار نمایید که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است اما اگر در گناه لجاجت ورزید به بلایی عظیم دچار خواهید شد.
مردم، لوط و کلامش را به سخره می گرفتند و کار به جایی رسید که دیگر از معجر و لباس های بلند زنانه خبری نبود
زنها با لباس هایی نیمه عریان و سری برهنه در کوی و برزن می آمدند، دیگر سبک دوخت و دوز لباس خیاطان شهر هم تغییر کرده بود و همانگونه که مردم می خواستند لباس های بدن نما می دوختند.
مردها هم به سبک زنها خود را آرایش می کردند و اگر کسی وارد این شهر می شد قدرت آن را نداشت که تشخیص دهد کدام فرد، مرد هست وکدام زن! گویا جای زن و مرد عوض شده بود حالا زنها نان آور خانه بودند و مردها در کوچه پس کوچه ها به دنبال عیش و نوش و عشرت...
در قران کریم بیش از شصت آیه در مزمت قوم لوط آورده شده و این آیات بی دلیل نیامده و تذکری ست برای تمام قرون و اعصار و برای تمام اجتماعات بشری از صدر تا آخرالزمان، زیرا خدای دانا و حکیم که عالم بر همه چیز است و حیله های ابلیس را خوب می شناسد با آیات قران و بیان سرنوشت قوم لوط و دیگر کسانی که کفر ورزیدند می خواهد تلنگری به ما بزند که عاقبت هر گناه به کجا ختم میشود.
قوم لوط بی بندبارترین قومی بود که زمین تا آن زمان به خود دیده بود و اما این بی بندو باری به همین جا ختم نشد و ابلیس برای این مردم نقشه ها داشت، نقشه هایی که نمونه اش را اینک ما در جامعه خود می بینیم...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
سلام
فورا این کارزار حمایت از لایحه عفاف و حجاب رو امضا کنید
نامه به آقای پزشکیان است
توجه داشته باشید که حمایت از مخالفت با لایحه به حدود27هزار امضا رسیده است.
https://www.karzar.net/170511
(no_music)madare_ moqavemat.mp3
4.05M
مادر مقاومت
از ازل تاج شرافت را به زهرا داده اند
مُهر تایید شفاعت را به زهرا داده اند
آل حیدر یک طرف، زهرای اطهر یک طرف
پاسداری از ولایت را به زهرا(س) داده اند
ای بانی خلقت، ای تمام عصمت
یا حضرت زهرا(س)، ای مادر امت
فاطمیه طلیعه غم ماست
فاطمیه شروع ماتم ماست
ماهمه سرباز امام حسینیم
فاطمیه خط مقدم ماست
چاره ساز علی(ع)، محرم راز علی(ع)
در کنار تو همیشه سرفرازه علی(ع)
هم کفوّ علی(ع) و هم تراز علی(ع)
ذکر تسبیحات بعد نماز علی(ع)
یا زهرا یا زهرا یا زهرا یا زهرا(س)
مصباح هدایی، ناموس خدایی
یا حضرت زهرا(س)، امّ الشهدایی
مادر حاج قاسم و سید حسن
برای عاقبت بخیری من
دعا کنید زندگی در نهایت
خاتمه پیدا کنه با شهادت
مادر مقاومت
تویی رمز پیروزی محور مقاومت
به دعای تو رژیم غاصب آل یهود
زانو میزنه به پای رهبر مقاومت
یا زهرا یا زهرا یا زهرا یا زهرا(س)
#سرود
#مخاطب_کودک
#گروه_سرود_سریعالرضا
#حضرت_زهرا(س)
👌یک نکته!
⤵️مهمتر از میدان نبرد‼️
.
🔻در این جنگ، مهمتر از میدان و آنچه روی زمین از بُعد نظامی رخ میدهد، ادراکجمعی جامعه نسبت به وضعیت خود و منطقه است.
ادارک اینکه ما همه در جنگ هستیم و اگر قرار است ایران از این گردنه به سلامت عبور کند باید احساس یا روح جمعی ایجاد شود. درست شبیه آنچه میشل فوکو در تحلیل وقوع انقلاب اسلامی میگفت و آن عامل را رمز پیروزی میدانست: روح جمعی.
فوکو انقلاب ایران را از نزدیک مشاهده کرده بود و در تهران حضور داشت . یک مساله او را منعجب ساخته بود که در این انقلاب "روح جمعی"به معنای واقعی شکل گرفته است.
🔻همه احساس مشترک دارند و هیچ نیرویی نمی تواند مقابل این احساس مشترک جامعه ایستادگی کند. حال پرسش این است: در وضعیت کنونی جهان به ویژه منطقه که همه بازیگران با تمام توان مشغول نقش آفرینی هستند و همگی از مسائل داخلی رنج میبرند، فی المثل همین ترکیه که نقش اصلی را در وقایع اخیر سوریه داشت تورمی بالاتر از تورم ما را تجربه کرده و مسائل متعددی دارند اما آیا ادراک و روحی جمعی بین دولت و مردمشان وجود دارد؟
🔻اینکه دولت و مجلس درتلاشند که ما آسیب کمتری متحمل شویم. اگر در ادراک جمعی جامعه نباشد، اینکه حل مسائل سرعت ندارد. اینکه مردم مدام خبر منفی و نه بشنوند، اینکه مدام از موضع نه نداریم، نه نمیشود، نه نمیتوانیم حرف بزنیم خطری بزرگتر از هر خطر دیگری است.
🔺ادراک و بصیرت داشتن فقط وظیفه مردم نیست، عملکرد مسولان مهمترین عامل ایجاد این ادراک است درغیراینصورت جامعه به نقطه ای می رسد که نسبت به هجوم تحریرالشام هم بی تفاوت خواهد بود.
سرعت حل مساله و انباشت مسائل ساده برای کشور هزینه است.
علیرضا زادبر
Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J17.mp3
9.03M
📗 #معرفی_کتاب📗
📚🎧 #کتاب_صوتی
▪️شکوه یاس
» مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک...
🔘 قسمت 17
#شکوه_یاس
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها