eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.6هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بغض و اشک یکی از اعضای گروه سرود ارغوان، وقتی به بیت مربوط به حضرت زینب(س) و مدافعان حرم می‌رسد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب_کبری 👈 بانویی که فرشتگان را شگفت زده کرد! 🏴ویژه وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)🏴 کلیک کنید👇👇
🏴 یا زینب کبری 🏴 از غربت زینب دل من بیتاب است از غُصه ی اوست دیده ام پُر آب است امشب شده ام اگر غمین زینب از لطف دعای حضرت ارباب است
🌻معما و دانستنی های قرآن (32)🌻
38.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️حضور سردار شهید،حاج قاسم سلیمانی در میدان نبرد و توصیه های ایشان با همرزمانشان
🌴 بر مصائب حضرت زینب💚 روایت شده است که پس از ولادت 💚، 💚 که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا💚 آمد و عرض کرد خداوند به من خواهرى عطا کرده است . 💚 با شنیدن این سخن ، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت . مولای دو عالم حضرت ❤️😍🙌 پرسید براى چه اندوهگین و گریان شدى ؟ پیامبر💚 صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود اى نور چشمم ، راز آن به زودى برایت آشکار شود. تا اینکه روزى جبرائیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، در حالى که گریه مى کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از علت گریه او پرسید، جبرائیل عرض کرد این دختر (زینب)💚 از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش (و سپس پدرش امیر مومنان) و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش 💚 گردد و از این مصایب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد. پیامبر💚 صلی‌الله‌علیه‌وآله گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب💚 سلام الله علیها نهاد و گریه سختى کرد، زهرا💚 سلام الله علیها از علت آن پرسید. پیامبر💚 صلی‌الله‌علیه‌وآله بخشى از بلاها و مصایبى را که بر حضرت زینب💚 وارد مى شود، براى حضرت زهرا💚 سلام الله علیها بیان کرد. حضرت زهرا💚 سلام الله علیها پرسید اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب💚 سلام الله علیها گریه کند چیست؟ پیامبر اکرم💚 صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین گریه مى کند. 💕💕💕
‌زنگ را زدم.لحظہ ای بعد مادرش در را باز ڪرد. با دیدن من حسابے جاخورد.انگار انتظار یڪ دختر با وقار چادرے را میڪشید! با خجالت سلام ڪردم و او با همان حالت تعحب وسوال منو بہ داخل خانه هدایتم ڪرد. خانہ ےساده ومرتب اونها منو یاد گذشتہ هایم انداخت.دورتا دور پذیرایے با پشتے های قرمز رنگ کہ روی هرکدام پارچہ ے توری زیبا وسفیدے بصورت مثلثے ڪشیده شده بود مزین شده بود.مادرش مرا بہ داخل یڪ اتاق ڪہ در سمت راست پذیرایے قرار داشت مشایعت ڪرد .فاطمہ بہ روے تختے از جنس فرفوژه  با پایے ڪہ تا انتهاے ران درگچ بود، تکیہ داده بود و با لبخند سلام صمیمانه اے ڪرد.زیر چشمانش گود رفتہ بود و لبانش خشڪ  بنظر میرسید.دیدن او در این وضعیت واقعا برایم غیر قابل هضم بود.بازهم بخاطر شوڪہ شدنم نفسم بالا نمے آمد وبه هن هن افتادم.بے اختیار ڪنار تختش نشستم وبدون حرفے دستهاے سردش رو گرفتم و فشار دادم.هرچقدر فشار دستانم بیشتر میشد ڪنترل بغضم سخت تر میشد. مادرش از اتاق بیرون رفت و فاطمہ مثل همیشہ با خوشرویے و لحن طنزآلود گفت: -بے ادب سلامت ڪو؟!قصد دارے دستم رو هم تو بشڪنے؟ ! چرا اینقدر فشارش میدے؟!فڪر میڪردم دیگہ نمیبینمت.گفتم عجب بے معرفتے بود این دختره!!رفت و دیگہ سراغے از ما نگرفت! چشمم بہ دستانش بود.صدام در نمے آمد: -خبر نداشتم! من اصلن فڪرش هم نمیڪردم تو چنین بلایے سرت اومده باشہ. خنده اے ڪرد و گفت: -عجب! یعنے مسجدے ها هم در این مدت بهت نگفتند من بسترے بودم؟! سرم را با تاسف تڪان دادم! چہ فڪرها ڪہ درباره ے او نڪردم! چقدر بیخود وبے جهت او را ڪنار گذاشتم درباره اش قضاوت ڪردم سرم را بالا گرفتم و آب دهانم را قورت دادم:من از آخرین شبے ڪہ باهم بودیم مسجد نرفتم. گره اے بہ پیشانے اش انداخت و پرسید:چرا؟! سرم دوباره پایین افتاد. فاطمہ دوباره خندید:چیشده؟! چرا امروز اینقدر سربزیر ومظلوم شدے؟ جواب دادم:-از خودم ناراحتم.من بہ تو یڪ عذرخواهے بدهڪارم. با تعجب صدایش را ڪمے بالاتر برد: -از من؟!! آه ڪشیدم.پرسید: -مگہ تو چیڪار ڪردے؟! نڪنہ تو پشت فرمون نشستہ بودی ومارو اسیر این تخت ڪردے؟ هان؟ خندیدم! یڪ خنده ے تلخ!!! چقدر خوب بود ڪہ او در این شرایط هم شوخے میڪرد.سرم را پایین نگاه داشتم تا راحت تر حرف بزنم فڪر میڪردم بخاطر حرفهام راجع بہ چادر ازمن بدت اومد و دیگہ نمیخواے منو ببینے! او با تعحب گفت: -من؟؟؟؟؟ بخاطر چادر؟ ! وبعد زد زیر خنده!!! وقتے جدیت من را دید گفت: -چادرے بودن یا نبودن تو چہ ربطے بہ من داره؟! من اونشب ناراحت شدم.ولے از دست خودم.ناراحتیم هم این بود ڪہ چرا عین بچه ها بہ تو پیشنهادے دادم ڪہ دوستش نداشتے! و حقیقتش ڪمے هم از غربت چادر دلم سوخت. آهے ڪشید و در حالیڪہ دستش رو از زیر دستم بیرون میڪشید ادامه داد: -میدونے عسل؟!!!چادر خیلے حرمت داره.چون لباس حضرت زهراست دلم نمیخواد کسے بهش بے حرمتے ڪنہ.من نباید بہ تویے ڪہ درڪش نکرده بودے چنین  پیشنهادے میدادم اون هم فقط بخاطر بسیج! تو خیلے خوب کارے ڪردے ڪہ سریع منو بہ خودم آوردی وقبول نڪردے.من باید یاد بگیرم ڪہ ارزش چادر رو  بخاطر امورات خودم وبسیج پایین نیارم.میفهمے چے میگم؟! من خوب میفهمیدم چہ میگوید ولے تنها جملہ اے را ڪہ مغزم دڪمہ ے تڪرارش را میزد این بود: -چادر لباس حضرت زهراست…میراث اون بزرگواره بازهم حضرت زهراا.چرا همیشہ برای هرتلنگرے اسم ایشون رو میشنیدم.؟! آه عمیقے ڪشیدم و با حرڪت سر حرفهاش رو تایید ڪردم. ادامہ دارد… نویسنده:
روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند من کمی سختی که می بینم شکایت میکنم آدم عاقل ولی اول تفکر می کند مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم روز و شب بر عاشقی کردن تظاهر می کند آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد آدم از این نوع برخوردش تحیر می کند سنگ دل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش سنگ این قلب مرا با گریه ها دُر می کند یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد در میان روضه ی مادر مرا حُر می کند نوکری فاطمه محشر به دادم می رسد از غلام مادرش آقا تشکر می کند سینه ام می سوزد این ایام تا ذهنم کمی چادری را زیر دست و پا تصور می کند مطمئنم زیر دست پا که می افتد زنی بازویش را ضربه ها همرنگ چادر می کند محمد جواد شیرازی 💕💕💕
مادرش با یڪ سینے چاے ومیوه وارد شد.بخارے دیوارے را ڪمے زیادش ڪرد و گفت:-هوا سرد شده.یڪ پتوے دیگہ برات بیارم مامان جان؟ ! فاطمہ با نگاهے عاشقانہ رو بہ دلواپسے مادرش گفت: -نہ قربونت برم.من خوبم.اینجا هم سرد نیست.برو یڪ ڪم استراحت ڪن تا قبل از اذان.خستہ اے. مادرش یڪ نگاه پرسروصدایے بہ هر دوے ماڪرد.نگاهش میگفت خیلے حرفها براے دردل دارد ولے از گفتنش عاجز است.من لبخند تلخے زدم و سرم را پایین انداختم.مادرش رفت و فاطمہ نجواڪنان قربان صدقہ اش رفت.پرسیدم: -از ڪے بہ این روز افتادے؟ جواب داد: -ده روزی میشہ روزاے اولش حالم خیلے بد بود..دڪترا یہ لختہ خونم تو مغزم دیده بودن ڪہ نگرانشون ڪرده بود.ولے خدا روشڪر هیچے نبود..چشمت روز بد نبینہ.خیلے درد ڪشیدم خیلے. دوباره خندید. چرا این دختر اینقدر بہ هرچیزے میخندید؟ یعنے درد هم خنده داره؟ دستش محڪم اومد رو شونہ هام و از فڪر بیرون پریدم. گفت : بیخیال این حرفها. اصل حالت چطوره؟   بزور لبخند زدم: -خوبم.اگر ملاڪ سلامت جسم باشہ!!! -پس روحت حالش خوب نیس!! -آره خوب نیست -میخواے راجع بهش حرف بزنیم؟! آهے ڪشیدم: -شاید اگر علتش رو بدونے دیگہ دلت نخواد باهام بگردے پوزخندے زد: -هہ!!!! فڪ ڪن من دلم نخواد با ڪسے بگردم!! من سریش تر از این حرفهام.اصلن تو رفاقت جنبہ ندارم.مورد داشتم طرف یہ سلام داده بوده بهم اونم محض ڪارت عضویت بسیج اینقدر سریش شدم ڪہ از بسیج ڪلن انصراف داده بود بخاطر مزاحمت هاے من -تو دختر بے نظیرے هستے.با تو بودن سعادت میخواد بادے بہ غبغب انداخت وگفت: -بلہ خودمم میدوووونم.پس لیاقت خودت رو اثبات ڪن.سعادت رو من تضمین میڪنم! دلم میخواست همہ چیز رو براش تعریف ڪنم ولے واقعا نمیتوانستم.اعتراف بہ گناهان بزرگم در مقابل دختر پاکدامنے مثل فاطمہ ڪار مشڪلی بود. گفتم:شاید یڪ روز ڪہ شهامتش رو داشتم اعتراف ڪردم! او پاسخ داد: -مگہ اینجا ڪلیساست ڪہ میخواے اعتراف ڪنے؟! اگه اعتراف بہ گناه دارے ڪہ اصلن بہ من ربطے نداره! بقول حاج آقا مهدوے اگر خدا میخواست گناه ما رو دیگرون بدونن وبفهمن ڪہ ستارالعیوب نمیشد؟ اگر خواستے باهام درددل کنے من سنگ صبور خوبیم و رازدار نمونہ اے.اما اگر اعتراف بہ گناهہ نمیخوام بشنوم.همہ ے ما گنهڪاریم! باز هم فاطمہ با یڪ جملہ ےقصار دیگہ حالم رو دگرگون ڪرد و اشڪم جارے شد. او آرام نوازشم میڪرد.میان نوازشهاش سوالے ذهنم را درگیر ڪرد.رو ڪردم بهش پرسیدم :حاج اقا مهدوے همون طلبہ ایہ ڪہ پیشنماز مسجده؟! تا اسم حاج آقا مهدوے را آوردم فاطمہ نگاهش محترمانہ شد و گفت: -ما بهشون طلبہ نمیگیم.ایشون یڪے از نخبہ هاے فقهہ.مدرس قرآن و سخنور قدریہ ایشون سال گذشتہ هم حاجے شدند. دلم میخواست بیشتر از او بدانم.گفتم: -ایشون در برخورد اولشون با من خیلے رفتار خوبے داشتند.من ڪہ هیچ وقت محبتشون یادم نمیره.چقدر خوبہ ڪہ همچین آدمهایے در اجتماع داریم.فاطمہ ڪہ از تعریفات من صورتش گلگون شده بود گفت: -اره ایشون حرف ندارن! از وقتے وارد این مسجد شدند بیشترین قشر نمازگزارانمون جوانان شدند.ایشون اینقدر محترم و با ملاحظست ڪہ هیچ ڪس ازشون نمیتونہ ڪوچڪترین انتقادی کنہ. با تردید از فاطمہ ڪہ انگار در رویایے غرق بود پرسیدم: -آقاے مهدوے….اممم ..متاهل هستند؟! فاطمہ با شتاب نگاهم ڪرد و در حالیڪہ سیبی برمیداشت و پوستش میڪند گفت: -امممم نه فعلن.ولی هییت امنا گویا میخوان براش آستین بالا بزنند!البتہ اگہ بتونن راضیش ڪنن  دلم هرے ریخت.طلبہ ے جوان مجرد بود..!! ادامہ دارد… نویسنده:
لیست مراکز
334.9K
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم : فهرست بالا مراکز خدمات سرپایی ‌بستری کرونا در تهران است. لطفا در گروه ها بگذارید تا مردم از مراجعه مستقیم به بیمارستان پرهیز کنند. چنانچه بر اساس پروتکل های تدوین شده بیماری تشخیص داده شده و نیازبه بستری شدن نباشد دارو هم در این مراکز به رایگان در اختیار بیمار قرار می گیرد.‌ در همه ی شهرهای کشور این امکان وجود دارد
❤️ عاقبت نور تو پهنای جهان میگیرد جسم بی جان زمین از تو توان میگیرد سالها قلب من از دوریتان مرده ولی خبری از تو بیاید ضربان میگیرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌪☄حال دنیا خوب نیست! تن تبدار زمین و نااَمنی فراگیرِ دنیا ، زندگی‌ها را به رکود کشانده!🔥 ✅بیایید کاری کنیم خدا مدت باقی مانده از غیبت را به ما ببخشد😭 👌شاید خدا این آیه را برای این روزهای ما فرستاده! أمن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء؟ آیا کسی هست به داد زمین برسد⁉️
🔹 ام‌داوود که بود و اعمال معروف به ام‌داوود چگونه وارد شد؟ 🔻مرحوم سید بن طاووس در اقبال می‌نویسد: «زمانی كه منصور عباسی، عبداللّه بن حسن(ع) را به همراه گروهی از آل ابی‌طالب زندانی كرد و دو پسر عبداللّه بن حسن(ع)، یعنی محمد و ابراهیم را به قتل رساند، در این زمان داوود بن حسن بن حسن(ع) را نیز گرفت و با غل و زنجیر از عراق به مركز حكومت خویش انتقال داد. او پسر دایه امام جعفر صادق(ع) بود؛ زیرا «امّ‌داوود» مادر رضاعی امام صادق(ع) بود و مادر داوود به ایشان شیر داده بود. ▫️ام داوود می‌گوید: مدت زمانی پسرم نیامد و خبری از او در عراق به گوشم نرسید. در این زمان، پیوسته به درگاه خداوند دعا و تضرع نموده و از برادران دینی و كوشا در عبادت، می‌خواستم كه در این‌باره به درگاه خدا دعا كنند، ولی اثری از اجابت دعا نمی‌دیدم، تا اینکه روزی برای عیادت به محضر حضرت جعفر بن محمد(ع) وارد شدم و پس از پرس‌وجو از حال آن حضرت و دعا برای ایشان، آن بزرگوار از حال داوود جویا شد. عرض كردم: ای آقای من، داوود كجاست، در حالی كه مدت زمان طولانی است كه او را از من جدا و در عراق زندانی كرده‌اند. فرمود: چرا دعای استفتاح را نمی‌خوانی، همان دعایی كه درهای آسمان برای اجابت آن گشوده می‌گردد و دعاكننده بی‌درنگ اثر اجابت را می‌بیند و در برابر آن، در نزد خداوند متعال پاداشی به جز بهشت ندارد؟ عرض كردم: این دعا چگونه است ای پسر راستگویان؟! فرمود: ای امّ داوود، ماه حرام بزرگ، ماه رجب، نزدیك شده است و این ماه، ماهی است كه دعا در آن به اجابت می‌رسد و این ماه، ماه اصمّ خدا است.» ▫️سپس حضرت دستور اعمال معروف به ام داوود را به او یاد داد. سپس فرمود: «آنچه را كه به تو آموختم حفظ كن و مبادا آن را به كسی بیاموزی تا برای هدف نادرست و باطلی دعا كند! زیرا اسم اعظم خداوند در آن نهفته است، همان اسمی كه هرگاه بدان دعا شود، خداوند اجابت می‌كند و هرگاه با توسل به آن از خدا درخواست شود، عطا می‌كند. اگر آسمان‌ها و زمین و دریاها به روی انسان بسته باشند و حاجت تو از گشوده شدن آن‌ها بزرگ‌تر باشد، خداوند راه رسیدن به آن را برای تو آسان خواهد نمود و اگر همه جنّیان و انسان‌ها دشمن تو باشند، خداوند تو را از مزاحمت آن‌ها كفایت نموده و آن‌ها را ذلیل و خوار خواهد نمود.» ▫️امّ‌داوود می گوید: «دعای یاد شده را نوشتم و از محضر امام صادق(ع) خارج شدم، تا این‌كه ماه رجب فرا رسید و به آن‏چه آن حضرت فرموده بود، عمل كردم. شبی، در اواخر شب حضرت محمد(ص) و تمام فرشتگان و پیامبرانی را كه در دعای گذشته بر آنان درود فرستادم، در خواب دیدم، در حالی كه آن حضرت به من می‌فرمود: ای امّ داوود، به تو و همه برادرانت مژده باد، كه همگی برای تو شفاعت خواهند كرد و تو را به برآوردن حاجتت مژده می‌دهند و تو را بشارت باد كه خداوند متعال تو و فرزندت را حفظ نموده و آن را به تو باز می‌گرداند. از خواب بیدار شدم و فقط به اندازه‌ی فاصله‌ی عراق تا مدینه برای سواری كه مركبش را تند و با شتاب براند، گذشته بود كه داوود به خانه بازگشت. از حال او پرسیدم. گفت: تا روز نیمه رجب، در بند و زنجیر و در بدترین زندان‌ها بودم. وقتی شب شد، در خواب دیدم كه گویی زمین برای من درنوردیده شد و دیدم كه تو بر روی حصیر مخصوصی كه بر روی آن نماز می‌گزاری، نشسته‌ای و مردانی در كنار تو نشسته‌اند كه سرهایشان در آسمان و پاهایشان در زمین است و مشغول تسبیح خدا هستند. یكی از آنان كه صورتی زیبا و لباسی پاكیزه و بویی خوش داشت و به گمان من، رسول خدا(ص) بود، به من گفت: ای پسر پیرزن شایسته، تو را بشارت باد! كه خداوند دعای مادرت را اجابت نمود. از خواب بیدار شدم و دیدم كه پیك‌های منصور دم در ایستاده‌اند. در دل شب، مرا به حضور منصور بردند و او دستور داد كه زنجیر از دست و پای من باز نموده و به من نیكی و احسان كنند و نیز دستور داد كه 10 هزار درهم به من بدهند و بر شتر راهوار سوار كرده و با سرعت و شتاب براندند، تا این‌كه وارد مدینه شدم.» 🔺امّ‌داوود در ادامه می‌گوید: «داوود را به خدمت امام صادق(ع) بردم. فرمود: منصور، امیر مؤمنان(ع) را در خواب دید و ایشان به او فرمود: فرزندم را آزاد كن، وگرنه تو را در آتش جهنم می‌افكنم و او خود را در حالی دید كه گویی زیر پاهایش آتش جهنم قرار دارد. از خواب بیدار شد و مجبور شد كه تو را -ای داوود- آزاد كند.»
‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... پویش همگانی ‎ ( دعای ‎ ) به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب
4_5911443422568252249.pdf
177K
ساده ترین دستور العمل اعمال امّ داوود
babolharam Narimani.mp3
8.18M
🎼 منم زینبی که غریبی تُ دیدم .. |⇦•زمزمه و روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها ویژه شهادت آن حضرت به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یعنی کوهِ‌ مُقاومت! و چه کوهی را می‌شناسید که این مُصیبت‌ها بر آن وارد شود و بند بند وجودش جدا نشود؟
babolharam seyed Mahdi hoseyni.mp3
18.11M
🎼 دارم میمیرم از چشم انتظاری .. |⇦•سینه زنی زمینه زیبا تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس کربلایی سید مهدی حسینی•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ «ما رَاَیتُ اِلاّ جَمیلا» برادرانش را کُشتند خاندانش را آواره کردند و خیمه‌‌هایشان را آتش زدند چه دید؟ که آن‌ها ندیدند!
🎼 دارم میمیرم از چشم انتظاری .. |⇦•سینه زنی زمینه زیبا تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس کربلایی سید مهدی حسینی•✾• دارم میمیرم از چشم انتظاری قرارِ من چرا دل بی قراری بمیرم تو مگه خواهر نداری ‌.. یه عمری هم دمت بودم نبودم همیشه مرهمت بودم نبودم سزاوارِ غمت بودم نبودم تو این پنجاه و چندین ساله با هم که تو هر لحظه میمُردیم برا هم چقدر زود پیر شدی ای تکیه گاهم میگفتم بال و پر دارم ولی نه از احوالت خبر دارم ولی نه دلم خوش بود پسر دارم ولی نه .. هوامو داری و دارم هواتُ بکش روی سرِ زینب عباتُ ببین اشکایِ خواهرزاده هاتُ منو شرمنده ی مادر نگردون یه سرگردونُ دورِ سر نگردون حالا که رو زدم رو برنگردون ای پاره ی تنِ من غروبِ روشن من تو خیلی بیشتر از این حق داری گردنِ من .. نعم الامیرم ، برات داداش بمیرم .. غم عشقت بیابون پرورم کرد هوای وصل بی بال و پرم کرد به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری ، طرفه خاکی بر سرم کرد
🎼 منم زینبی که غریبی تُ دیدم .. |⇦•زمزمه و روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها ویژه شهادت آن حضرت به نفس کربلایی سید رضا نریمانی•✾• *میخوای روایتِ پیغمبر مصداقت بشه؟!.. به بی‌بی دو عالم فرمود دخترم نگران نباش ، از امت من یه عده‌ای میان ، مرداشون مثلِ زن ها برا حسینت ناله میمیزنن .. مویه میکنن .. ضجه میزنن .. تا این حرفُ زد بی‌بی خیلی خوشحال شد ، شروع کرد دعا کنه در حق من و تو ...* زیر گرمایِ بیابان پیکرش شد زیر و رو رویِ نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت منم زینبی که غریبی تُ دیدم توی نصف روز از زمونه بریدم تو میدونی داداش که من چی کشیدم یه‌جوری به دورِ حرم می‌دویدم تمام امیدم یهو نا امید شد که بادِ مخالف وزید و شدید شد تو گرد و غبارا تنت ناپدید شد موهامُ میبینی یه روزه سپید شد .. *چرا داداش؟ ..* که دیدم به‌ دورت عدو حلقه بسته یکیشون با چکمه رو سینه‌ت نشسته دیدم قاتلت رو که خنجر به دسته صدام میزدی با دهان شکسته هنوزم میتونم بگم روبه روتم میدونی هنوزم به فکر گلوتم من آتشفشانم نه،کوه سکوتم خودم گریه دارم خودم روضه‌گوتم همون روضه ای که گلوتو بریدن با سرنیزه‌هاشون تو رو میکشیدن منو مادرت رو گمونم ندیدن که با مرکاباشون به روت میدویدن چی از تو گذاشتن به جز تکه جامه یه‌تیکه عبا و یه‌تیکه عمامه همون تکه پیرهن همیشه باهامه گاهی روی سینه‌م گاهی رو چشامه واسه زخم سینه‌م همش التیامه اگه سخته واسه‌‌ت نمیدم ادامه تحمل کن اینو که حرفم تمامه میخوام غیرتی شی آخه حرف شامه صدای رقیه‌ست که تو ازدحامه داره میگه آی زجر بزن از خدامه بگم از سنان که مغیره‌مرامه یزیدی که فکر یه بزم حرامه حسین....
محاسبه خمس اجناس برخی از مردم خمس مواد غذایی که سر سال زياد آمده است را، به قيمت خريد محاسبه می کنند. در حالی که به گفته تمامی مراجع، بايد به قيمت روز محاسبه شود. توضيح المسائل مراجع، م 1780 🌱
‍ ‍ ‍ 🌸 احکام 🌸 خريد و فروش وسايل مشترک بين قمار و غير آن سئوال: من فروشنده انواع صنايع دستى هستم تخته شطرنجى را خريد و فروش مى‌کنم که تماماً خاتم‌کارى شده و در وحله اول جنبه تزئينى دارد و چنانچه کسى هم بخواهد مى‌تواند براحتى با آن بازى کند. داخل اين شطرنج طورى است که اگر کسى مهره‌ها و يک جفت تاس تهيه کند (من اين دو قلم را نمى‌فروشم) مى‌تواند با آن تخته نرد بازى کند. لطفاً به من بگوييد با توجه به اين که اصل اين کالا تخته شطرنج است و من هم آن را با همين نام و با مهره‌هاى شطرنج به فروش مى‌رسانم و در عرف نيز با همين نام و با هدف شطرنج بازى تهيه و مورد استفاده قرار مى‌گيرد. حال از نظر شرعى خريد و فروش اين تخته شطرنج براى من چه حکمى دارد⁉️ جواب) اگر مکلّف تشخيص دهد که در حال حاضر شطرنج عرفاً از آلات قمار محسوب نمى‌شود، خريد و فروش آن مانع ندارد و همچنين آلاتى که استفاده از آنها مشترک بين حلال و حرام است اگر به قصد حلال خريد و فروش شود، مانعى ندارد.
وضوی ارتماسی برخی از مردم تصور می کنند وضو گرفتن در شرایط عادی برای افراد سالم، حتما باید به صورت ترتیبی باشد و وضوی ارتماسی برای افرادی است که نمی توانند وضو بگیرند. در حالی که افراد سالم نیز می توانند وضوی ارتماسی بگیرند. نحوه وضوي ارتماسی: وضوى ارتماسى آن است که انسان صورت و دستها را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا به پایین در آب فرو برد؛ يعنى صورت را از طرف پیشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد اما براى این که مسح سر و پاها با آب وضو باشد، باید در شستن ارتماسى دست ها، مقدارى از دست چپ را، باقى گذارد، تا آن را با دست راست، ترتیبى، بشوید سپس مسح سر و پاها را انجام دهد. 🌱
راه تشخیص وظایف شرعی تنها راه تشخیص وظایف شرعی، رجوع به فقهای جامع الشرایط است؛ لذا برخلاف تصور برخی افراد این موارد، سبب پیدایش حکم شرعی نمی شود، مثلاً: - با خواب دیدن چیزی بر انسان واجب نمی شود؛ البته اگر کسی در خواب محتلم شود، جنب است و باید غسل کند؛ زیرا در جنب شدن فرقی بین خواب و بیداری نیست. - کسی که نذر کند معصیتی را مرتکب شود، نذرش باطل است و حق ندارد معصیت پروردگار را مرتکب شود. هم چنین است قسم خوردن بر ارتکاب گناه.1 - اگر پدر و مادر به فرزند دستور انجام گناه بدهند؛ نباید اطاعت کند زیرا حق خداوند بر حق آنان مقدم است. - اطاعت زن از شوهر تا وقتی است که به درخواست گناه نرسد؛ اما اگر شوهر از زن بخواهد که بندگی خدا را رها کند؛ مثل این که درخواست کند با حجاب نادرست در برابر دیگران ظاهر شود، نباید اطاعت کند.2 - با استخاره نمی توان حکم شرعی را تشخیص داد. استخاره اگر هم معتبر باشد، مربوط به جایی است که بخواهد بین دو امر جایز، یکی را انتخاب کند. 1. توضیح المسائل محشی ج2 ص613 2. مجمع المسائل آیت الله گلپایگانی ج1 ص429 🌱