5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️پیامبر صلی الله علیه وآله:
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ وَ حُبُّهُ عِبَادَةُ اللَّهِ وَ اتِّبَاعُهُ فَرِيضَةُ اللَّهِ وَ أَوْلِيَاؤُهُ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَ أَعْدَاؤُهُ أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ حَرْبُهُ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُهُ سِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
🔸ولایت علی بن ابیطالب ولایت خداست؛
محبّتش عبادت خدا؛
پیروی از او واجب خدا؛
دوستانش دوستان خدا؛
دشمنانش دشمنان خدا؛
مخالفت با او مخالفت با خدا؛
و سازش با او سازش با خداست.
📚 الامالی شیخ صدوق، ص32.
#برترین_عید
✋نشر دهیم
#به_عشق_علی
#به_نیت_فرج ...
👈 مناسب برای استوری در واتساپ و اینستاگرام.
#استوری
#غدیر_مهدوی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
🔴️راز #عزاداریِ متفاوت برای #امامحسین علیه السلام، با سایر اهل بیت!
✳️روزی أفندی از شیخ انصاری پرسید: ای شیخ!
ما قبول داریم که حسین بن علی(علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم،
🔴اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟ سینه زنی، زنجیر زنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ... اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟
☘مرحوم شیخ انصاری فرمودند:
💥سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود.
💠أفندی پرسید: یعنی چه؟!
🌹شیخ انصاری فرمود: در جریان غدیر، پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر صد هزار نفر، علی علیه السلام را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده
❗️یا اگر بوده فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.
🔴اشکال از ما بود که ما عید غدیرخم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
▪️ ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و باشعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین علیه السلام شهید نشد
🔆 یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان باتقوایی است...!!!
📙صدنکته از هزاران،تألیف آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
💕🧡💕
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 چقدر ساده میشه خوب بود ❣
💓 خداوند شاهد اعمال ما هست، با هم مهربان باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم🍃🌸
روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت غذا دادن در عید غدیر
#تبلیغ_غدیر_واجب_است🌱
↖️نشر #حـــــداکثری👌
چه خوبـــــ استـــــ ڪه وقتی انسان فهمید
فریبـــــ خورده و بیراهه رفته، از همانجا برگردد
و جبران ڪند، نه اینڪه بگوید این همه راه آمدهایم
بقیه راه را هم برویم هر چه بادا باد ..!!
#آیتاللهبھجتـــــ (ره)🌱
💕🧡💕
‹🌼🌙🌼›
•
شھید آوینی میگفتـــــ :
بالی نمیخواهم...
این پوتینھای ڪھنہ ھم میتواند
مرا بہ آسمانھا ببرد
من ھم بالی نمیخواھم...
بیشڪ با 'ݘادرم' میتوانم
مسافرِ آسمانھا باشم:)🕊
چادر من، بال پرواز مَن استـــــ.🌱
💕🧡💕
💎سکوت کن هنگامی که نمیدانی چه بگویی ؛
چه پاسخی دهی ؛
ویا چطور بگویی ؛
فقط سکوت کن.
💎گاهی نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفته است ؛
که در لحظه تو را سبک میکند ....
در آن لحظه سکوت کن.
💎یک وقتهایی سعی کن چشمهایت را ببندی بر حرفهای نیش دار ؛
و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند.
💎دقیقه هایی که حس انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد ؛
سکوت را تجربه کن ؛
تا ذهنت با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد .
💎یک وقتهایی " سکوت " پاسخ همه دردهاست.
💕🧡💕
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 گرانی ارزاق
نرخ گندم و نان روز به روز در مدينه بالا مى رفت. نگرانى و وحشت بر همه مردم مستولى شده بود. آن كس كه آذوقه سال را تهيه نكرده بود در تلاش بود كه تهيه كند و آن كس كه تهيه كرده بود مواظب بود آن را حفظ كند. در اين ميان مردمى هم بودند كه به واسطه تنگدستى مجبور بودند روز به روز آذوقه خود را از بازار بخرند.
امام صادق عليه السلام از معتب وكيل خرج خانه خود پرسيد: ما امسال در خانه گندم داريم؟ معتب جواب داد: بلى يا ابن رسول الله! به قدرى كه چندين ماه را كفايت كند گندم ذخيره داريم.
امام فرمود: آنها را به بازار ببر و در اختيار مردم بگذار و بفروش. معتب گفت: يا ابن رسول الله! گندم در مدينه ناياب است، اگر اينها را بفروشيم ديگر خريدن گندم براى ما ميسر نخواهد شد. امام فرمود: همين است كه گفتم، همه را در اختيار مردم بگذار و بفروش. معتب دستور امام را اطاعت كرد، گندمها را فروخت و نتيجه را گزارش داد.
امام به او دستور داد: بعد از اين نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر. نان خانه من نبايد با نانى كه در حال حاضر توده مردم مصرف مى كنند تفاوت داشته باشد. نان خانه من بايد بعد از اين نيمى گندم باشد و نيمى جو. من بحمدالله توانايى دارم كه تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترين وجهى اداره كنم، ولى اين كار را نمى كنم تا در پيشگاه الهى مسئله «اندازه گيرى معيشت» را رعايت كرده باشم.
📗 #داستان_راستان، ج 2
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
💕🧡💕
❇️ رهایی از شرّ شیطان
آیتـــــ ا... شاه آبادی (ره) برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان ، دوام بر وضو را سفارش میفرمودند و میگفتند: وضو به منزلهی لباس جُندی (لباسی ڪه مجاهد به هنگام جهاد در میدان رزم می پوشد) است.( و اگر در حالی ڪه وضو دارد از دنیا برود ، شــــــــهید از دنیا رفته است؛
⚠️ چنانڪه در روایتـــــ از پيامبر خـــــدا صلى الله عليه و آله آمده: اگر مى توانى دائم الوضو باشى ، چنين باش؛ زيرا ملڪ الموتـــــ هرگاه جان بنده را بگيرد و او وضو داشته باشد، برايش شهادتـــــ نوشته می شود.)
حضرتـــــ امام خمینی (ره) چهل حدیثـــــ ص ۲۰۸ ( میزان الحڪمه ج 13)
💕🧡💕
شهید مصطفی چمران به روایت
همسرش« غاده»
قسمت 1⃣3⃣
می گفتم: اما امروز ظهر دیگر تمام می شود . هنوز خانه اش بودم که تلفن زنگ زد ، گفتم: برو بردار که می خواهند بگویند مصطفی تمام شد . او گفت: حالا می بینی اینطور نیست ، تو داری تخیل می کنی . گوشی را برداشت و من نزدیکش بودم ، با همه وجودم گوش می دادم که چه می گوید و او فقط می گفت: نه ! نه !
بعد بچه ها آمدند که ما ببرند بیمارستان . گفتند: دکتر زخمی شده .
من بیمارستان را می شناختم ، آن جا کار می کردم . وارد حیاط که شدیم من دور زدم طرف سردخانه . خودم می دانستم که مصطفی شهید شده و در سردخانه است ، زخمی نیست . به من آگاه شده بود که مصطفی دیگر تمام شد . رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم، گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان .
آن لحظه دیگر همه چیز برای من تمام شد ، آن نگرانی که نکند مصطفی شهید ، نکند مصطفی زخمی ، نکند ، نکند. اورا بغل کردم و خدا را قسم دادم به همین خون مصطفی ، به همین جسد مصطفی، که آنجا تنها نبود ، خیلی جسد ها بود، که به رفتن مصطفی رحمتش را از این ملت نگیرد . احساس می کردم خدا خطرات زیادی رفع کرد به خاطر مرد صالحی که یک روز قدم زد دراین سرزمین به خلوص .
وقتی دیدم مصطفی در سردخانه خوابیده و آرامش کامل داشت احساس کردم که او دیگر استراحت کرد .
مصطفی ظاهر زندگیاش همه سختی بود. واقعاً توی درد بود مصطفی . خیلی اذیت شد . آن روزهای آخر ، مسئله بنی صدر بود و خیلی فشار آمده بود روی او . شبها گریه می کرد ، راه می رفت ، بیدار می ماند. احساس می کردم مصطفی دیگر نمی تواند تحمل کند دوری خدارا . آن قدر عشق در وجودش بود که مثل یک روح لطیف می خواست در پرواز باشد . تحمل شهادت بهترین جوانها برایش سخت بود . آن لحظه در سردخانه وقتی دیدم مصطفی با آن سکینه خوابیده ، آرامش گرفتم .
بعد دیگران آمدند ونگذاشتند پیش او بمانم . نمی دانم چرا این جا جسد را به سردخانه می برند. در لبنان اگر کسی از دنیا میرفت میآوردند خانه اش ، همه دورش قرآن می خوانند ، عطر می زنند .
برای من عجیب بود که این یک عزیزی است که این طور شده ، چرا باید بیندازیش دور ؟ چرا در سردخانه . خیلی فریاد میزدم؛ این خود عزیز ماست . این خود مصطفی ماست ، مصطفی چی شد ؟ مگر چه چیز عوض شده ؟ چرا باید سردخانه باشد ؟ اما کسی گوش نمی کرد .
ادامه دارد...