eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.5هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین وحید محمدی
🔹کاروان...🔹 کاروان رفت و اهلِ آبادی اشک بودند و راه افتادند چند فرسخ نگاه بدرقه را در پی کاروان فرستادند شوق رفتن به سرزمین بهشت خسته می‌کرد کوه و صحرا را غافل از این که راهزن‌ها نیز در کمین‌اند کاروان‌ها را دور شو، کور شو! صدا برخاست قلب‌ها را پر از مخاطره کرد کاروان را به طرفة العینی دستۀ دزدها محاصره کرد ما نه سوداگریم نه تاجر نیست جز نان و آب ره‌توشه زاد راه است التماس دعا بار ما هست شوق شش‌گوشه چشم سردسته ناگهان تر شد لرزش شانه‌اش نمایان شد بار دیگر نقاب خود را بست اشک او در غرور پنهان شد روی زانوی خود نشست آرام راه را با اشاره‌ای وا کرد بعد سی سال سردی و تلخی چایی روضه کار خود را کرد کاروان نقطۀ سپیدی شد محو شد رفته رفته در تصویر همچنان ایستاده در صحرا راهزن، بی‌تپانچه، بی‌شمشیر نه کلاهی، نه خرقه‌ای، تنها یک لباس سپید بر تن داشت از پشیمانی‌اش خبر می‌داد چکمه‌ای که به دور گردن داشت سال شصت و یک غم و اندوه کاروان حسین برمی‌گشت دست غارت حریص شد، حتی از سر کهنه پیرهن نگذشت آب آزاد شد ولی آتش در دل خیمه‌ها پراکندند قافیه کاش‌که ربودن بود زیور از گوش دختران... 📝
زخمیِ زنجیرم، کبودِ بی شمارم بر شانه هایم زخم های کهنه دارم همشیرۀ خورشیدم و بانوی نورم هر چند که در پنجه ی گرد و غبارم شامِ غریبانیِ عصر خیمه هایم آن چادر خاکیِ در حال فرارم نام مرا با خطّ نامحرم نوشتند یعنی اسیر کوچه های روزگارم دیگر نمی آید به دنبالم مغیلان دیگر ندارد آبله کاری به کارم من حضرت یعقوبم و یوسف پرستم بر سینه ام پیراهنت را می فشارم دسته گل یاسی ندارم بر مزارت امّا به جایش تا بخواهی لاله دارم انگار من خوابیده ام در این بیابان انگار تو افتاده ای روی مزارم من با نیابت از تمام خاندانم بر آستان خاکی ات سر می گذارم  علی اکبر لطیفیان
علیه‌السلام 🔹یا حبیبی یا حسین🔹 جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته.. کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از، فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.. 📝
🔹سیاه و سفید🔹 نوزده سال مثل برق گذشت نوزده سال از نیامدنت کوچه مشتاق گام‌هایت ماند خانه چشم‌انتظار در زدنت مثل این‌که همین پریشب بود آمدی با پسرعموهایت خنده‌هایت درست یادم هست بس‌که آشفته بود موهایت رو به من... رو به دوربین با شوق ایستادید سر به زیر و نجیب آخرین عکس یادگاری‌تان بین این قاب‌ها چقدر غریب... هیچ عکاس عاقلی جز من دل به این عکس‌ها نمی‌بندد تازه آن هم به عکس سادۀ تو که سیاه و سفید می‌خندد دور تا دور این مغازه پُر است از هزاران هزار عکس جدید تو کجایی؟ کجا؟ نمی‌دانم! آه ای خندۀ سیاه و سفید تو از این قاب‌ها رها شده‌ای دوستانت اسیرتر شده‌اند تو جوان مانده‌ای، رفیقانت نوزده سال پیرتر شده‌اند صبح شنبه، چه صبح تلخی بود از خودم پاک نا امید شدم قاب عکس تو بر زمین افتاد به همین سادگی شهید شدم 📝
✴️ جمعه 👈 2 مهر / میزان 1400 👈 17 صفر 1443👈 24 سپتامبر 2021 🏛مناسبت های دینی و اسلامی . 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز مبارک و خوبی است برای : ✅ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✅ خرید و فروش . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ کندن چاه و کانال و نهر . ✅ درختکاری . ✅ ختنه نوزاد . ✅ مشارکت و امور شراکتی . ✅ دیدار دوستان . ✅ عقد قرارداد و مضاربه . ✅ و دیدار مسولین خوب است . 📛 ولی سفر همراه صدقه باشد بعد از ظهر. 📛 و قرض گرفتن خوب نیست . 👶 مناسب زایمان و نوزادش زندگی پاکی دارد و خوب تربیت شود و خوشبخت خواهد شد . ان شاءالله ✈️مسافرت : مسافرت بعد از ظهر و همراه صدقه انجام گیرد . 👩‍❤️‍👩 مباشرت و مجامعت: 👩‍❤️‍👩 امروز : مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمندِ جهانی گردد.ان شاءالله 🔭 احکام و اختیارات نجومی : 🌗 امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است : ✳️ افتتاح شغل و کار . ✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✳️ خرید ملک و خانه . ✳️ ارسال کالاهای تجاری به خارج از کشور . ✳️ خرید جواهرات . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ و رفتن به تفریحات سالم نیک است . 💑 انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، مباشرت برای سلامتی بسیار مورد سفارش است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ،(سر و صورت) ، میانه می شود . 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن باعث صحت بدن می شود . ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸
‍ ‍ السٌلام علیکِ یا زینب کبری(س) ماجرای کربلا را باید از زینب شنید از دلِ غمدیده ی آن بانوی مکتب شنید هر چه گویند این و آن از ماجرای کربلا باید از زینب ادای حقٌ این مطلب شنید از دلِ اهلِ حرم آید خروشِ درد و آه باید از سجاد هم آن مضطرِ در تب شنید باز هم بشنو همی بی حرمتیِ اهلِ بیت از شقاوت های شمرِ پستِ لامذهب شنید از سکینه هم در آن صحرای تاریک و خموش دامنِ آتش گرفته، از سکوتِ شب شنید رأس گلگون پدر بر روی نی چون ماهِ بدر صوتِ قرآن و دعا را باید از آن لب شنید نیزه های خون چکان بود و صدای کودکان باید از آن جسم و آن تازیدنِ مرکب شنید مجلس و تختِ یزید و کوفیانِ تیره بخت خطبه های آتشین را باید از زینب شنید!
نشسته ام به مزارت نه بر مزار خودم سیاه پوشِ تو ام نه که سوگوار خودم تو زیرِ خاکی و من خاک بر سرم ریزم که سینه چاکی و من خاک بر سرم ریزم نمی‌شناسی ام اما زِ بس که مجروحم زِ بَس که پیر شده چهره‌ام زِ اندوهم به خاکِ سرخِ تو ای تشنه آب می‌ریزم گُلی نمانده برایت گلاب می‌ریزم بگو چگونه دلت آمد از بَرَم بروی به رویِ نیزه ولی در برابرم بروی ببین که بعدِ تو غمگین ترین صدا شده‌ام شکسته ام زِ کمر دست بر عصا شده‌ام چهل شب است که از دردِ پا نمیخوابم پُر از جراحتم و غرقِ ردِ پا شده ام چهل شب است که دائم زِ لای لایِ رباب کنارِ نیزه‌ی اصغر پُر از عزا شده‌ام چهل شب است که با چادری که خاکی بود حجابِ دخترت از چشمِ بی‌حیا شده‌ام چهل شب است که مهمانِ شامیان بودم چهل شب است که مهمان خنده‌ها شده‌ام حکایت من و کعبِ نِی از تنم پیداست ببین شبیهِ تو ام مثلِ بوریا شده‌ام رسیدم از سفری که غمِ تو را خواندم برای زخم علمدار روضه‌ها خواندم به روی نیزه مده دستِ باد گیسو را بدین بهانه مپوشان شکاف اَبرو را بگو به نیزه‌ی عباس خَم شود اینجا که دشمنت نزند دختران کم رو را نشسته خاک اگر چه به روی مژگانت هنوز خیره کند چشم‌های آهو را کنار ناقه‌ی عریان و جمعِ نامحرم بگو دوباره بگیرد رکابِ بانو را زِ تکه روسریِ دختران تو دیدم گره زدند به سر نیزه‌ای سرِ او را تو دستِ بادی و زنجیر‌ها نمی‌خواهند که بوسه‌ای بزنم آن دو چشمِ جادو را تو دست بادی و این سنگ های بی احساس نمی کنند مراعات چشم کم سو را هنوز لخته‌یِ خون می‌چکد زِ گیسویش اگر چه حرمله بسته شکافِ اَبرو را شکسته‌تر زِ همیشه کنارت آمده ام برای دیدنِ سنگِ مزارت آمده ام مرا ببخش که بی غنچه‌ات سفر کردم که یاس بُرده‌ام اما بنفشه آوردم پس از تو چشمِ کبودم پِیِ سرت می‌گشت پس از تو غم همه‌جا گِردِ خواهرت می‌گشت چه خوب شد پِیِ ما باز حرمله نیامده است وگرنه باز به دنبالِ اصغرت می‌گشت چه خوب شد که نیامد وگرنه نیزه‌ی او به سینه‌ی تو پِیِ طفلِ پَرپَرَت می‌گشت حسن لطفی
هجران بهانه ايست براي وصال ها بهتر شده ست از بركات تو حال ها از ياد رفته است جراحات بال ها با عمه راحت است تمام خيال ها عمه نگو كه فاطمه ي كربلا بگو عمه نگو حسين بگو مرتضي بگو   بابا سلام عمه رسيده بلند شو باری پیمبرانه کشیده بلند شو از احترام قدِّ خميده بلند شو با گردن بريده بريده بلند شو   عمه اگر شكسته شده قد كمان شده چون ميهمان مجلس نامحرمان شده  دائم پيِ گذشتن ِ از جان خويش بود مأمور حفظ جان امامان خويش بود زينب وليك حيدر ميدان خويش بود گرم طواف قاري قرآن خويش بود  صد كربلا پس از تو بلا ديده ايم ما صد فاجعه به شام بلا ديده ايم ما  با آه خويش كرب و بلا را مهار كرد خيلي براي پرچم اسلام كار كرد ما را خودش به ناقه ي عريان سوار كرد بايد به عمه هر دو جهان افتخار كرد عمه چه عمه اي همه مديون عمه ايم ما زنده ايم اگر همه ممنون عمه ايم   سخت است فقط بال زدن پر نداشتن خواهر شدن به شرط برادر نداشتن حيدر شدن به قيمت لشگر نداشتن كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن كوفه براي او تب و تابي درست كرد با آستين پاره حجابي درست كرد   يادم نميرود كه به هنگام رفتنت كردي نوازشم پدرانه به دامنت آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت هِي بوسه ميزدم به لب و دور گردنت رفتي و بعد خسته و بي حال ديدمت رفتي و بعد از آن تهِ گودال ديدمت وقتي كه نيزه در گلويت كرد واي واي با پاي خويش پشت و رويت كرد واي واي با خاك گرم رو به رويت كرد واي واي از پشت پنجه بين مويت كرد واي واي آن لحظه اي كه دور و بر ِ تو سپاه بود چشمت درست رو به روي خيمه گاه بود خيلي دلت شكست علي اكبرت كه رفت خيلي دلم شكست علي اصغرت كه رفت نزديك بود عمه بميرد سرت كه رفت انگشت تو بريده شد انگشترت كه رفت با سنگ و نيزه بين تو و خيمه سد شدند ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند  اي واي از اسير شدن كو به كو شدن از خجلت و غريب شدن سرخ رو شدن با مردم محله چنين رو به رو شدن اين است آخر عاقبت بي عمو شدن دلواپسي ِ دختر زهرا ز حد گذشت خيلي به عمه ام سر بازار بد گذشت پس داده اند پيرهن پاره پاره را رخت مرا لباس تو را گاهواره را آورده است عمه سر شيرخواره را گوشش نكرده است كسي گوشواره را ما از غم فراق گرفتار تر شديم وقتي رقيه رفت عزادار تر شديم علي اكبر لطيفيان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاضری با ضایعاتی یا راننده وانت یا فلافل‌فروش ازدواج کنی؟ 🔰 وقتی ملاکهای ازدواج جوانان و دختران مجرّد، اشتباه است. بی‌دلیل نیست که روایت می‌گوید اگر مردی ایمان و اخلاق داشت دخترتان را به او بدهید.
400-06-18 momeni doa dar mobtala shodan be ebtela'at shab 03 SA~1.mp3
5.83M
🔖منبر کامل 🔖 📕دعا در مبتلا شدن به ابتلائات 🕌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شهریور ۱۴۰۰
400-06-22 sedighi hadaf az khelghat ensan shab SH E hasan (A) shab 07 SA~1.mp3
9.7M
🔖منبر کامل 🔖 📕هدف خلقت انسان 🕌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شهریور ۱۴۰۰
eitaa_5.0(1716).apk
24.64M
نسخه جدید ایتا با تغییرات جدید 😍😍 1⃣ افزوده شدن پخش زنده 2⃣ امکان جستجو در وب 3⃣ نمایش میزان حجم دانلود فایلها
400-06-19 momeni gheflat az vasaet beyn ma va khoda shab 04 SA~1.mp3
9.56M
🔖منبر کامل 🔖 📕غفلت از وسائط بین ما و خدا 🕌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شهریور ۱۴۰۰
🏴زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین 🔷س ۵۶۴۳: آیا باید در روز انجام شود یا روزهای قبل و بعد آن هم مانعی ندارد؟ ✅ج: (علیه السلام) در هر زمانی، مستحب و دارای ثواب عظیم است و انجام آن قبل یا بعد از روز اربعین به امید رسیدن به آن ثواب، مانعی ندارد؛ هر چند ثواب زیارت وارد شده برای زمان خاص، مختص به همان زمان می باشد.
‼️خمس حق الزحمه مداحی 🔷س ۵۶۴۲: پولی که به خاطر مداحی و روضه خوانی گرفته ام، آیا خمس به آن تعلق می گیرد؟ ✅ج: اگر تا سر سال خمسی باقی بماند، خمس آن واجب است. 📕منبع: khanenei.ir
کسانی که دیر قول می‌دهند ، خوش‌قول ترین مردم دنیا هستند ... 💕💚💕
"الهـے".... اے نفست هم نفس "بے ڪَسان"... جز تو ڪسي نیست ڪَسِ "بی ڪَسان"... بے ‌ڪَسَم و هم نفس من "تویے" رو بہ ڪہ آرم ڪہ ڪَسِ من "تویے 💕❤️💕
عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. جغد دانا هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد. از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن! 💕💙💕
داستان آینه و شیشه جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست… عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ گفت: خودم را می بینم ! عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی ! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشه اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن : وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری… 💕💙💕
💎 تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی می‌رفتند، مبلغ کمی پول می‌داد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو می‌کرد. غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمی‌توانست در راه بخرد و بخورد. چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود. پس تاجر و غلام‌اش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند. غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت. بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند. در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هر چه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمی‌کردند، غلام سکه‌ای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسب‌ها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند. یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمی‌خوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من می‌پذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمی‌پذیرد.» تاجر به یاد بدی‌های خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.» من کنون فهمیدم که؛ "سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمی‌خواهد بلکه قلب بزرگی می‌خواهد. "آنانکه غنی هستند نمی‌بخشند آنانکه در خود احساس غنی‌بودن می‌کنند، می بخشند." "من غنی بودم ولی در خود احساس غنی بودن نمی‌کردم و تو فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی." 💕💚💕
•°~🌻🌤 🕊 ‹السلام‌علي‌الحسیـن وعليٰ‌عليِ‌ابن‌الحسين وعليٰ‌اولادِالحسین وعليٰ‌اصحابِ‌الحسین...✨✋🏻› بيخودازخويشم‌و دورازتوڪسی‌نيسٺ‌مرا به‌تـوای‌عِشق ازاين‌فاصله‌دور،سلام . .♥️ 💕❤️💕
🚨 💐 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم: ✍ نخستین مرحله عدالتِ آخرت، قبر هاست و وضیع و شریف نمی‌شناسد. 💐 امام صادق علیه السلام : ✍ قبر هر روز صحبت می‌کند و می گوید: من خانه غربتم، من خانه تنهایی ام، من خانه کرمها هستم، من قبرم، من باغی از باغهای بهشت یاگودالی از گودالهای دوزخم. 📚 میزان الحکمه جلد ۱۰ 💕🧡💕