eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای هر روز ماه مبارک رجب 🌙 برای بقیه هم بفرستیم تا در ثواب نشر این دعای زیبا سهیم باشیم🌹 فرا رسیدن ماه نورانی ✨ رجب و میلاد امام محمد باقر (ع) مبارکــــــــَ باد 🎉 💐 🎉 🌸🍃
🌹در اولین پنجشنبه ✨مـاه مبـارک رجب 🌹ودر آستانه شب لیلةالرغائب ✨شـاخه گلی بفرستيم 🌹براي تموم آنهایی كه در ✨بين ما نيستند ولي دعاهاشون 🌹هنـوز كارگشاست، ✨يادشون هميشه با ماست و 🌹جاشـون بين مـا خاليه، ✨دلمون خيلی وقتها 🌹هواشونو مي كنه اما دیدارشون ✨میفته به قیامت, شاخه گلي 🌹به زيبـایی يك فاتحـه...🙏 🌸🍃
خواهـد آمد اے دل ديوانہ ام او کہ نامش بالبانم آشناست من گل نرگس برايش چيده ام خواهـد آمد باورم ڪن با وفـاست... ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از روشنی طلعت رخشنده «باقر» 🎊شد نور علوم نبوی بر همه ظاهر 🌸در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز 🎊گردید عیان ماه تمام از رخ باقر. 🌸🎊ولادت امام محمدباقر (ع) مبارک باد💫 🌸🍃
🍃 ♨️طرز تهیه: کرفس ها رو اندازه دلخواه خرد و سرخ میکنیم میزاریم کنار. پیاز رو نگینی خرد میکنیم و تفت میدیم گوشت گوسفندی رو اضافه میکنیم و تفت میدیم فلفل و زردچوبه رو هم اضافه میکنیم . سبزی خورشت کرفس جعفری و نعناع هست ولی من شبیهه قرمه سبزی درست میکنم معمولا و شنبلیله، گشنیز، تره و جعفری سرخ شده هم کمی اضافه میکنم و کمی هم سبزی خشک برای اینکه خیلی خوش عطر میشه،نعناع رو هم دو قاشق جدا تفت میدم و به خورشت اضافه میکنم خیلی نعناع نریزید چون بعد از پخت تلخ میشه ،کرفس هارو اضافه میکنیم و میزاریم با دو لیوان آب بپزه. خورشت که جا افتاد ده دقیقه ی آخر پودر لیمو عمانی و کمی آبغوره و نمک اضافه میکنیم و میزاریم چند دقیقه دیگه جا بیفته.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5951962255707866560.mp3
4.12M
بیانات فوق‌العاده در آستانه ورود به ماه رجب، اعمال و مراقبات حتما گوش بدید و منتشر کنید
🌺کباب بختیاری 🌺 مواد لازم: راسته گوسفند و سینه مرغ 400 گرم زعفران دم کرده نصف فنجان پیاز 2عدد آبلیمو 3 قاشق غذا خوری نمک و فلفل و روغن مایع به مقدار لازم طرز تهیه: اول پیاز ها را رنده کرده وآب آنها را بگیرید سپس آن را با آبلیمو ,روغن مایع,زعفران خوب دم کرده و نمک و فلفل را به آن اضافه کنید. سپس مرغ و گوشت را تکه تکه کنید ودر این سس آماده شده بخوابانیدو در یخچال به مدت 7 ساعت قرار دهید تا سس کاملا به خورد مرغ و گوشت برود بعد از 7 ساعت از یخچال بیرون آورده و به ترتیب یک تکه گوشت گوسفند و یک تکه گوشت مرغ را به سیخ بکشید وکمی روی آنها را به هم فشار دهید تا کاملا به هم بچسبند سپس با پشت چاقو روی آنها چند ضربه بزنید تا کمی نازک شوند و در آخر کبابهای به سیخ کشیده شده را روی حرارت ذغال کباب کنید ودر صورت نیاز کمی نمک و کره ی آب شده روی آنها بمالید تا مزه آن بهتر شود بعد از مغزپخت شدن کبابها میتوانید آنها را درون یک تکه نان بگذارید و بعد از تزیئن کردن به شکل دلخواه با برنج و یا نان سرو کنید. امیدوارم لذت ببرید.
┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅ 😔💔 ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ یہ‌شب‌دلم‌گرفتہ‌بود...💔 ازدوریہ‌صاحب‌زمان|🔖🌿 گفتم‌خدا‌دیگہ‌بسہ:) آقاےماروبرسان🖐🏻✨ ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ عُقدھ‌نشست‌روسینہ‌هام← اشڪ‌اومدازکنجِ‌چشام😢 آروم‌خوابم‌برد دیدم‌آقاتوخیمشہ→ ازنہادش‌میکشہ💔 ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ هی‌غصہ‌میخورد... هی‌غصہ‌میخورد... یابن‌الحسن‌روحی‌الفدا|...✋🏻🍃 ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ گفتم‌آقاگریہ‌نڪن☹️💔 قربونِ‌اون‌اشڪ‌چشات... تنهانشین‌تویہ‌خیمہ🥀 بیامیون‌شیعہ‌هات.... ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ گفت‌دست‌رواین‌دلم‌نزار😔🖐🏻 حرفی‌‌از‌شیعہ‌هانیار... دلم‌شکستہ‌... شیعہ‌منو‌تنهاگذاشت💔🌱 حرمت‌من‌نگہ‌نداشت... دلم‌شڪستہ.... ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ شیعہ‌فقط‌تومشکلـاش ازفرجم‌دم‌میزنہ... تاحاجتش‌روامیشہ... میرھ‌دلم‌رو‌میشکنہ💔😔 ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ تا‌حاجتش‌روامیشہ... گرھ‌ز‌کارش‌وا‌میشہ... تنهام‌میزارھ😔 من‌شاهدِکاراشونم💔 دلواپسِ‌دلـاشونم🥀 اشڪام‌میبارھ☔️🌙
🌺سی داستان کوتاه درباره امام خمینی(ره) به گزارش جهان سید محمد جواد میری در پایگاه اطلاع رسانی جنبش عدالت خواه دانشجویی نوشت: تقدیم به بچه‌هایی که او را ندیده‌اند… ۱- هشت نُه سالش که بود، بهترین پرش را داشت. توی مسابقه‌ی دو هم همیشه اول بود. از بازیگوشی‌هاش، دو سه تا شکستگی توی دست و پا یادگاری داشت و ده دوازده تا توی سر و پیشانی. ××× ۲- با داداش خوشنویسی کار می‌کرد. * آن قدر خطشان شبیه هم شده بود که وقتی نصف کاغذ را روح‌الله می‌نوشت و نصفی را مرتضی، هیچ‌کس نمی‌فهمید این، دو تا خط است ××× ۳- دراویش آمده بودند توی حجره‌های فیضیه‌ و جا خوش کرده بودند. هیچ‌کس هم حریفشان نبود. یک بار روح‌الله با یکی از دراویش جر و بحثی کرد و یک سیلی آبدار گذاشت در ِ گوشش. * حالا دیگر حریفشان می‌شدند. بیرونشان هم کردند. امام روح الله الموسوی الخمینی ××× ۴- کسی را نپسندیده بود. الّا دختر آقای ثقفی، که او هم رضایت نمی‌داد. * با صحبت‌های زیاد و چند بار خواب دیدن، بالأخره حاضر شد با آقا روح‌الله ازدواج کند. عقد را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندند و ماه مبارک یک عروسی ساده گرفتند. همان اول به خانم گفت: - هر کاری می‌خواهی بکن، فقط گناه نکن. * یک خانه اجاره کردند و جهاز خانم را آوردند. تنها چیزهایی که آقا روح‌الله به اثاثیه اضافه کرد، یک گلیم بود، یک دست رختخواب، یک چراغ خوراک‌پزی، یک قابلمه‌ی کوچک، یک قوری با استکان و نعلبکی. ××× ۵- زمستان بود. داشتیم با هم می‌رفتیم درس عرفان آیت‌الله شاه‌آبادی. سر راه، زنی نشسته بود لب رودخانه. داشت لباس و کهنه می‌شست. یخ‌ها را می‌شکست، لباس‌ها را می‌شست، دستش را با دمای بدنش گرم می‌کرد و باز… آقا روح‌الله ایستاد. لباس‌ها را دو نفری شستند. آدرس‌اش را هم گرفت. بعد هم گفت: - از این به بعد بیایید منزل ما. می‌گویم آب را برایتان گرم کنند. ××× ۶- بستری شده بودم. به خاطر حصبه، آن هم وسط زمستان. اساتیدم یک نفر را هم نفرستادند که ببینند چرا توی درس‌ها شرکت نمی کنم. فقط او بود که هر صبح و هر شب می‌آمد عیادت. شبی که حالم خیلی خراب شد، پای پیاده راه افتاد و توی آن زمستان سرد، رفت دنبال طبیب. طبیب که آمد، حالم که بهتر شد، راهی‌ام کرد بیمارستان. ××× ۷- آقای بروجردی بی‌مشورت آقا روح‌الله موضع نمی‌گرفت. وقتی هم می‌خواست پیش شاه نماینده بفرستد، او را می فرستاد. * آقا روح‌الله از پیش شاه برگشته بود و داشت گزارش می‌داد: - نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم ولی ابهت من شاه را گرفته بود و بر حرف‌هایش مسلط نبود. ××× ۸- یک رمضان که رفته بود محلات، علمای شهر دعوتش کردند بیاید مسجد جامع، نماز اقامه کند؛ اما قبول نکرد: - آنجا کسی هست که اقامه‌ی جماعت کند. * می‌گفت باید به اینجا رونق داد. یک مسجد دورافتاده و متروک بود که یک اتاق گلی کوچک بیشتر نداشت. نمازش را اینجا می‌خواند. ××× ۹- شب را تقسیم کرده بودند. دو ساعت آقا می‌خوابید و خانم حواسش به بچه‌ها بود، دو ساعت خانم می‌خوابید و آقا بچه‌داری می‌کرد. روزها هم بعد درس، یک ساعت مخصوص بازی با بچه‌ها بود. ××× امام روح الله الموسوی الخمینی ادامه دارد.
⚠️ 🔔 عقربی که در قیامت پنج نفر را خواهد خورد! ✅ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: در روز قیامت، از داخل جهنم عقربی خارج میشود که سر آن عقرب در آسمان هفتم است و دُمش در ته زمین و دهانش هم از مشرق تا مغرب است. آن عقرب میگوید: آنهایی که با خدا و پیامبر خدا جنگ داشتند کجا هستند؟  جبرئیل فرود می‌آید و میپرسد: «چه کسانی را میخواهی؟ مقصودت از کسانی که با خدا و پیامبر خدا در جنگ بودند چه کسانی است؟» عقرب میگوید: آنها پنج نفرند و من میخواهم آنها را ببلعم  اول: تارِکُ الصَّلوة:  آن کسی که بی نماز از دنیا رفته است، مخصوصاً اگر منکر هم بوده و نماز را قبول نداشته که دیگر هیچ! این عقرب میگوید من ارادۀ تارک الصلوة را دارم. او با خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بوده است.  دوم: مانِعُ الزَّکاة:  کشاورزی که گندم داشته اما زکاتش را نمیداده، گاو و گوسفندش در حد نصاب بوده زکات نمیداده، طلا به میزان بیست مثقال داشته زکاتش را نمیداده، این عقرب میگوید: من به دنبال کسانی هستم که در دنیا زکات نمیدادند. سوم: آکِلُ الرِّبا: کسانی که نزول میخوردند. چهارم: شارِبِ الخَمر: کسانی که شراب میخورند، چهارمین گروهی هستند که آن عقرب به دنبالشان هست.  پنجم: قَومٌ یُحَدِّثُونَ فِی المَسجِدِ حَدیثَ الدُّنیا: مردمی که در مسجد مینشینند و به جای صحبت از دین، از مسائل دنیایی بحث میکنند.
📓📕📗📘📙📔📒📕 (۶۹) اگه محسن قضیه بچه رو بدونه احتمالا قبول نکنه 😔😔 مامان اومد خونه وااای مردم از گرمااا چقدر هواا گرمه... سلام مامان ..خسته نباشی😊 سلام دخترم سلامت باشی بدو فرزانه یه لیوان اب خنک برام بیار که هلاک شدم از تشنگی..😫😫😫 باشه الان میارم مامان خریدارو بده ببرم ... نه.. نه ..نه ... اصلا دست نزن سنگینه نمیشه که تو با این حالت بلند کنی بزار خودم بر میدارم .... واااا مامان فقط یه بسته نون و ۳ـ۴ کیلو میوه ست دیگه 😅😅😅😅 دختر مثل اینکه تو بارداری باید مراعات کنی ...حالا بجای جروبحث برو اب بیار ... یه لیوان اب برای مامان اوردم مامان که داشت اب میخورد گفتم مامان محسن زنگ زد جدی دخترم خیر باشه بهش گفتی؟؟؟ اره همشو بهش گفتم اونم قبول کرد گفت من یه قولی به دوستم دادم تا اخرشم روش می مونم ... مامان خیلی خوشحال شد بیا دخترم اینم از این ان شاالله خوشبخت بشی ... با ناراحتی گفتم مامان یه مشکلی هست شاید جور نشه چی !! چه مشکلی فرزانه تورو خدا الکلی تو ذوقم نزن ... مامان اخرای حرفم تا خواستم بهش بگم باردارم خطا خراب شد .... شاید با فهمیدنش پا پس بکشه.... مامان ـ چی بگم ... ناراحت نباش فقط توکل کن بخدا هرچی قسمت باشه همون میشه... زن عموو بدونه اینکه منتظر اومدن محسن باشه جلوتر به خونه زینب اینا زنگ میزنه .... زینب گوشی رو بر میداره .... الوو سلام ... الوو سلام زینب جان خوبی دخترم .. شمایین لیلا خانم ..ممنون شماها چطورین ؟ شکر خدا عزیزم ماهم میگذرونیم ... با مامان کار دارین ؟؟!! اره دخترم اگه خونست بی زحمت گوشی رو بهشون بده .... معصومه خانم ـ الوو سلام لیلا خانم حاله شما چطوره ؟؟ اقا ناصرو بچه ها خوبن؟؟ ممنون حاج خانم اوناهم خوبن سلام میرسون.. معصومه خانم ـ سلامت باشن😊 از اقا محسن چه خبر حالشون خوبه؟؟ ممنون اونام خوبه بخاطر شرایط دیر به دیر زنگ میزنه و میاد... معصومه خانم ـ ان شاالله خدا حفظش کنه موفق باشن و پیروز.. ان شاالله... حاج خانم راستش بخاطر موضوعی مزاحمتون شدم... شما مراحمید بفرمایید... راستش تصمیم گرفتم برای محسنم زن بگیرم فقط دنبال یه دختر خوب میگردم ... هرچی فکر کردم دیدم به خوبی و پاکی دختر شما کسی رو پیدا نکردم ... اگه اجازه بدید یه روز خدمت برسیم ... والا چی بگم شما لطف دارین . قدمتون رو چشم . پس معصومه خانم قبل اومدن باهاتون هماهنگ میکنم به احمد اقا هم سلام برسونید... چشم بزرگیتونو میرسونم .... زینب ـ مامان چی میگفت: دخترم قراره بیان خاستگاریت ... چی خاستگاریه من !! برای کی؟؟؟ برای پسرش محسن .... گونه هام سرخ شد و خجالت کشیدم... زینب باید با باباتم حرف بزنم ببینم چی میگه ... حالا نظر خودت چیه دخترم ... سرمو انداختم پایین و با خجالت گفتم حرفی ندارم هرچی که خودتون صلاح بدونین ... مامان ـ ای کلک پس تو هم خوشت میاد😉😉😉 ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹