استوری و پاسخ نجمالدین شریعتی مجری برنامه #سمت_خدا به شایعه خداحافظی او از صداوسیما
🔺گلایه «نجمالدین شریعتی» از شایعهسازان: از این همه بداخلاقیها ناراحتم
📺 مجری تلویزیون:
پس از #ماه_رمضان به خاطر فشار و فشردگی برنامهها نیاز ضروری به استراحت دارم. اصلاً صحبت از کنارهگیری، خداحافظی، کنارهگیری موقت و برکناری نیست.
🗣در حالی این شایعهپراکنیها اتفاق میافتد که من این روزها «سمت خدا» را اجرا میکنم و اگر روزی قرار باشد چنین اتفاقی بیفتد حتماً با مردم مطرح خواهم کرد.
از این بداخلاقیها دوری کنیم. متأسفانه در فضای بازار و اقتصاد ما، فرهنگ و اساسا فضاهای مختلفی که در تعامل با مردم شکل میگیرد، این بداخلاقی را احساس میکنم و این حالِ آدم را خراب میکند.
از هر موقعیتی برای زدنِ یک جریان و شخصی استفاده میکنیم و این اصلاً خوب نیست.
🔺مصاحبه #نجم_الدین_شریعتی با تسنیم در مورد اتفاقات اخیر
#قسمت_بیست_و_یکم_نسل_سوخته: فقط به خاطر تو
اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...
- تو که هنوز بیداری ...
هول شدم ...
- شب بخیر ...
و دویدم توی اتاق ...
قلبم تند تند می زد ...
- عجب شانسی داری تو .. بابا که نماز نمی خونه ... چرا هنوز بیداره؟ ...
این بار بیشتر صبر کردم ... نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد ... چراغ آشپزخونه هم خاموش شده بود... رفتم دستشویی و وضو گرفتم ...
جانمازم رو پهن کردم ... ایستادم ... هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم ... که سکوت و آرامش خونه ... من رو گرفت ...
دلم دوباره بدجور شکست ... وجودم که از التهاب افتاده بود... تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم ...
رفتم سجده ...
- خدایا ... توی این چند ماه ... این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم ...
بغضم شکست ...
- من رو می بخشی؟ ... تازه امروز، روزه هم نیستم ... روزه گرفتنم به خاطر تو بود ... اما چون خودت گفته بودی ... به حرمت حرف خودت ... حرف پدرم رو گوش کردم ... حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم ...
از جا بلند شدم ... با همون چشم های خیس ... دستم رو آوردم بالا ... الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ...
هر شب ... قبل از خواب ... یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق ... بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم ... دور از چشم پدرم ... توی تاریکی اتاق ... می ترسیدم اگر بفهمه ... حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره...
.
.ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#قسمت_بیست_و_دوم_رمان_نسل_ سوخته : زمانی برای مرد شدن
از روزه گرفتن منع شده بودم ... اما به معنای عقب نشینینبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ...
و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ...
برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ...
بعد از زنگ ورزش ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ... معلم ورزش مون اومد بالای سرم ...
- خوب پاشو برو آب بخور ...
دوباره نگام کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ...
- چرا روزه گرفتی؟ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ...
یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ...
- آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها؟ ...
خنده اش گرفت ...
- آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ...
خنده اش کور شد ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم ...
- ما مرد شدیم آقا ...
- همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ...
- نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ...
فقط بهم نگاه کرد ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ...
- آقا با اجازه تون ... تا زنگ نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ...
.
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#قسمت_بیست_و_سوم_نسل_سوخته:
رفیق من می شوی؟ ...
هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ...
می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ...
- مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ...
رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ...
بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ...
توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ...
حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ...
حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ...
حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ...
برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...
تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ...
- یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ...
بغضم ترکید ...
- خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟...
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#قسمت_بیست_و_چهارم_رمان_نسل سوخته: انتظار
توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ...
- خسته شدی؟ ...
سرم رو آوردم بالا ...
- نه ... چطور؟ ...
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...
- مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ...
چند لحظه ایستاد ...
- چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ...
این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...
- خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...
ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ...
- چی شد ایستادی؟ ...
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ...
هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...
هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ...
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🔷 استاد مطهری 🔷
نجات انسانها یعنی چه؟ 💯✨⤵️
نجات انسانها یعنی چه؟ نجات انسانها از چه چیز؟ از اسارت طبیعت؟ از اسارت انسانهای دیگر که معنایش آزادی انسان از انسان است؟
اینها درست است [اما آنچه مقدم بر اینهاست[ نجات انسان از خودی خود و از نفس امّاره خود و از خودِ محدودش است، و تا انسان از خود محدود خویش نجات پیدا نکند هرگز از اسارت طبیعت و اسارت انسانهای دیگر نجات پیدا نمیکند
استاد مطهری، انسان کامل، ص 84 🦋
🔸از نماز و صبر استمداد بگیرید..🔸
آیه ای را در آغاز سخنم تلاوت کردم
وَ اسْتَعینوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّها لَکبیرَةٌ الّا عَلَی الْخاشِعینَ. قرآن عجیب سخن میگوید: ای اهل ایمان! از نماز استمداد کنید و مدد بگیرید و از صبر
که مفسرین گفتهاند مقصود روزه است یا لااقل روزه یکی از اقسام صبر است. چه مددی است که میتوانیم از نماز بگیریم؟ چه مددی است که از عبادت خدا و خداپرستی میتوانیم بگیریم؟ همین مدد
( یعنی مدد در مسائل اجتماعی ) اصلًا هر مددی را از اینجا میشود گرفت.
اگر شما میخواهید در اجتماع، یک مسلمان واقعی باشید و میخواهید یک مجاهد نیرومند باشید، باید نمازخوان خالص و مخلصی باشید...(1)
(1)افتادگی از نوار است 📚 استاد مطهری، انسان کامل، ص، 88،89 ✨
مداحی آنلاین - آه دوباره یه کوچه یه آقا - عینی فرد.mp3
9.08M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴آه دوباره یه کوچه یه آقا
🌴مثل حیدر غریبه خدایا
🎤 #حسین_عینی_فرد
⏯ #زمینه
مداحی آنلاین - بر هم نزن نماز مرا بی هوا نزن - حاج حسین حقی.mp3
3.41M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴بر هم نزن نماز مرا بی هوا نزن
🌴حالا که میزنی جلوی آشنا نزن
🎤حاج #حسین_حقی
⏯ #روضه
YEKNET.IR - zamine 3 - shahdat imam sadegh - 1400.03.15 - banifatemeh.mp3
5.46M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴از آسمون چشمام بارون غم میباره
🌴وقتی آقای عالم سنگ قبرم نداره
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
⏯ #زمینه
YEKNET.IR - shoor - hafteghi ordibehesht 1401 - narimani.mp3
5.86M
⏯ #شور #مدافعان_حرم #شهدا
🍃ای که روی دوش منه تا به قیامت علمت
🍃دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🔴 دو امر لازم برای سعادت دنیا وآخرت
🔵 امام باقر علیه السلام فرمودند:
🌕 اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید، اگر خواهان گشایش در هر امری هستید، اگر خواهان جلب رضایت خداوند میباشید، توجّه به دو امر الزامی است:
1⃣ شناخت امام زمان علیه السلام
2⃣ اطاعت از امام زمان علیه السلام
📚 مکیال المکارم جلد ۲، صفحه ۲۰
مداحی آنلاین - سخن بگو کلام تو زهرایی است - مطیعی.mp3
3.23M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴سخن بگو کلام تو زهرایی است
🌴قعود تو قیام تو مولایی است
🎤 #میثم_مطیعی
⏯ #زمینه
YEKNET_IR_vahed_shahdat_imam_sadegh_1400_03_15_mojtaba_ramezani.mp3
4.04M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴خسته ام از خبر این کوچه ها
🌴آتیش شعله ور این کوچه ها
🎤 #مجتبی_رمضانی
⏯ #واحد
📲 #استوری | (سری 1)
YEKNET.IR - roze - hafteghi ordibehesht 1401 - narimani.mp3
5.74M
⏯ #روضه سوزناک
🍃تو خودت بانی روضه ها بود
🍃خودتم برای ما روضه بخون
🎤 #سید_رضا_نریمانی
YEKNET.IR - vahed - shahdat imam sadegh - 1400.03.15 - hosein taheri.mp3
4.35M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
🌴شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
🎤 #حسین_طاهری
⏯ #واحد
مداحی آنلاین - اگر ایستین اولسون جمالون منه ساری - اسفندیاری.mp3
13.91M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴اگر ایستیسن اولسون جمالون منه ساری
🌴نیه قبله گزیسن یخیل مدفن ساری
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
⏯ #روضه #ترکی
YEKNET.IR - zamine - hafteghi ordibehesht 1401 - narimani.mp3
6.11M
⏯ #زمینه احساسی
🍃لحظه لحظه درد بودم
🍃وقتی که پیدام کردی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
📲 #استوری | (سری 2)
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پاداش خدمت به امام زمان علیه السلام به نقل از آیت الله ناصری[حفظه الله]
🎙 #استاد_کفیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این چه نظام اسلامیه که توش اینهمه فساد و اختلاسه؟؟
🌕 پاسخ را از زبان استاد راجی بشنوید؛
🔹 یک سوم نهج البلاغه در رابطه با فساد و اختلاس است، یعنی علوی ترین حکومت تاریخ پُر بود از اختلاس!
🔹 طلحه و زبیر که هیچ، ابن عباس پسرعموی پیامبر(ص)، راوی حدیث، مفسر بزرگ، زمانی که حاکم بصره بود اختلاس کرد! حضرت بالای منبر گریه کرد و فرمود دیگر من به چه کسی اعتماد کنم! خدایا مرگ علی را برسان!
🔹 اشاره به این مطالب به معنای جواز فساد نیست، اما ببینید؛ اینهمه فساد درحکومت حضرت درحالی بود که تمام مقامات حکومت توسط امیرالمومنین (ع) انتخاب میشدند!، درحالیکه الان جمهوری اسلامی است یعنی تمام مقامات مستقیم یا غیرمستقیم توسط خود مردم انتخاب میشوند.
YEKNET.IR - monajat - hafteghi ordibehesht 1401 - narimani.mp3
7.64M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃شکسته بال و پرم وا نمی شود بالم
🍃بالم از این خراب تر آقا نمی شود حالم
🎤 #سید_رضا_نریمانی