eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.5هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ شبانہ عاشقانہ 📝 ۱ اول دوم مهر بود. سر سفره ي ناهار از رادیو شنیدیم سربازای منقضی پنجاه و شش رو ارتش براي اعزام به جبهه خواسته... از منوچهر پرسیدم: "منقضی پنجاه و شش یعنی چی؟" گفت: "یعنی کسایی که سال پنجاه و شش خدمتشون تموم شده." داشتم حساب میکردم خدمت منوچهر کی تموم شده که برادرش رسول اومد دنبالش و رفتن بیرون... بعد از ظهر برگشت، با یه کوله خاکی رنگ... گفتم: " اینا رو برای چی گرفتي؟" گفت: "لازم میشه.... آماده شو با مریم و رسول میخوایم بریم بیرون." دوستم مریم با رسول تازه عقد کرده بودن ... شب رفتیم فرحزاد. دور میز نشسته بودیم که منوچهر گفت: "ما فردا عازمیم ". گفتم : "چی؟ به این زودي؟" گفت:"ما جزو همون هایی هستیم که اعلام شده باید بریم ". مریم پرسید : "ما کیه؟" گفت: "من و داداش رسول". مریم شروع کرد به نق زدن که «نه رسول، تو نباید بري. ما تازه عقد کردیم اگه بلایی سرت بیاد من چی کار کنم؟" من کلافه بودم، ولی دیدم اگر چیزی بگم، مریم روحیه اش بدتر میشه. تازه دو ماه بود عقد کرده بودند. باز من رفته بودم خونه ي خودم....... 《چشم هایش روي هم نمی رفت. خوابش نمیبرد. به چشم هاي منوچهر نگاه کرد. هیچ وقت نفهمیده بود چشم هاي او چه رنگی اند، قهوه اي میشی یا سبز؟انگار رنگ عوض میکردند. دست هاي او را در دستش گرفت و انگشتانش را دانه دانه لمس کرد. خنده ي تلخی کرد. دو تا شست هاي منوچهر هم اندازه نبودند. یکی از آنها پهن تر بود. سرکار پتک خورده بود. منوچهر میگفت: "همه دوتا شست دارند من یک شست دارم یک هفتاد!". می خواست همه ي آنها را در ذهنش نگه دارد. لازمش می شد. منوچهر گفت: "فقط یک چیز توی دنیا میتواند مرا از تو جدا کند ... یک عشق دیگر، عشق به خدا، همین". فرشته بغضش را قورت داد، دستش را زیر سرش گذاشت و گفت: "قول بده زیاد برایم بنویسی." اما منوچهر از نوشتن زیاد خوشش نمی آمد. جنگ هم که فرصتی برای این کارها نمی گذاشت. آهسته گفت: "حداقل یک خط". منوچهر دست فرشته را که بین دست هایش بود فشار داد. قول داد که بنویسد،تا آن جا که می تواند...》 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ❣ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ زیاد می نوشت، اما هر دفعه که نامش میرسید یا صداش رو از پشت تلفن می شنیدم، تازه بیشتر دل تنگش می شدم. نامه ها رو رسول یا دوستاش که از منطقه می اومدن میاردن و نامه هاي من و وسایلی رو که براش میذاشتم کنار می رسوندن به دستش. رسول تکنسین شیمی بود به خاطر کارش چند وقت یک بار میومد تهران. دوتا ماشین شدیم و بردیمشون پادگان. منوچهر هر دقیقه کنار یکیمون بود. پیش من می ایستاد، دستش رو می انداخت دور گردن پدرم، مادرش رو می بوسید.... می خواست پیش تک تکمون باشه. ظهر سوار اتوبوس شدند و رفتند. همه ی اینها یک طرف تنها برگشتن به خونه یک طرف. اولین وآخرین باري بود که رفتم بدرقه ي منوچهر. تحمل اینکه تنها برگردم رو نداشتم. با مریم برگشتیم... مریم زار میزد.... من سعی می کردم بی صدا گریه کنم... میریختم توي خودم. وقتی رسیدم خونه انگار یک مشت سوزن ریخته باشند به پاهام گزگز می کردند. از حال رفتم. فکر می کردم منوچهر دیگه مال من نیست. دیگه رفت. از این میترسیدم ... منوچهر شش ماه نیومد. من سال چهارم بودم مدرسه نمی رفتم. فقط امتحان ها رو می دادم. سرم به بسیج و امدادگري گرم بود. با دوستام می رفتیم بیمارستان خانواده، مجروح ها رو می آوردن اونجا یک بار مجروحی رو آوردند که پهلوش ترکش خورده بود و استخوان دستش فرو رفته بود به پهلوش. به دوستم گفتم: "من الان اینها رو میبینم....حالا کی منوچهر رو میبینه؟" روحیه ام رو باختم اون روز دیگه نرفتم بیمارستان.... 《منوچهر کجا بود؟حالش چطور بود؟چشمش افتاد به گلهاي نرگس که بین دست های پیرمرد شاداب بودند. پارسال همین موقع ها بود که دوتایی از آنجا می گذشتند. پیرمرد بین ماشین ها که پشت چراغ قرمز مانده بودند می گشت و گل ها را می فروخت. گل ها چشم فرشته را گرفته بود. منوچهر چند بار فرشته را صدا زده بود و او نشنیده بود. فهمیده بود گل هاي نرگس هوش و حواسش را برده اند! همه ي گل ها را براي فرشته خریده بود! چه قدر گل نرگس برایش می آورد! هر بار میدید میخردید!! می شد روزي چند دسته برایش می آورد... می گفت: "مثل خودت سرما را دوست دارند." اما سرماي آن سال گزنده بود.... همه چیز به نظرش دلگیر می آمد.. سپیده میزد،دلش تنگ می شد... دم غروب،دلش تنگ می شد.... هوا ابری می شد،دلش تنگ می شد... عید نزدیک بود اما دل ودماغی برای عید نداشت.》 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم. از تنهایی میترسیدم یاد گرفتم خود را دوست بدارم از شکست میترسیدم یاد گرفتم تلاش نکردن یعنی شکست از نفرت میترسیدم یاد گرفتم به هر حال هر کسی نظری دارد از درد میترسیدم یاد گرفتم درد کشیدن برای رشد روح لازم است از سرنوشت میترسیدم یاد گرفتم من توان تغییر آن را دارم از گذشته میترسیدم فهمیدم گذشته توان آسیب رساندن به من را ندارد و در آخر از تغییر میترسیدم تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند و تغییر آنها را زیبا کرد... 💕💜💕💜
🌷زن ،باعث آرامش ،بامحبت ورحمت برای خانواده وَمِنْ آيَاتِهِٓ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوٓا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً.۲۱روم 🌷۱.ازدواج کنیدازفقرنترسیدخدا بی نیازتان میکند وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۳۲نور 🌷۲.فرزنددار بشویدونگران روزی نباشید روزی شماوفرزندان تان باماست: 🌷وَلَا تَقْتُلُوٓا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ.۱۵۱انعام 🌷.وَلَا تَقْتُلُوٓا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ.۳۱اسراء 🌷۳.بافضیلت ترین کار،تربیت فرزند: من احیاها فکانما احیاالناس جمیعا...مائده تربیت یکنفر قدر تربیت همه انسانها پاداش دارد 💕❤️💕❤️
°•🌱 هر چقدر به بالای قله‌ ظھور نزدیک می شیم ،هوا کم میشه ... دیگه به شُش هر کسی نمی‌سازه بی‌هوا می‌خرن،بی‌هوا می‌بَرَن.بی هوا میاد! خیلی حواستون رو جمع کنید؛ میزان ، هوای نَفسه. دائم بایدبری توی آپاراتیِ خدا 🌱 اگه غرور گرفتی،بادت خالی شه اگه پنچر شدی،بادت کنن! ♥ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌💕🧡💕🧡
✨﷽✨ ✍مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد! مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟ عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود: زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گل خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد «تربيت و حفظ او، تهيه جهیزيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماددارى» و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد. 💠چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده💠 📚برگرفته از کتاب نظام خانواده در اسلام اثر استاد انصاریان 💕💝💕💝
در هیاهوے این شهرِ آلوده‌ هوا ! که نه دستت به می‌رسد نه به نه به و نه حتے به قم ! دنج ترین جا براے پر کردن خلا قلبت❤️ همیـن‌ جاست .. جایے کنار شـــــهدا... 🕊️ 💕💚💕💚
✨﷽✨ 🌼نماز خواندن دزد و کرامت خداوند ✍حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می‌اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد‌. در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. از قضا آن شب یک دزد قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد. پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. هنگامی که به دنبال اشیای مناسب می‌گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کند. سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز ... و دزد از شدت ترس هر نمازی که تمام می‌کرد نماز دیگری را شروع می‌کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بردند. وقتی حاکم تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت‌هاست دنبالش بودم و می‌خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می‌آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت‌زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی‌کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود، چه به من می‌دادی و اگر با ایمان و اخلاص می‌خواندم، هدیه‌ات چه بود ... 💕💖💕💖
سه نفر هستند که از هر دری بخواهند وارد بهشت میشوند. کسی که خوش اخلاق باشد. کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد. کسی که جر و بحث را رها کند حتی اگر حق با او باشد 💕💙💕💙
🌠☫﷽☫🌠 🍃 حجاب‌ زن، حق‌ الهی‌ است. 🔸 خدای‌ سبحان، زن‌ را با سرمایه‌ عاطفه‌ آفرید تا معلم‌ رقت‌ باشد و پیام‌ عاطفه‌ بیاورد. اگر جامعه‌ای‌ این‌ درس‌ رقت‌ و عاطفه‌ را ترک‌ نمود و به‌ دنبال‌ غریزه‌ و شهوت‌ رفت‌ به‌ همان‌ فسادی‌ مبتلا می‌شود که‌ در غرب‌ ظهور کرده‌ است. 🔸 زن‌ به‌ عنوان‌ امین‌ حق الله‌ از نظر قرآن، مطرح‌ است‌ یعنی‌ این‌ مقام‌ و این‌ حرمت‌ و حیثیت‌ را خدای‌ سبحان‌ که‌ حق‌ خود اوست، به‌ زن‌ داده‌ و فرموده: این‌ حق‌ مرا به‌ عنوان‌ امانت، حفظ‌ کن. 🔸 جامعه‌ای‌ که‌ قرآن‌ در آن‌ حاکم‌ است، جامعه عاطفه و انسانیت‌ است‌ و سرش‌ آن‌ است‌ که‌ نیمی‌ از جامعه‌ را معلّمان‌ عاطفه‌ به‌ عهده‌ دارند که‌ مادران‌ هستند، بخواهیم‌ یا نخواهیم، بدانیم‌ یا ندانیم، در اصول‌ خانواده، درس‌ رأفت‌ و رقت‌ است‌ که‌ کارساز است. 🔸 مرد و زن‌ در معیارهای‌ اصلی، همتای‌ یکدیگر هستند و برخی‌ مسئولیت‌های‌ اجرایی‌ بر عهده مرد است‌ که‌ اگر انجام‌ ندهد باید عواقب‌ دنیوی‌ و اخروی‌ آن‌ را تحمل‌ کند: 1️⃣ اولاً‌ تهمت‌هایی‌ که‌ به‌ اسلام‌ زده‌ و می‌گویند نیمی‌ از جامعه‌ را از بسیاری‌ حقوق‌ محروم‌ نموده، نارواست. 2️⃣ ثانیاً‌ این‌ تعصبات‌ و رسومات‌ جاهلی‌ که‌ از دیر باز در فرهنگ‌ جوامع‌ ما رواج‌ یافته‌ که‌ زن‌ را بعنوان‌ مظهر ضعف‌ و زبونی‌ یاد می‌کنند، باید زدوده‌ بشود زیرا خلاف‌ اسلام‌ است. 3️⃣ ثالثاً‌ اگر کسی‌ گمان‌ کند که‌ زن‌ نباید از علوم‌ و مسئولیت‌های‌ اجتماعی‌ که‌ خدمات‌ قابل‌ عرضه‌ای‌ به‌ جامعه‌ ارائه‌ می‌دهد استفاده‌ کند، از این‌ دیدگاه‌ صرف‌نظر کند زیرا در نگاه‌ اسلام، زن‌ در این‌ علوم‌ و معارف، همتای‌ مرد است‌ و باید به‌ جامعه‌ خدمت‌ کند مگر آنجا که‌ بطور استثناء وظیفه‌ مرد است. 4️⃣ رابعاً‌ جمله‌ ﴿عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اختصاصی‌ به‌ مسائل‌ داخل‌ منزل‌ ندارد بلکه‌ در کل‌ جامعه‌ جاری‌ است. رفتار نیکو با زنان، چنانکه‌ شایسته‌ و درست‌ است. 5️⃣ خامساً‌ وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ مرد، غیر از وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ شوهر است، زن‌ در مقابل‌ شوهر تمکین‌ جنسی‌ می‌کند اما در مقابل‌ جامعه، فردی‌ از افراد جامعه‌ است‌ و وظیفه‌ ندارد از مردان‌ اطاعت‌ کند. 📚 برگرفته از کتاب زن در آئینه جلال و جمال/ آیت‌الله جوادی آملی ایران 💕💙💕💙
🔘داستان کوتاه برگی از دفتر خاطرات جهان پهلوان تختی. در تهران آن سالها زورخانه زیاد بود، من از نوجوانی محو ضرب و زنگ مرشد و چرخ و شیرینکاری ورزشکارها بودم. به سرم افتاد بروم ورزش کنم. کسی جدی نگرفت. بخصوص در بچگی لقب غلام تنبل" در خانه داشتم و کسی فکر نمی کرد بین بچه زرنگهای تهرون و بزن بهادرها بتوانم ورزش کنم. بعد از زورخانه رفتم باشگاه کشتی. فوت و فن را یاد گرفتم. اما هرچه تمرین می کردم حریف یک نفر هم نمی شدم.شده بودم سنگ کشتی و هرکس هوس تمرین و خاک کردن داشت یقه مرا می گرفت و می کشید روی تشک. چند وقت که گذشت زمزمه ها شروع شد : غلام جون ببوس برو کنار، تو کشتی چیزی نمیشی ! تو ورزش به جایی نمی رسی. خودتو معطل نکن. آنقدر متلک شنیدم و تحقیرم کردند که اعتماد به نفسم پاک له شد. از شدت غم و غصه رفتم خوزستان. آنجا هم کشتی می گرفتم. وقتی بعد از یکسال به شهر خودم برگشتم، هفت کیلو وزن اضافه کرده بودم. تازه شده بودم ۷۶ کیلو. اما باز همان اوضاع بود. باهرکس سرشاخ می شدم مرا با یکی دو فن روی تشک پهن می کرد و باران متلک و تمسخر بر سر و رویم می بارید. دست برنداشتم. ساعت دوی بعدازظهر که همه تو خونه استراحت می کردند من در باشکاه تمرین می کردم. باورم نمی شد به جایی برسم ، فقط عزم کرده بودم یه کشتی گیر معمولی بشوم. عاقبت در مسابقات درون باشگاه چهارم شدم. تمریناتم شدیدتر شد. در مسابقه سطح شهر دوم شدم. یک مجله عکس بسیار کوچکی با چند سطر مطلب از من چاپ کرد. خدایا ؛ دیده شدم. آن مجله را هنوز دارم. برایم عزیزترین چیز دنیاست. حالا چند نفری تو خانی آباد سلامم می کردند و مرا جدی می گرفتند. سلام داش غلام ، آقا غلام سلام. هنوز از آنهمه تمسخر و تحقیر روحم زخمی بود. از مسابقه وحشت داشتم. وزنم بالا رفت و جدی تر تمرین کردم. مقام ها و مدال ها شروع شد. خواهرانم باور نمی کردند. از خنده ریسه می رفتند. غلام تنبل در آسیا دوم شده !! در المپیک مدال طلا بر گردنم آویخته شد. از همان روی سکو با خدا حرف زدم. خدایا ؛ تو به من قدرت دادی باران شکست و تحقیر را تحمل کنم. اگر ابنهمه مدال برای ملت ایران آورده ام بخاطر این بود که قدرت دادی پا پس نکشم. کی فکر می کرد من موفق بشوم ؟! فقط تو به من نیرو دادی ... تختی / ۱۳۴۴ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗شاهی که ولی بود و 💫وصی بود علی بود 🌸سلطان سخــا و 💫کرم و جود علی بود 💗هم آدم و هم شيث و 💫هم ادريس و هم الياس 🌸هم صالح پيغمبر 💫و داوود علی بود . . .! 💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شخصیٺِ ممتازِ 💚جهان اسٺ علــے 💫حاڪم بہ زمین‌و 💚آسمان اسٺ علـے 💫در روزِ غدیرخم 💚محمّد(ص) فرمود 💫مولاے ِچو من، 💚بہ ‌انس‌و جان ‌اسٺ علے 🎊پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک 🌹 🌹 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گلـی ازگلشن 💚طــه به جهان روکرده 🌸که جهـان را 💚زصفا جنّت رضوان کرده 🌸نور چشمان جواد است، 💚بُوَدْ نام علی 🌸که خدایش زشرف، 💚ناطق قرآن کرده 🎊پیشاپیش میلاد امام هادی (ع ) مبارک باد💐 🌸🍃
20 تیر 1401حجت الاسلام پناهیان.mp3
6.89M
💠حجت الاسلام پناهیان ▫️موضوع:جهاد تبیین ⏱21 تیر 1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مجری شبکه TGRT ترکیه: 📍ایرانی که از روسیه سلاح می‌خرید، امروز به صادر می‌کند...
💚... ❀ پنجشنبه های قشنگ شهداییمون🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ﺯﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺗﻼﻓﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ 💞ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﻣﻪ ﺑﺎﻓﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ 🌸ﺯﻥ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﻣﯽﻛﻨﺪ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺭﺍ 💞ﺯﻥ ﺗﺠﻠﯽ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ 🌸ﺯﻥ، ﮔﻞ ﻭ اﻭﺍﺯ ﺷﺒﻨﻢ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ 💞ﺩﺳﺘﺮﻧﺞِ ﺟﺴﻢ ﻣﺎ، ﺟﺎﻥِ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ 🌸ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ اﯾﯿﻨﻪﯼ ﻋﺮﻓﺎﻥ، ﺯﻥ ﺍﺳﺖ 💞ﺑﻠﺒﻼﻥ، ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺭ ﮔُﻞ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ 🌸ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺯﻥ، ﺗﻜﺎﻣﻞ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ 🌸ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﻮان ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻢ🌸 🌸🍃
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید🙏
اول پیازروتفت میدیم وگوشت چرخ کرده رواضافه میکنیم نمک.زردچوبه.رب.وفلفل رواضافه میکنیم (ذرت.فلفل دلمه.نخودفرنگی.قارچ.هویج.سیب زمینی یاهرچی که دوست داریدسلیقه ای)رواضافه کنیدوسرخ کنیدحالاماکارانی روازوسط نصف کنیدوقارچ روخوب بشوریدوپوستشوبگیریدوماکارانی هاروبزاریدداخلش وبریزیدداخل قابلمه ای که ابش بجوش اومده باکمی نمک وزردچوبه وکمی روغن مایع وقتی نرم شدن بااب سردابکش کنیدوکف قابلمه روغن ریخته برای ته دیگ ازسیب زمینی یانون استفاده کنیدبعدماکارانی روریخته روی اون بعد موادگوشتی تااخریامیتونیدمقداری گوشت چرخ کرده روباپیازرنده شده نمک وزردچوبه وفلفل خوب ورزبدیدوقلقلی کنیدوسرخ کنیدیه سس خوشمزه هم باگوجه پوره شده درست کنیدوباماکارانی دم کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق شربت آب لیمو ولیمو ناد اینه شربت آب لیمو با اب ساده درست میشه لیموناد مخلوط آب ساده واب گاز دار اگر آب گاز دار در دسترس ندارید با همون آب ویخ ساده وبقیه مراحل پیش برید.میشه شربت آب لیموی خودمون خیلی هم گوراااا 😋 ابتدا شربتشو آماده کنید دوسوم آب رو بزارید رو گاز تا بجوش بیاد جوش که اومد یک لیوان شکر بریزید شعله رو کم کنید تا شکر کم کم حل بشه وشربت قوام بیاد یک دوم قاشق چایخوری نمک بزنید برای متعادل کردن اختیاریه دوست ندارید نزنید. یکبار امتحان کنید عااالیه زیاد نزنید که شربت شور بشه . شربت که قوام اومد بزارید یخچال تا سرد سرد بشه آب لیموی تازه رو بگیرید من به روش سنتی عمل کردم واسه عزیزانی که هیچ وسیله ای در دسترس ندارن قاشق بهترین وسیله س🙂 در لیوان مورد نظر نصف آب سرد نصف آب گاز دار چند تکه یخ ومقداری از شربت که درست کردیم واب لیموی تازه بریزید. هم بزنید خنک وگورار نووووش جان کنید برای تزیین میتونید از چند ورق لیمو وچند برگ نعنا استفاده کنید
خدا داند که حیدر کل دین است میان خلق، او حَقّ‌ُالیقین است تمام عالم امکان بداند فقط است به استقبال 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برا یه بارم که شده به خواب من بیا... ❤️ 🥀 شب جمعه هوایت نکنم بدان که بی تو میمیرم💔