eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.5هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠☫﷽☫🌠 🍃 حجاب‌ زن، حق‌ الهی‌ است. 🔸 خدای‌ سبحان، زن‌ را با سرمایه‌ عاطفه‌ آفرید تا معلم‌ رقت‌ باشد و پیام‌ عاطفه‌ بیاورد. اگر جامعه‌ای‌ این‌ درس‌ رقت‌ و عاطفه‌ را ترک‌ نمود و به‌ دنبال‌ غریزه‌ و شهوت‌ رفت‌ به‌ همان‌ فسادی‌ مبتلا می‌شود که‌ در غرب‌ ظهور کرده‌ است. 🔸 زن‌ به‌ عنوان‌ امین‌ حق الله‌ از نظر قرآن، مطرح‌ است‌ یعنی‌ این‌ مقام‌ و این‌ حرمت‌ و حیثیت‌ را خدای‌ سبحان‌ که‌ حق‌ خود اوست، به‌ زن‌ داده‌ و فرموده: این‌ حق‌ مرا به‌ عنوان‌ امانت، حفظ‌ کن. 🔸 جامعه‌ای‌ که‌ قرآن‌ در آن‌ حاکم‌ است، جامعه عاطفه و انسانیت‌ است‌ و سرش‌ آن‌ است‌ که‌ نیمی‌ از جامعه‌ را معلّمان‌ عاطفه‌ به‌ عهده‌ دارند که‌ مادران‌ هستند، بخواهیم‌ یا نخواهیم، بدانیم‌ یا ندانیم، در اصول‌ خانواده، درس‌ رأفت‌ و رقت‌ است‌ که‌ کارساز است. 🔸 مرد و زن‌ در معیارهای‌ اصلی، همتای‌ یکدیگر هستند و برخی‌ مسئولیت‌های‌ اجرایی‌ بر عهده مرد است‌ که‌ اگر انجام‌ ندهد باید عواقب‌ دنیوی‌ و اخروی‌ آن‌ را تحمل‌ کند: 1️⃣ اولاً‌ تهمت‌هایی‌ که‌ به‌ اسلام‌ زده‌ و می‌گویند نیمی‌ از جامعه‌ را از بسیاری‌ حقوق‌ محروم‌ نموده، نارواست. 2️⃣ ثانیاً‌ این‌ تعصبات‌ و رسومات‌ جاهلی‌ که‌ از دیر باز در فرهنگ‌ جوامع‌ ما رواج‌ یافته‌ که‌ زن‌ را بعنوان‌ مظهر ضعف‌ و زبونی‌ یاد می‌کنند، باید زدوده‌ بشود زیرا خلاف‌ اسلام‌ است. 3️⃣ ثالثاً‌ اگر کسی‌ گمان‌ کند که‌ زن‌ نباید از علوم‌ و مسئولیت‌های‌ اجتماعی‌ که‌ خدمات‌ قابل‌ عرضه‌ای‌ به‌ جامعه‌ ارائه‌ می‌دهد استفاده‌ کند، از این‌ دیدگاه‌ صرف‌نظر کند زیرا در نگاه‌ اسلام، زن‌ در این‌ علوم‌ و معارف، همتای‌ مرد است‌ و باید به‌ جامعه‌ خدمت‌ کند مگر آنجا که‌ بطور استثناء وظیفه‌ مرد است. 4️⃣ رابعاً‌ جمله‌ ﴿عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اختصاصی‌ به‌ مسائل‌ داخل‌ منزل‌ ندارد بلکه‌ در کل‌ جامعه‌ جاری‌ است. رفتار نیکو با زنان، چنانکه‌ شایسته‌ و درست‌ است. 5️⃣ خامساً‌ وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ مرد، غیر از وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ شوهر است، زن‌ در مقابل‌ شوهر تمکین‌ جنسی‌ می‌کند اما در مقابل‌ جامعه، فردی‌ از افراد جامعه‌ است‌ و وظیفه‌ ندارد از مردان‌ اطاعت‌ کند. 📚 برگرفته از کتاب زن در آئینه جلال و جمال/ آیت‌الله جوادی آملی ایران 💕💙💕💙
🔘داستان کوتاه برگی از دفتر خاطرات جهان پهلوان تختی. در تهران آن سالها زورخانه زیاد بود، من از نوجوانی محو ضرب و زنگ مرشد و چرخ و شیرینکاری ورزشکارها بودم. به سرم افتاد بروم ورزش کنم. کسی جدی نگرفت. بخصوص در بچگی لقب غلام تنبل" در خانه داشتم و کسی فکر نمی کرد بین بچه زرنگهای تهرون و بزن بهادرها بتوانم ورزش کنم. بعد از زورخانه رفتم باشگاه کشتی. فوت و فن را یاد گرفتم. اما هرچه تمرین می کردم حریف یک نفر هم نمی شدم.شده بودم سنگ کشتی و هرکس هوس تمرین و خاک کردن داشت یقه مرا می گرفت و می کشید روی تشک. چند وقت که گذشت زمزمه ها شروع شد : غلام جون ببوس برو کنار، تو کشتی چیزی نمیشی ! تو ورزش به جایی نمی رسی. خودتو معطل نکن. آنقدر متلک شنیدم و تحقیرم کردند که اعتماد به نفسم پاک له شد. از شدت غم و غصه رفتم خوزستان. آنجا هم کشتی می گرفتم. وقتی بعد از یکسال به شهر خودم برگشتم، هفت کیلو وزن اضافه کرده بودم. تازه شده بودم ۷۶ کیلو. اما باز همان اوضاع بود. باهرکس سرشاخ می شدم مرا با یکی دو فن روی تشک پهن می کرد و باران متلک و تمسخر بر سر و رویم می بارید. دست برنداشتم. ساعت دوی بعدازظهر که همه تو خونه استراحت می کردند من در باشکاه تمرین می کردم. باورم نمی شد به جایی برسم ، فقط عزم کرده بودم یه کشتی گیر معمولی بشوم. عاقبت در مسابقات درون باشگاه چهارم شدم. تمریناتم شدیدتر شد. در مسابقه سطح شهر دوم شدم. یک مجله عکس بسیار کوچکی با چند سطر مطلب از من چاپ کرد. خدایا ؛ دیده شدم. آن مجله را هنوز دارم. برایم عزیزترین چیز دنیاست. حالا چند نفری تو خانی آباد سلامم می کردند و مرا جدی می گرفتند. سلام داش غلام ، آقا غلام سلام. هنوز از آنهمه تمسخر و تحقیر روحم زخمی بود. از مسابقه وحشت داشتم. وزنم بالا رفت و جدی تر تمرین کردم. مقام ها و مدال ها شروع شد. خواهرانم باور نمی کردند. از خنده ریسه می رفتند. غلام تنبل در آسیا دوم شده !! در المپیک مدال طلا بر گردنم آویخته شد. از همان روی سکو با خدا حرف زدم. خدایا ؛ تو به من قدرت دادی باران شکست و تحقیر را تحمل کنم. اگر ابنهمه مدال برای ملت ایران آورده ام بخاطر این بود که قدرت دادی پا پس نکشم. کی فکر می کرد من موفق بشوم ؟! فقط تو به من نیرو دادی ... تختی / ۱۳۴۴ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗شاهی که ولی بود و 💫وصی بود علی بود 🌸سلطان سخــا و 💫کرم و جود علی بود 💗هم آدم و هم شيث و 💫هم ادريس و هم الياس 🌸هم صالح پيغمبر 💫و داوود علی بود . . .! 💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شخصیٺِ ممتازِ 💚جهان اسٺ علــے 💫حاڪم بہ زمین‌و 💚آسمان اسٺ علـے 💫در روزِ غدیرخم 💚محمّد(ص) فرمود 💫مولاے ِچو من، 💚بہ ‌انس‌و جان ‌اسٺ علے 🎊پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک 🌹 🌹 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گلـی ازگلشن 💚طــه به جهان روکرده 🌸که جهـان را 💚زصفا جنّت رضوان کرده 🌸نور چشمان جواد است، 💚بُوَدْ نام علی 🌸که خدایش زشرف، 💚ناطق قرآن کرده 🎊پیشاپیش میلاد امام هادی (ع ) مبارک باد💐 🌸🍃
20 تیر 1401حجت الاسلام پناهیان.mp3
6.89M
💠حجت الاسلام پناهیان ▫️موضوع:جهاد تبیین ⏱21 تیر 1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مجری شبکه TGRT ترکیه: 📍ایرانی که از روسیه سلاح می‌خرید، امروز به صادر می‌کند...
💚... ❀ پنجشنبه های قشنگ شهداییمون🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ﺯﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺗﻼﻓﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ 💞ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﻣﻪ ﺑﺎﻓﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ 🌸ﺯﻥ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﻣﯽﻛﻨﺪ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺭﺍ 💞ﺯﻥ ﺗﺠﻠﯽ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ 🌸ﺯﻥ، ﮔﻞ ﻭ اﻭﺍﺯ ﺷﺒﻨﻢ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ 💞ﺩﺳﺘﺮﻧﺞِ ﺟﺴﻢ ﻣﺎ، ﺟﺎﻥِ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ 🌸ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ اﯾﯿﻨﻪﯼ ﻋﺮﻓﺎﻥ، ﺯﻥ ﺍﺳﺖ 💞ﺑﻠﺒﻼﻥ، ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺭ ﮔُﻞ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ 🌸ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺯﻥ، ﺗﻜﺎﻣﻞ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ 🌸ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﻮان ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻢ🌸 🌸🍃
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید🙏
اول پیازروتفت میدیم وگوشت چرخ کرده رواضافه میکنیم نمک.زردچوبه.رب.وفلفل رواضافه میکنیم (ذرت.فلفل دلمه.نخودفرنگی.قارچ.هویج.سیب زمینی یاهرچی که دوست داریدسلیقه ای)رواضافه کنیدوسرخ کنیدحالاماکارانی روازوسط نصف کنیدوقارچ روخوب بشوریدوپوستشوبگیریدوماکارانی هاروبزاریدداخلش وبریزیدداخل قابلمه ای که ابش بجوش اومده باکمی نمک وزردچوبه وکمی روغن مایع وقتی نرم شدن بااب سردابکش کنیدوکف قابلمه روغن ریخته برای ته دیگ ازسیب زمینی یانون استفاده کنیدبعدماکارانی روریخته روی اون بعد موادگوشتی تااخریامیتونیدمقداری گوشت چرخ کرده روباپیازرنده شده نمک وزردچوبه وفلفل خوب ورزبدیدوقلقلی کنیدوسرخ کنیدیه سس خوشمزه هم باگوجه پوره شده درست کنیدوباماکارانی دم کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق شربت آب لیمو ولیمو ناد اینه شربت آب لیمو با اب ساده درست میشه لیموناد مخلوط آب ساده واب گاز دار اگر آب گاز دار در دسترس ندارید با همون آب ویخ ساده وبقیه مراحل پیش برید.میشه شربت آب لیموی خودمون خیلی هم گوراااا 😋 ابتدا شربتشو آماده کنید دوسوم آب رو بزارید رو گاز تا بجوش بیاد جوش که اومد یک لیوان شکر بریزید شعله رو کم کنید تا شکر کم کم حل بشه وشربت قوام بیاد یک دوم قاشق چایخوری نمک بزنید برای متعادل کردن اختیاریه دوست ندارید نزنید. یکبار امتحان کنید عااالیه زیاد نزنید که شربت شور بشه . شربت که قوام اومد بزارید یخچال تا سرد سرد بشه آب لیموی تازه رو بگیرید من به روش سنتی عمل کردم واسه عزیزانی که هیچ وسیله ای در دسترس ندارن قاشق بهترین وسیله س🙂 در لیوان مورد نظر نصف آب سرد نصف آب گاز دار چند تکه یخ ومقداری از شربت که درست کردیم واب لیموی تازه بریزید. هم بزنید خنک وگورار نووووش جان کنید برای تزیین میتونید از چند ورق لیمو وچند برگ نعنا استفاده کنید
خدا داند که حیدر کل دین است میان خلق، او حَقّ‌ُالیقین است تمام عالم امکان بداند فقط است به استقبال 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برا یه بارم که شده به خواب من بیا... ❤️ 🥀 شب جمعه هوایت نکنم بدان که بی تو میمیرم💔
🥙 😋 🔸۵۰۰گرم گوشت مرغ چرخ شده و رنده یک پیاز بزرگ و یک سیب زمینی متوسط به همراه یک عدد تخم مرغ و یک حبه سیر تازه و ادویه جات شامل نمک وزردچوبه وفلفل سیاه و آویشن وپاپریکا و گیجه بیبر (فلفل قرمز ترکیه ای)و در صورت دلخواه یکم پیازچه وجغفری خرد شده ویک ق غ آرد سفید یا نخودچی یا آرد سوخاری همه مواد رو باهم مخلوط کرده وگوشت رو کامل ورز میدیم تا همه مواد بخورد هم برن ومیزاریم یخچال نیم ساعت بمونه حالا مواد گوشتی رو بعد از استراحت به اندازه دلخواه تو دست شکل میدیم و تو روغن داغ با حرارت متوسط سرخ‌میکنیم و بعد از اتمام کتلت ها گوجه رو خرد میکنیم توهمون تابه به همراه فلفل دلمه ای میزاریم سرخ بشن
💠امام رضا علیه‌السلام: کسی‌که را بزرگ بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می‌بخشد و اگر بمیرد(در مقام و جایگاه آخرت)، در زمره شهدا قرار می‌گیرد 📚اقبال الاعمال ج۱ بزرگ‌داشتنِ به چیست؟ شهرداری‌، نزدیک که میشه، می‌افتن به جون کوچه خیابون... از جدول‌های کنار خیابون گرفته، تا... فقط مونده درب خونه‌های مردم رو رنگ آمیزی و نظافت کنند خانواده‌ها میریزن تو بازارها... از کنار هر بازاری رد میشی، جای پارک نیست وهمچنین.... چرا این کارها رو برای نمی‌کنند و نمی‌کنیم؟ فقط ادعا داریم ادعامون هم گوش فلک رو کر کرده! هرکاری از دستمون برمیاد، که را بزرگ کنیم، انجام دهیم واِلا روزی حسرت خواهیم خورد 🌸🍃
💖 💞بس پیر در فراق تو مُرد و بسے جوان ✨در انـتظـار آمـدنٺ، پـیر مـےشود 💞تا ما نـمرده‌ایـم، تو پا در رڪاب ڪن ✨تعجیل ڪن عزیز دلم! عزیز دلم دیر مےشود 🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃
CQACAgQAAxkDAAFxiThizBmugtJDPhNcw94O7soMtK48ZAACXAwAAsTQYVLPkq9x6B38EykE.mp3
1.03M
🌸 ♨️توصیه هایی برای عید غدیر خم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
شماره 3 ادامه ی جهات اهمیت خطبه و واقعه غدیر: 3️⃣ خطاب خداوند است كه: «اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را نرسانده‏ اى»، كه در هيچ يك از فرامين الهى چنين مطلبى گفته نشد. 4️⃣ بيم پيامبر صلى الله عليه و آله، و دستور قاطع الهى بر لزوم اجراى حكم ولايت و امامت براى آينده‏ى مسلمين، از خصوصيات ابلاغ اين حكم الهى است كه در هيچ حكمى چنين نگرانى از پيامبر صلى الله عليه و آله ديده نشده بود. 5️⃣ ضمانت الهى بر حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله از شر دشمنان در خصوص اين ابلاغ و رسالت كه در هيچ يك از احكام الهى چنين ضمانتى نبود. در سلسله مطالب چرا غدیر به جهات اهميت «خطبه‏ ى غدير» خواهیم پرداخت. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جهت شادی روح تمام مسافران آسمانی فاتحه ای قرائت کنیم🍃🌸 روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸 🌸🍃
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ اسفند و فروردین رو دوست دارم،چون همه چیز نو میشه. تو وجود منم تحول ایجاد میشه. توي خونه ي ما که کودتا میشد انگار...! ولی اون سال با اینکه اولین سالی بود که خونه ي خودم بودم هیچ کاري نکرده بودم.... مادر و خواهرام با مادر و خواهر منوچهر اومدن خونه ي ما و افتادیم به خونه تکونی... شب سال تحویل هر کسی می خواست منو ببره خونه ی خودش.... نرفتم، نذاشتم کسی هم بمونه.... سفره انداختم ونشستم کنار سفره قرآن خوندم و آلبوم عکس هامون رو نگاه کردم... همونجا کنار سفره خوابم برد ساعت سه و نیم بیدار شدم. یکی میزد به شیشه ي پنجره ي اتاق. رفتم دم در در رو که باز کردم یه عروسک پشمالو اومد توي صورتم! یه خرس سفید بود که بین دستهاش یه دسته گل بود... منوچهر اومده بود، اما با چه سر وضعی...... انقدر خاکی بود که صورت و موهاش زرد شده بود....یک راست چپوندمش توي حموم. منوچهر خیلی تمیز بود.توی این شیش ماه چند بار بیشتر حموم نکرده بود. یه ساعت سرش رو میشستم که خاك از لاي موهاش پاك شه... ! یک ساعت و نیم بعد از حموم اومد بیرون و نشستیم سر سفره. در کیفش رو باز کرد و سوغاتی هایی که برام آورده بود رو در آورد. یک عالم سنگ پیدا کرده بود به شکل هاي مختلف با سوهان و سمباده صافشون کرده بود و روشون شعر نوشته بود، یا اسم من و خودش رو کنده بود. چند تا نامه که نفرستاده بود هنوز توي ساکش بود. گفت: "وقتی نیستم بخون". حرفایی رو که روش نمی شد به خودم بگه، برام می نوشت، اما من همین که خودش رو میدیدم، بیشتر ذوق زده بودم. دلم نمیخواست از کنارش تکون بخورم حواسم نبود چه قدر خسته است، لااقل براش چایی درست کنم....! گفت: "برات چایی دم کنم؟" گفتم: "نه،چایی نم ی خورم". گفت: "من که می خورم". گفتم: "ولش کن حالا نشستیم " گفت: "دوتایی بریم درست کنیم؟" سماور رو روشن کردیم .دوتا نیمرو درست کردیم نشستیم پاي سفره تا سال تحویل ... مادرم زنگ زد گفت: "من باید زنگ بزنم عید رو تبریک بگم! " گفتم: "حوصله نداشتم.شما پیش شوهرتون هستید، خیالتون راحته" حالا منوچهر کنارم نشسته بود!! گوشی رو از دستم گرفت و با مادرم سلام واحوالپرسی کرد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ ناهار خونه ي پدر منوچهر بودیم .از اونجا ماشین بابا رو برداشتیم رفتیم ولیعصر برای خرید .... 《به نظرش شلوار لی به منوچهر خیلی می آمد. سرتا پایش را ورانداز کرد و «مبارك باشد»ي گفت. برایش عیدی شلوار لی خریده بود، منوچهر اما معذب بود. می گفت:" فرشته، باور کن نمی تونم تحملش کنم". چه فرق هایی داشتند! منوچهر شلوار لی نمیپوشید، اودکلن نمی زد، فرشته یواشکی لباس هاي او را اودکلنی میکرد. دست به ریشش نمیزد. همیشه کوتاه و آنکارد شد بود، اما حاضر نبود با تیغ بزند. انگشتر طلایی را که پدر فرشته سر عقد هدیه داده بود، دستش نمی کرد. حتی حاضر نشد شب عروسی کراوات بزند،اما فرشته این چیزها را دوست داشت...》 هفته ي اول عید به همه گفتم قراره بریم مسافرت. تلفن رو از پریز کشیدم تمام هفته هفته رو خودمون بودیم دور از همه.... بعد از عید منوچهر رفت توي سپاه و رسما سپاهی شد. من بی حال و بی حوصله امتحانات نهایی رو می دادم. احساس می کردم سرما خوردم. استخونام درد میکردن... امتحان آخر رو داده بودم و اومده بودم. منوچهر از سرکار، یکسره رفته بود خونه پدرم. مادرم برامون قرمه سبزی پخته بود، داده بود منوچهر بیاره سر سفره . زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید. گفتم: " چیه؟خنده داره؟بخند تا تو هم مریض شی". گفت: "من از این مریضیا نمیگیرم". گفتم: "فکر می کنه تافته ی جدا بافتست!" گفت: "به هر حال،من خوشحالم،چون قراره بابا شم و تو مامان". نمی فهمیدم چی میگه... گفت: "شرط می بندم بعد از ظهر وقت گرفتم بریم دکتر". خودش با دکتر حرف زده بود، حالتای منو گفته بود دکتر احتمال داده بود باردار باشم. زدم زیر گریه... اصلا خوشحال نشدم... فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله میندازه... منوچهر گفت: "به خاطر تو رفتم نه به خاطر بچه اینو هم بگم چون خوابشو دیدم..." 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹