eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین اثر ارسال شده توسط نقاشان شرکت کننده. نقاش محترم: خانم مژگان داوودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | ، بزرگترین عید، برترین تبیین 🔺️ بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره روایت درست حوادث بزرگ عالم ➕ اشاره به حادثه غدیر و عاشورا 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 رولت گوشت موادلازم برای ۳ نفر: گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم پیاز ۱ عدد آرد نخودچی ۲ ق غ نمک وفلفل و زردچوبه به میزان لازم تخم مرغ ۱ عدد سیر خواستین بریزین من نریختم برای مواد میانی سلیقه ای هر طور بخواین من از پیاز ۱ عدد فلفل دلمه ای ۱ عدد هویج ۱ عدد گردو خرد شده ۳ ق غ زرشک ۱ تا ۲ ق غ سیب زمینی ۱ عدد. مواد میانی سلیقه ای هست و شما میتونین از هویج درسته و تخم مرغ آبپز و پوره سیب زمینی و استفاده کنید. کاملا دل بخواهی پیاز رو رنده کردم و آب اون را گرفتم و با گوشت چرخ کرده مخلوط و نمک و فلفل و زردچوبه و آرد نخودچی و تخم مرغ اضافه و خوب ورز دادم . بعد مواد گوشتی را در یخچال نیم ساعت قرار دادم . برای مواد میانی پیاز را خرد کرده و سرخ کردم هویج رو نگینی خرد کردم و بعد پختم و سیب زمینی رو هم آبپز کردم و رنده کردم . همه رو با هم مخلوط و یه کوچولو تفت دادم . گوشت را از یخچال بیرون آوردم و روی یک نایلون فریزر پهن کردم . خیلی ضخیم و نازک نباشد . بعد مواد میانی را روی گوشت ریخته و لبه ها از مواد پر نشوند تا راحت رول شود . بعد به کمک نایلون گوشت را به آرامی رول کردم و داخل یخچال به مدت یک الی دو ساعت بمونه بهتره . کف تابه ای روغن ریختم و رول را در آن قرار دادم و دو طرفش رو سرخ کردم . برای سس : یه پیاز کوچیک رو ریز خرد کردم و کمی با روغن تفت دادم و یه گوجه رو رنده کردم و بهش اضافه کردم و کمی رب گوجه و نمک و زردچوبه ریختم و بعد کمی اب ریختم و وقتی جوشید آماده است . بعد داخل تابه ریختم . در تابه را گذاشته و حدود نیم ساعت زمان می بره بپزه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروازه های نور🌺🍃🇮🇷 باران گلبرگ است و من آرام پارو می‌زنم فانوس تو در چشم من سوی تو سوسو می‌زنم توفان مرا صد موج زد در قعر زد در اوج زد فردا ولی در ساحلت ، آرام پهلو میزنم دروازه های نور تو راهی است تا فردا که من در ساحل آرامشت آرام زانو می‌زنم عباس موزون اسفند ۱۳۹۹ شرح تصویر: تجربه گران نزدیک‌ به مرگ گزارش می‌کنند در گذر از دالانی آرامبخش به سوی منبعی از نور رفته اند که سراسر عشق و مهر و آرامش است.
01_Chera_Ali_Tanha_Mand_1397_04_27_Hey`ate_Ansarolshohada_Mashhade.MP3
28.15M
🔈 📣 جلسه اول * چگونه در سیره اهل بیت گرفتار تحلیل تاریخ نویسان نشویم * شاقول ومحک تحلیل تاریخ * معنی تبیان * ارتباط منقطع از قرآن * قرآن، معادل امام زمان(عج) *قر آن وامام زمان؛ یک صورت در دو قالب * قرآن، منبع ومرجع دائمی * تاریخ اهلبیت،باید عرضه به قرآن شود * قرآن، خودش خودش را تبیین می کند * باقرآن، در خانه اهل بیت را می زنیم. * حوادث قرآن دائما منطبق می شود * همین الان همه شخصیت های قرآن هستند. * هر آدمی، یه معادلی در قرآن دارد. * قرآن در مورد آدم های زنده صحبت می کند. * معادل اهل بیت در قرآن * شخصیت معادل امیرالمومنین * برای هر قومی، یک سامری هست * شعار سامری امت پیغمبر اکرم(ص) * تدبر یعنی مهندسی معکوس * تدبر یعنی نقشه قرآن را پیدا کردن. *ویژگی مثبت فرعون و سامری * چهره ظاهری امیرالمومنین(ع) * برای فهم مشکلات، به قرآن رجوع کن * از ابتلائاتی که داری،شخصیتت را پیدا کن. * معادل سازی شخصیت ها در کربلا * معادل حبیب بن مظاهر در کربلا * مادائما یک جلوه ی قرآنی را بروز می دهیم. * شخصیت عجیب غریب سامری ⏰مدت زمان:۵۳:۴۹ 📆97/04/27
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 چرا رعایت حجاب، باید جزء قوانین یه کشور باشه؟! حکومت، به اسم اسلام، آزادی ما رو ازمون گرفته! - اصلا مگه هرکسی رو، توی قبر خودش، نمی‌خوابونن؟! + به همراه بخش هایی از 🎤 استاد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ واکنش جدید الهام چرخنده به ویدئوش که عده ای گفته بودند عشوه اومده!!
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزنه. دزفولیها می رفتن بیرون از شهر. می گفتن: "وقتی میگه، میزنه...". دو سه روز بعد که موشک بارون تموم میشد برمیگشتن. بچه هاي لشکر می خواستن خانماشونو بفرستن شهر هاي خودشون، اما کسی دلش نمیومد بره... دستواره گفت: "همه برون خونه ما، اندیمشک." من نرفتم... به منوچهر هم گفتم، ادعا داشتم قوي هستم و تا آخرش می مونم... هرچی بهم گفتن، نرفتم... پاي علی میخچه زده بود نمیتونست راه بره... بردمش بیمارستان نزدیک بیمارستان رو زده بودن. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی رو نشون دادم... گفت"خانم تو این وضعیت براي میخچه پای بچت اومدي؟ برو خونت". ! برگشتم خونه... موج انفجار زده بود در خونه رو باز کرده بود. هیچ کس نبود، توي خونه چیزي براي خوردن نداشتیم... تلفن قطع بود... از شیر آب گل میومد... برق رفته بود... باعلی دم در خونه نشستیم یه تویوتا داشت رد می شد آرم سپاه داشت، براش دست تکون دادم. از بچه هاي لشکر بودن. گفتم: "به برادر صالحی بگید ما اینجا هستیم، برامون آب و نون بیارید". آقاي صالحی مسئول خونواده ها بود. هرچی می خواستیم به اون می گفتیم. یکی دو ساعت بعد اومد. نذاشت بمونیم. ما رو برد خونه ي دستواره... 《با چند تا از خانم ها رفته بود بیمارستان براي کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده. پله ها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود. منوچهر کنار محوطه ي گل کاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوي اشکهایش را بگیرد... گفت: "نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم" فرشته دستش را دور گردن منوچهر حلقه کرد و گفت: "واي منوچهر، آن وقت تو می شدي همسر شهید ."!!! اما منوچهر از چشمهاي پف کرده اش فقط اشک می آمد...》 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ❣ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ شنیده بود دزفول رو زدن گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن، ما خیابون طالقانی مینشستیم منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره، مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده... فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه... روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن هممون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده. به مادرم گفته بود: (مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!) به شوخی گفته بود! مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن! منوچهرم میره دزفول... می گفت: "تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچمون، چشمم درست نمیدید، خونه مون رو گم کرده بودم." بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم ... اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتیمون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري... قبل از اینکه پیاده شم گفت: "نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران." اما من تازه پیداش کرده بودم.... گفت: "اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیوفته، من میرم جبهه که بمیرم. هدفم دیگه خالص نیست. فرشته به خاطر من برگرد". شب با خانم عبادیان حرف زدم. بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم. گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود. با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون... برامون بلیط قطار بگیرید... 《باید خداحافظی میکرد، وقت زیادی نداشت، اما ساکت بود. هرچه می گفت باز احساسش را نگفته بود... فقط نمیخواست این لحظه تمام شود. توي چشمهاي منوچهر خیره شد. هر وقت میخواست کار ي انجام دهد که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را میکرد و رضایتش را میگرفت. اما حالا نمیتوانست و نمیخواست او را از رفتن منصرف کند... گفت: "براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها. من اصلا آمادگیش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمیشوی... منوچهر گفت: "مطمئنم. وقتی خمپاره می خورد بالا ي سرم و عمل نمیکند، موهایم را قیچی میکنند و سالم میمانم، معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي. نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري". فرشته نفس راحتی کشید. با شیطنت خندید و انگشتش را بالا آورد جلوي صورتش و گفت: "پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"! 》 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ❣ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ علی رو نشوند روي زانوش و سفارش کرد: "من که نیستم، تو مرد خونه اي. مواظب مامانی باش. بیرون که میرید، دستش رو بگیر گم نشه.." با عل اینطوري حرف میزد. از فرداش که میخواستم برم جایی، علی می گفت: "مامان، کجا میري؟! وایستا من دنبالت بیام." احساس مسئولیت می کرد...! حاج عبادیان، منوچهر و ربانی رو صدا زد و رفتن... اون شب غمی بود بینمون. جیرجیركام انگار با غم میخوندن. ما فقط عاشقی رو یاد گرفته بودیم... هیچ وقت نتونستیم لذتش رو ببریم... همون لحظه هایی که مینشستیم کنار هم، گوشه ي ذهنمون مشغول بود، مردا که به کارشون فکر میکردن و ما هم دلشوره داشتیم نکنه این آخرین بار باشه که میبینیمشون... یه دل سیر با هم نبودیم... تهران اومدنمون مشکلات خودش رو داشت همه ي زندگیمون رو برده بودیم دزفول. خونه که نداشتیم من و علی خونه ي پدرم بودیم. خبرا رو از رادیو میشنیدیم. توی اون عملیات، عباس کریمی و ملکی شهید شدن، ترابیان مجروح شد و نامی دستش قطع شد. خبر ها رو آقاي صالحی بهمون میداد. منوچهر تلفن نمیزد. خبر سلامتیش رو از دیگران می گرفتم، تا دم سال تحویل.. پشت تلفن صدام میلرزید... میگفت: "تو اینجوری میکنی، من سست می شم." دلم گرفته بود. دو تایی از بچه هایی گفتیم که شهید شده بودن و گریه کردیم. قول داد زودتر یه خونه دست و پا کنه و باز ما رو ببره پیش خودش... 《رزمنده کوله اش را انداخته بود روي دوشش و خسته و تنها از کنار پیاده رو می رفت... احساس می کرد منوچهر نزدیک است. شاید آمده باشد. حتی صدایش را شنید... راهش را کج کرد به طرف خانه ي پدر منوچهر. در را باز کرد. پوتین هاي منوچهر که دم در نبود. از پله ها بالا رفت. توي اتاق کسی نبود، اما بوي تنش را خوب می شناخت. حتما می خواست غافلگیرش کند. تا پرده ي پشت در را کنار زد، یک دسته گل آمد بیرون، از همان دسته گل هایی که منوچهر می خرید... از هر گل یک شاخه. خوشحال بود که به دلش اعتماد کرده و آمده آنجا...》 سه ماه نیومدنش رو بخشیدم چون به قولش عمل کرده بود..! 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ❣ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
2⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر تا عیدالله الاکبر، هر روز چشم مان را به نور یکی از فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روشنایی بخشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ |ویژه عید غدیر 🌀همخوانی عیدانه بسیار زیبا از نوجوانان دهه نودی ⚜عَلیّ وَلىُّ اللَّه⚜ 📌کاری از: 💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠 ⭕️در مدح حضرت امام علی علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨چه توفیقی داشته این بدحجاب به این راحتی دلش شکست و راه خودش را پیدا کرد ! امر به معروف ونهی از منکر واجب است امید دارم تمام خانمهای ایران زمین متحول شوند مثل این خانم بزرگوار!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جواب سوالاتتون در مورد حجاب رو از زبان استاد رحیم پور ازغدی ببینید...
📌 اکسیر اعظم است! در میان نماز ها،نماز شب اکسیری دیگر است هرکس به هرجا رسیده از برکات نماز شب رسیده است ✨ ⚜بزرگان ماهم به هرجارسیدن بانماز شب رسیدن ⚜شب زنده داری کنید ونمازشب روبخونید ⚜بانمازشب نورانی ودراخرت توشه داشته باشیم ⚜نماز شب آدم را به طهارت مطلق به مقام محمودیت مطلق که مقام شفاعت است می رساند!✅ 🌱پس شیطونو لعنت کنید شروع کنید🌟 یاعلی مدد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 دخترم بی‌حجابه چیکار کنم؟! 🔖 عامل منحرف شدن دختران که اکثر مادران از آن غافلند! 👤 استاد
زمانه بر سَرِ جنگ است و... ما که دل به شما بسته‌ایم... مدد را جز از جانب شما نمی‌خواهیم! حال‌مان بدجور گرفته است و... خودمان را... به این کوچه و آن کوچه می‌زنیم... تا خیلی چیزها... یادمان برود! شما که مُقَلِّبَ الاَحوَالید‌... شما که لنگر آسمان و زمینید... شما که زمان و زمینیان... به سَر انگشتان مبارک‌تان می‌چرخد... به حالِ ما نگاهی کنید! دیگر، خبرها... جز ناگواری و سوگواری... چیزی برای‌مان ندارد! جنگ است و... خشکسالی! درگیری است و... بیماری! کُشت و کُشتار است و... بی‌پناهی! و ما... حیران و سرگردان... گوشه‌ای از این کُره‌ی خاکی... دل به مِهر شما بسته‌ایم... و عهدی از روز اَلَست... به آن بَلی گفته‌ایم! اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُقَلِّبَ الاَحوَال یا امیرالمومنین! دل‌مان را شاد کنید... با ظهور موعود
|⇦•ای ماه نجف .. و شور زیبا ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسین سیب سرخی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ای ماه نجف دخلیم ای شاه نجف تا عرش خدا میروم از راه نجف دستم سوی تو جانب درگاه نجف ای حضرت عشق ای اسدالله نجف در طلبم تاب و تبم ذکر لبم حیدر ماندم که خدا یا بشری در عجبم حیدر «حقا حقیٰ علی مولا مولا» ای شیر خدا مرد علمگیر خدا در دست تو هست ز ازل شمشیر خدا آقای منه شکوه تدبیر خدا در آینه ات جلوه ی تصویر خدا شمس ضحی شاه وفا قبله نما حیدر ای لنگر بر ارض و سما سیدنا حیدر «حقا حقیٰ علی مولا مولا»