✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_یکم_اینک_شوکران۱
نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزنه. دزفولیها می رفتن بیرون از شهر.
می گفتن: "وقتی میگه، میزنه...".
دو سه روز بعد که موشک بارون تموم میشد برمیگشتن. بچه هاي لشکر می خواستن خانماشونو بفرستن شهر هاي خودشون، اما کسی دلش نمیومد بره...
دستواره گفت: "همه برون خونه ما، اندیمشک."
من نرفتم...
به منوچهر هم گفتم، ادعا داشتم قوي هستم و تا آخرش می مونم...
هرچی بهم گفتن، نرفتم...
پاي علی میخچه زده بود نمیتونست راه بره...
بردمش بیمارستان نزدیک بیمارستان رو زده بودن. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی رو نشون دادم...
گفت"خانم تو این وضعیت براي میخچه پای بچت اومدي؟ برو خونت". !
برگشتم خونه...
موج انفجار زده بود در خونه رو باز کرده بود.
هیچ کس نبود، توي خونه چیزي براي خوردن نداشتیم...
تلفن قطع بود...
از شیر آب گل میومد...
برق رفته بود...
باعلی دم در خونه نشستیم یه تویوتا داشت رد می شد آرم سپاه داشت، براش دست تکون دادم. از بچه هاي لشکر بودن.
گفتم: "به برادر صالحی بگید ما اینجا هستیم، برامون آب و نون بیارید".
آقاي صالحی مسئول خونواده ها بود.
هرچی می خواستیم به اون می گفتیم. یکی دو ساعت بعد اومد. نذاشت بمونیم. ما رو برد خونه ي دستواره...
《با چند تا از خانم ها رفته بود بیمارستان براي کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده.
پله ها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود.
منوچهر کنار محوطه ي گل کاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوي اشکهایش را بگیرد...
گفت: "نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم"
فرشته دستش را دور گردن منوچهر حلقه کرد و گفت: "واي منوچهر، آن وقت تو می شدي همسر شهید ."!!!
اما منوچهر از چشمهاي پف کرده اش فقط اشک می آمد...》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_دوم_اینک_شوکران۱
شنیده بود دزفول رو زدن گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن، ما خیابون طالقانی مینشستیم منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره، مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده...
فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه...
روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن هممون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده.
به مادرم گفته بود:
(مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!)
به شوخی گفته بود!
مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن!
منوچهرم میره دزفول...
می گفت: "تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچمون، چشمم درست نمیدید، خونه مون رو گم کرده بودم."
بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم ...
اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتیمون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري...
قبل از اینکه پیاده شم گفت: "نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران."
اما من تازه پیداش کرده بودم....
گفت: "اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیوفته، من میرم جبهه که بمیرم. هدفم دیگه خالص نیست. فرشته به خاطر من برگرد".
شب با خانم عبادیان حرف زدم. بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم.
گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود. با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون...
برامون بلیط قطار بگیرید...
《باید خداحافظی میکرد، وقت زیادی نداشت، اما ساکت بود. هرچه می گفت باز احساسش را نگفته بود... فقط نمیخواست این لحظه تمام شود. توي چشمهاي منوچهر خیره شد. هر وقت میخواست کار ي انجام دهد که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را
میکرد و رضایتش را میگرفت. اما حالا نمیتوانست و نمیخواست او را از رفتن منصرف کند...
گفت: "براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها. من اصلا آمادگیش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمیشوی...
منوچهر گفت: "مطمئنم. وقتی خمپاره می خورد بالا ي سرم و عمل نمیکند، موهایم را قیچی میکنند و سالم میمانم، معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي. نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري".
فرشته نفس راحتی کشید. با شیطنت خندید و انگشتش را بالا آورد جلوي صورتش و گفت: "پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"! 》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_سوم_اینک_شوکران۱
علی رو نشوند روي زانوش و سفارش کرد:
"من که نیستم، تو مرد خونه اي. مواظب مامانی باش. بیرون که میرید، دستش رو بگیر گم نشه.."
با عل اینطوري حرف میزد. از فرداش که میخواستم برم جایی، علی می گفت: "مامان، کجا میري؟! وایستا من دنبالت بیام."
احساس مسئولیت می کرد...!
حاج عبادیان، منوچهر و ربانی رو صدا زد و رفتن...
اون شب غمی بود بینمون. جیرجیركام انگار با غم میخوندن. ما فقط عاشقی رو یاد گرفته بودیم...
هیچ وقت نتونستیم لذتش رو ببریم...
همون لحظه هایی که مینشستیم کنار هم، گوشه ي ذهنمون مشغول بود، مردا که به کارشون فکر میکردن و ما هم دلشوره داشتیم نکنه این آخرین بار باشه که میبینیمشون...
یه دل سیر با هم نبودیم...
تهران اومدنمون مشکلات خودش رو داشت همه ي زندگیمون رو برده بودیم دزفول. خونه که نداشتیم من و علی خونه ي پدرم بودیم. خبرا رو از رادیو میشنیدیم. توی اون عملیات، عباس کریمی و ملکی شهید شدن، ترابیان مجروح شد و نامی دستش
قطع شد. خبر ها رو آقاي صالحی بهمون میداد. منوچهر تلفن نمیزد. خبر سلامتیش رو از دیگران می گرفتم، تا دم سال تحویل..
پشت تلفن صدام میلرزید...
میگفت: "تو اینجوری میکنی، من سست می شم."
دلم گرفته بود. دو تایی از بچه هایی گفتیم که شهید شده بودن و گریه کردیم. قول داد زودتر یه خونه دست و پا کنه و باز ما رو ببره پیش خودش...
《رزمنده کوله اش را انداخته بود روي دوشش و خسته و تنها از کنار پیاده رو می رفت...
احساس می کرد منوچهر نزدیک است. شاید آمده باشد. حتی صدایش را شنید... راهش را کج کرد به طرف خانه ي پدر منوچهر. در را باز کرد. پوتین هاي منوچهر
که دم در نبود. از پله ها بالا رفت. توي اتاق کسی نبود، اما بوي تنش را خوب می شناخت. حتما می خواست غافلگیرش کند. تا پرده ي پشت در را کنار زد، یک دسته گل آمد بیرون، از همان دسته گل هایی که منوچهر می خرید...
از هر گل یک شاخه. خوشحال بود که به دلش اعتماد کرده و آمده آنجا...》
سه ماه نیومدنش رو بخشیدم چون به قولش عمل کرده بود..!
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅مهم
هر شریعتی دارای دو بخش و دو بال است...
#جهاد_تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨چه توفیقی داشته این بدحجاب به این راحتی دلش شکست و راه خودش را پیدا کرد !
امر به معروف ونهی از منکر واجب است
امید دارم تمام خانمهای ایران زمین متحول شوند مثل این خانم بزرگوار!
📌 #نمازشب اکسیر اعظم است!
در میان نماز ها،نماز شب اکسیری دیگر است
هرکس به هرجا رسیده از برکات نماز شب رسیده است ✨
⚜بزرگان ماهم به هرجارسیدن بانماز شب رسیدن
⚜شب زنده داری کنید ونمازشب روبخونید
⚜بانمازشب نورانی ودراخرت توشه داشته باشیم
⚜نماز شب آدم را به طهارت مطلق
به مقام محمودیت مطلق که
مقام شفاعت است می رساند!✅
🌱پس شیطونو لعنت کنید شروع کنید🌟
یاعلی مدد
#💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 دخترم بیحجابه چیکار کنم؟!
🔖 عامل منحرف شدن دختران که اکثر مادران از آن غافلند!
👤 استاد #پناهیان
زمانه بر سَرِ جنگ است و...
ما که دل به شما بستهایم...
مدد را جز از جانب شما نمیخواهیم!
حالمان بدجور گرفته است و...
خودمان را...
به این کوچه و آن کوچه میزنیم...
تا خیلی چیزها...
یادمان برود!
شما که مُقَلِّبَ الاَحوَالید...
شما که لنگر آسمان و زمینید...
شما که زمان و زمینیان...
به سَر انگشتان مبارکتان میچرخد...
به حالِ ما نگاهی کنید!
دیگر، خبرها...
جز ناگواری و سوگواری...
چیزی برایمان ندارد!
جنگ است و...
خشکسالی!
درگیری است و...
بیماری!
کُشت و کُشتار است و...
بیپناهی!
و ما...
حیران و سرگردان...
گوشهای از این کُرهی خاکی...
دل به مِهر شما بستهایم...
و عهدی از روز اَلَست...
به آن بَلی گفتهایم!
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُقَلِّبَ الاَحوَال
یا امیرالمومنین!
دلمان را شاد کنید...
با ظهور موعود #غدیر
|⇦•ای ماه نجف ..
#سرود و شور زیبا ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسین سیب سرخی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ای ماه نجف دخلیم ای شاه نجف
تا عرش خدا میروم از راه نجف
دستم سوی تو جانب درگاه نجف
ای حضرت عشق ای اسدالله نجف
در طلبم تاب و تبم
ذکر لبم حیدر
ماندم که خدا یا بشری
در عجبم حیدر
«حقا حقیٰ علی مولا مولا»
ای شیر خدا مرد علمگیر خدا
در دست تو هست ز ازل شمشیر خدا
آقای منه شکوه تدبیر خدا
در آینه ات جلوه ی تصویر خدا
شمس ضحی
شاه وفا
قبله نما حیدر
ای لنگر بر ارض و سما
سیدنا حیدر
«حقا حقیٰ علی مولا مولا»
lll_1566051789_Sibsorkhi-EidGhadir13975B035D.mp3
8.72M
|⇦• ای ماه نجف ..
#سرود و شور زیبا ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسین سیب سرخی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مادرم بعد خدا
نام تو را یادم داد
عادت کودکی ماست
"علی" گفتن ما
«یا امیرالمومنین مددی ..»
Ataei-EidGhadir1398[02].mp3
4.39M
|⇦•آبروی دنیا علیه ..
#سرود و شورویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسن عطایی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
اصل و نَسَب و مذهبِ
ما را چو بخواهید
آغاز مسلمانی ما
روز غدیر است
«مبلغ غدیر باشیم
|⇦•آبروی دنیا علی ..
#سرود و شورویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسن عطایی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
آبروی دنیا علی
جانشین طاها علی
عشق بی بی زهرا علی _ علی ..
تا همیشه مولا علی
سر و کارما با علی
ذکر هر روز ما علی - علی ..
انا مغلوب علی غالب
انا عبد و علی صاحب
می زنم جار که مولامه
علی ابن ابی طالب ..
وقار داره ..
با شکوهه وقتی ذوالفقار داره
توی هر دو عالم اعتبار داره
نوکری کردنش افتخار داره
«علی مولا، یا علی علی علی مولا ..»
بین طوفان ساحل علی
حضرت دریا دل علی
مرز حق و باطل علی - علی ..
انسان کامل علی
به خدایی مایل علی
ذکر توو هر محفل علی - علی ..
أنا سائل علی سلطان
أنا شیعه علی قرآن
رو زبونم همین جمله ست
مددی یا شه مردان ..
حسین داری ..
تو عجب جایی توو عالمین داری
توی خونه ت دو تا نورعین داری
تو فقط هستی که زینبین داری
{کیه زینب؟!
دختر حیدرِ، وارثِ خیبرِ
کربلا میبره ، جانم یا زینب
مرجع ادبِ، عقیله العربِ جانم یا زینب}
«علی مولا، یا علی علی علی مولا ..»
سقف سایه گستر علی
هستی پیغمبر علی
رمز فتح خیبر علی - علی ..
از همه بالاتر علی
مقتدای قنبر علی
سایه بون هر سر علی - علی ..
علی حُبّه جُنّه
قَسیم النار و الجَنه
وصی المصطفی حَقا
امامُ الإنس و الجِنه ..
جناب میشه ..
هرکسی خاک ابوتراب میشه
هرکسی پای علی رکاب میشه
یه روزی می رسه آفتاب میشه
«علی مولا، یا علی علی علی مولا ..»
|⇦•کیست این معنی اشراق ..
#سرود و شور ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
کیست او همهمهی دِیر و کنشت
کیست او زمزمهی تاج محل
کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل
هرچه در عین علی فکر کنی
میرسی باز به جای اول
عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلیٌ بَشرٌ کیفَ بَشَر
در غدیر آمد ندا قُل یا نبی
لا امیرالمومنین اِلا علی
عرشیان گویند با صوت جلی
لا امیرالمومنین اِلا علی
«علی علی مولا علی علی
مولا علی علی، مولا علی علی»
عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد
دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد
سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد
خطبهی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد
چقدر نام علی میچسبد
از نجف بارِ شکرها برسد
وقت مدحش شده و جامهدَران
شعر از بین هنرها برسد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
در غدیر آمد ندا قُل یا نبی
لا امیرالمومنین اِلا علی
عالم ذَر معنی قالو بَلیٰ
لا امیرالمومنین اِلا علی
حق علی، احمد علی، زهرا علی
لا امیرالمومنین اِلا علی
«علی علی مولا علی علی
مولا علی علی، مولا علی علی»
بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت
دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت
چشم حجاج یکی را میدید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت
از ملک تا به فلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت
در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
حق علی، احمد علی، زهرا علی
لا امیرالمومنین اِلا علی
بس شَهنشاه امیر آمد ولی
لا امیرالمومنین اِلا علی
«علی علی مولا علی علی
مولا علی علی، مولا علی علی»
شب معراج به بالا که رسید
نوبت سورهی اِسرا که رسید
رفت بر پشت بُراقی تا اوج
از ثرا تا به ثریا که رسید
یک شمایل همه جا دید فقط
یک نفر بود به هرجا که رسید
خویش را دید در آئینهی خویش
این معما به کجاها که رسید
یک صدا بود فقط در گوشش
چشم وقتی به تماشا که رسید
همه جا حرف علی بود علی
گفت در پیش خدا تا که رسید
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
فاش گوید شافعی و حَنبلی
لا امیرالمومنین اِلا علی
«علی علی مولا علی علی
مولا علی علی، مولا علی علی»
لشکر کفر پشیمان میشد
هرچه صف بود پریشان میشد
بانگ حق بود که ماشاالله
لحظههایی که به میدان میشد
جمع میکرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان میشد
وقت میداد اگر ضربِ علی
عَمرووَد نیز مسلمان میشد
عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان میشد
آنقدر جذبهی مولا میدید
ملکالموت رجز خوان میشد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
با تو عشق آغاز میگردد علی
لا امیرالمومنین اِلا علی
در شب تاریخ تنها مشعلی
لا امیرالمومنین اِلا علی
«علی علی مولا علی علی
مولا علی علی، مولا علی علی»
Fadaeian_Eyde_Ghadir_14000506_02.mp3
24.91M
|⇦•کیست این معنی اشراق ..
#سرود و شور ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دنیا را مومن
نه رها میکند نه فرار ازش!
تو باید از ثروت بهره بگیری تو بزرگتر از قدرتی تو باید از قدرت بهره بگیری!
زیاد شدنِ تو،
امیر شدن توست، نه اسیر شدن..!
#عینصاد «علی صفایی حائری»
|⇦•چو شهر علم بنا گشت ..
#مدح_خوانی و توسل ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس سید محمود علوی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»
هَا عَلِيّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرْ رَبُّهُ فِيهِ تَجَلَّى وَ ظَهَرْ
عِلَّةُ الكَوْنِ وَلَوْلاَهُ لَمَاكَانَ لِلْعَالَمِ عَيْنٌ وَأثَرْ
فَلَكٍ فِيهِ نُجُومْصَدَفٌ في صَدَفٍ فِيهِ دُرَرْ
أسَدُ اللهِ إذَا صَالَ وَصَاحْأبُو الأيْتَامِ إذَا جَادَ وَبَرْ
خاک نعلین علی در و گوهر
ها علی بشر کیف بشر
چو شهر علم بنا گشت در علی بشود
بدا به حال هر آن کس که بر علی بشود
غدیر صحنهی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
چه محشری شده بر پا به روی بار شتر
حساب کن که نبی ضرب در علی بشود
در این معادله اصلا درست هم این است
خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود
نه این که نام علی حافظ ابوالبشر است
قرار بود دعای سفر علی بشود
تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم
نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود
چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر
قرار هست فقط یک نفر علی بشود
به غیر فاطمه آن هم نه در تمام جهات
نمی شود که کسی این قدر علی بشود
فقط برای حسین است این فضلیت که :
پدر علی و هر آن چه پسر علی بشود
شاعر : مهدی رحیمی
ــــــــــــــــــ
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید
چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش
صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید
همین گونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش
نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید
دهانم باز شد ذکر علی سوزاند دنیا را
به جز آتش که از آتش فشان بیرون نمی آید
شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش
به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید
نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید
به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که از خانه ؛
سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید
چه زحمت میکشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن
نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید
شاعر : مهدی رحیمی
نام ما را بنویسد به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده
#امیرالمومنین_مدح
مي گذرد روز و شب ، زندگي ام با علي
بنده این در شدم ، بنده مولا علي
عرش خدا كرده است ، شهر نجف را علي
فاضل و افضل علي ، عالي و اعلی علي
جان علي فاطمه ، هستي زهرا علي.
بنده بنده نواز ، خاكي بالا نشين
وصله نعلين او ، نقطه ثقلِ زمين
مالک روز جزا ، حاكم في يوم دين
موقع طوفان كه شد ، گفت خدا اينچنين..
نوح ! پريشان نباش ، زود بگو يا علي
ای دل اگرعاشقی درپی دلدارباش
پشت درخانه حیدرکرار باش
جان بده پای علی میثم تمار باش
خسته نشو در بزن عاشق این کار باش
دل بکن و دل ببر از همه الا علی
دست گدا خالي و ، دست كريمان طلاست
بر سر خوان علي ، روزي مهمان طلاست
در نجف مرتضي ، قطره باران طلاست
شكر خدا بر سرم ، ساية ايوانْ طلاست
عزت امروز علي ، عزت فردا علي
ساقي كوثر علي ، نَفْسِ پيمبر علي
زينت منبر علي ، فاتح خيبر علي
از همه بهتر علي ، ظاهر و مظهر علي
يا علي حيدر علي ، يا علي حيدر علي
شيعة حيدر بگو ، يكصد و ده تا علي
چشم علي روشن است ، تا قمرش فاطمه است
شكر خدا میكند ، دور و برش فاطمه است
پشت نكرده به جنگ ، پشت سرش فاطمه است
كِيْ به زمين مي خورد ، تا سپرش فاطمه است
فاطمه وقتي كه رفت ، شد تك و تنها علي