💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
بازم چیزی نگفتم که
گفت: میشه قدم بزنیم
بلند شدیم و باز شروع کردیم به قدم زدن که شروع کرد
- من همون روز اول که دیدمتون یه احساس اطمینانی داشتم بهتون،
روز اول منظورم یکسال پیشه،
شما متفاوت ترین دختری بودین که من دیده بودم، تازه از پاریس اومده بودم و دیدن شما بدجور ذهنم رو درگیر کرده بود
مغزم اصلا نمیکشید، به من فکر می کرد، مگه امکان داشت؟؟ یعنی عباس هم بهم فکر میکرد ..
همچنان تو سکوت خودم پناه گرفته بودم که ادامه داد: وقتی از خونتون رفتیم دلم می خواست کاش دیگه هیچ وقت نبینمتون که ذهنم باز درگیرِ دختر عجیبی مثل شما بشه،
لبخندی زد و گفت: عجیب میگم، چون برام عجیب بودین .. اون حیا و نجابت خاصی که داشتین خیلی متفاوتتون می کرد
سرم پایین بود و حرفاش مثل یه مسکن آرومم میکرد، آقای یاس داشت اعتراف میکرد، به همه ی روزاهایی که من بیقرار عطر یاسش بودم .. اون هم بهم فکر میکرد ...
- وقتی دختر عمو و دختر یکی از آشناهامون ردم کردن قرعه ی مادرم افتاد به نام شما، درست چیزی رو که ازش فراری بودم
بعد کمی مکث ادامه داد
- من فرصت ازدواج نداشتم، میترسیدم وابسته ام کنه و نتونم برم، خاستگاریای قبلی که رفتیم منو رد کردن چون موضوع سوریه رو بهشون گفته بودم و خودشون نخواستن با مردی ازدواج کنن که معلوم نیس فردا باشه یا نه،
اما نمیدونم چرا احساس می کردم نکنه شما با رفتنم مشکلی نداشته باشین، برای همین قبل خاستگاری باهاتون حرف زدم که مطمئن بشم جوابتون منفیه
نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: ولی شما غافلگیرم کردین، واقعا فکر نمی کردم جوابتون مثبت باشه، جلوی پدر مادرمم نتونستم چیزی بگم،
راستش انقدر تو بهت بودم که هیچی به ذهنم نمیرسید،
بعدشم که چند روز پیش برای ناهار رفتیم بیرون به چیزایی رسیدم که فکرش رو نمی کردم، حرفاتون عجیب بود، تا اون روز باور نمیکردم دختری حاضر بشه با کسی ازدواج کنه که موندش معلوم نیست، فکر میکردم هیچ کس مردی رو که از همین الان تو فکر شهادته نخواد!
ناخود آگاه یاد عاطفه افتادم ...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
کمی که به سکوت گذشت
گفت: شما اصلا از من خوشتون میاد؟؟ اگه قرار باشه واقعا با من زندگی کنین؟؟
از حرکت ایستادم، ایستاد و نگام کرد، چی میگفتم، میگفتم یه ساله ذهنم درگیره نگاهی که به من نکردی،
چی میگفتم، میگفتم من احساس رو از تو یاد گرفتم، میگفتم تمام احساسات من خلاصه شده در عطر یاست ..
سکوتمو که دید اروم
پرسید: اگه من رفتم و شهید شدم چی، چیکار میکنین؟!
امشب داشت شب بدی میشد برام، نمی خواستم انقدر زود به رفتنش فکر کنم
-مگه نگفتین حالتون خوب نیست، میتونم بپرسم چرا؟!!
بحث رو که عوض کردم چیزی نگفت و جواب سوالم رو داد: دلم برای دوستم تنگ شده، حسین، دیشب براش روضه گرفته بودن تو محلمون .. حسین دوست دوران دبیرستانم بود، خیلی باهم صمیمی بودیم
بعد دبیرستان بابا منو برای ادامه تحصیل فرستاد خارج ولی حسین رفت حوزه
پرسیدم: فوت شدن که روضه گرفته بودن؟؟
نگاهی بهم کرد و با بغضی که تو صداش حس میکردم
گفت: نه ... فوت نشده، این اواخر تمام صحبتا و پیامامون در مورد جنگ و شهادت بود، قرار بود باهم بریم سوریه، من منتظر بودم ترمم تموم شه، اما حسین طاقت نیاورد،
رفت، دو هفته بعد رفتنش ...
دستی به چشمای خیسش کشید، باور نمی کردم،
عباس داشت گریه می کرد،
- شهید شد ... پیکرشم برنگشت ... هنوزم اونجاست ... منتظرِ من ...
فدماشو کمی تند کرد تا ازم فاصله بگیره، من اما ایستادم، اشکای عباس دلمو به درد آورده بود،
پس تموم بی تابیش برای رفتن به خاطر رفیقش بود،
رفیقی که چه زود پر کشیده بود ...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
گفت: معصومه میشه در و ببندی!
درو بستم و کنارش رو زمین نشستم که
گفت: گریه های مامان برام سنگینه، چکار کنم؟!
تمام تلاشمو میکردم بغضِ تو گلومو پنهان کنم گفتم: خب مادره دیگه، باید بهش حق بدی، براش خیلی سخته از تنها بچه اش بگذره
- آخه اگه اینجوری باشه که همه بچه هاشونو دوست دارن ..
دیگه کسی حاضر نمیشه بچه شو بفرسته
با دستم انگشترش رو که کنار ساکش رو زمین افتاده بود برداشتم و
گفتم: آره حق با توئه ..ولی کنار اومدن با این واقعیت براش سخته، باید به مامانت فرصت بدی
نگاهی بهم کرد و
گفت: ای کاش همه مثل تو بودن
نگاهمو باز ازش گرفتم، پشت چشمام دریایی از غم بود که داشتم تمام تلاشمو بکار میبستم کسی متوجهش نشه،
دوست نداشتم منی که تا الان مشوقش بودم و تمام مدت از کمک کردن بهش حرف میزدم، حالا بشینم و جلوش گریه کنم،
نمی خواستم این لحظات آخرِ رفتن،
دل عباس رو بلرزونم ...
با انگشترش توی دستام بازی میکردم که گفت: این یادگاری حسین بود، بهم گفته بود به ضریح امام حسین "علیه السلام" متبرکش کرده ...
لبخندی روی لباش نشست: بهم میگفت این عقیق سبز همیشه به دستت باشه که محافظت بکنه ازت ...
عقیق رو لمس کردم،
تو دلم با عقیق حرف میزدم،
"مراقب عباسِ من باش!! "
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
ملیحه خانم فقط گریه می کرد، سخت بود ببینم مامان عباس رو که گریه میکنه ولی جلوی اشکای خودمو بگیرم،
خیلی سخت بود،
عمو جواد وقتی فهمید عباس میخواد بره چیزی نگفت،
نه تایید کرد و نه خواست مانع رفتن عباس بشه،
ملیحه خانمم وقتی فهمیده بود من راضی ام به رفتنش
دیگه چیزی نگفت و فقط گریه می کرد ...
همه امشب خونه ی عمو جواد جمع شده بودیم برای خداحافظی از عباس!!
مامان کنار ملیحه خانم نشسته بود و سعی میکرد با حرفاش دلداریش بده ..
مامان هم بهم هیچی نگفت ..
راستش تنها کسی که از این رضایتی که از رفتن عباس داشتم سرزنشم نکرد
مامان بود..
شاید چون می فهمید تو دل عباس چی میگذره ..
نگاهم به مهسا افتاد که یه گوشه مبل کز کرده بود،
نگرانی رو از چشمای این خواهر مهربون میشد دید، میدونم که به من فکر میکرد ..
میدونم که فکر میکرد با علاقه زیادی که به عباس دارم چجوری راضی شدم به رفتنش...
محمد تو اتاق عباس بود،
منم دلم میخواست برم پیش عباس ..
اما گفتم شاید بهتره محمد کمی با رفیقش خلوت کنه..
همینجوری کنار عمو جواد نشسته بودم و درست مثل عمو سعی داشتم تو حال خودم باشم و چیزی نگم ..
محمد با حالت جدی اومد بیرون،
با دیدنش بلند شدم و رفتم تو اتاق عباس
تا این شب آخر کمی بیشتر حس کنم عطر یاسش رو ...
وارد اتاق که شدم نگاهش بهم افتاد،
در حالی که داشت لباساشو تو ساک میذاشت
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥موضوع: ساده ترین روش خواندن نماز شب
🎙حجت الاسلام عالی
ای امت رسول، قیامت به پا کنید
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی علیه السلام
باید برای حضرت زهرا سلام الله علیها دعا کنید
داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا سلام الله علیها شده یتیم
#شهادت_پیامبر_اکرم صل الله علیه و آله🖤🍂
#شهادت_امام_حسن_مجتبی علیه السلام🖤🍂
#تسلیٺ_باد🍂💔
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ من اگر الآن توی این وضعیت، حرف بزنم و دفاع کنم، برام بد میشه!!!
دقیقاً از کی میترسی الآن؟
🔹#استاد_شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*جمهوری اسلامی حرم است 🇮🇷🇮🇷*
✴️دوشنبه 👈4 مهر/ میزان 1401
👈29 صفر 1444👈26 سپتامبر 2022
🕌 مناسبت هاے دینے و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینے و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبے براے امور زیر است:
✅دیدار بزرگان و دوستان.
✅و افتتاح امور خیریه خوب است.
🚘سفر: مسافرت مڪروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشترے نیاز دارد.(منظورے مریضے است ڪه امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد شجاع و شایسته باشد.
🔭 احڪام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی مناسب براے امور زیر است:
✳️فروش جواهرات.
✳️خوردن نوشیدنے هاے دارویی.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️و ڪودک به گهواره نهادن نیک است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب،(شب سه شنبه)، ممڪن است فرزند سقط گردد.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمرے ، باعث گوشه گیرے و انزوا مے شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمرے ، باعث نجات از بیمارے است.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه براے #گرفتن_ناخن، روز مناسبے است و برڪات خوبے از جمله قارے و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه براے بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبے است و آن لباس موجب برڪت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشاے آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذڪر روز دوشنبه : یا قاضے الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذڪر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف ڪه موجب یافتن مال ڪثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه ڪنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوے
با این دعا روز خود را شروع ڪنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّے اَسأَلُڪَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاڪَ نَعبُدُ وَ اِیّاڪَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
✅اعتراضات و اغتشاشات و نگاه تربیتی
خشونت ، قتل ، غارت ، آتش سوزی، جنایت ، کشف حجاب ، تعرض به ناموس مردم ،توهین به مقدسات و.....
متأسفانه برخی اقدامات و شرارت های آشوبگران در روزهای گذشته دل هر انسانی را به درد می آورد. نکته تربیتی ماجرا اما این است که اکثر این افراد زیر ۲۰ سال سن داشتند.
باید پرسید این نسل در کجا تربیت شدند که اینگونه شرور و هنجار شکن بار آمده اند؟ آیا پدرها و مادرهای این جوانان می دانند فرزندانشان در این معرکه چه می کنند ؟!
آیا جز این است که ادب ، احترام ، کنترل خشم ، مهارتهای اجتماعی ، توانایی تفکر، توانایی تشخیص و تحلیل شرایط، باید در سیستم آموزش و پرورش رسمی آموخته شود و در خانواده بارها و بارها تمرین و تاکید شود و توسط گروههای مرجع فرهنگی تشویق و تعمیق شود؟
به نظر می آید سالهاست خانواده ها ی ایرانی اهمیتی به تربیت کودکان خود نداده اند. صرفا به دنبال فراهم آوردن امکانات مادی بودند. کودکانی پر توقع ، خودخواه ، هیجانی، جوگیر، روان رنجور ، حساس و در عین حال نا امید ، پرورش داده اند که فقط به خودش می اندیشد و به دیده شدن . او فقط میخواهد خودش را نشان بدهد. به سرعت تحت تاثیر و فشار گروه دوستان و فضای مجازی قرار می گیرد.
احترام و علاقه به انسانها ، به محیط زیست ، دیگر خواهی و قانون گرایی مدت هاست مهجور مانده و خانواده ها ،سیستم آموزش رسمی و غیر رسمی هیچ برنامه ی مشخص برای این موضوع ندارند. و کودکان و نوجوانان رها شده در فضای مجازی ، مجاز را حقیقت و بَدَل را اصل می شمارد .
و زندگی و زیبایی ها و عشق را فدای لذت آنی را می کنند و سردرگم و بیهویت، ناامیدی و افسردگی را فریاد می زنند .
یادتان هست که پدیده ی مجازی به نام چالش در میان نوجوانان باب است . که افراد را دعوت می کنند تا کاری را انجام دهند کاری که معمولا از تعقل و تفکر و چرایی به دور است و صرفا برای همرنگی با گروه های مجازی و برای دیده شدن انجام می شود . اینگونه می شود که در شرایط خاص جامعه ، نوجوان و جوان ما ، جوگیر و هیجان زده کارهایی می کند که حتی خودش هم نمی داند چرا .
در این مجال ، روی سخنم با خانواده هاست. تربیت ، ادب آموزی ، کمک به رشد روانی و اجتماعی هنوز هم وظیفه ذاتی و اصلی خانواده است . باشد که دوباره به آن بپردازیم .
تبیینه جهاد فرهنگی برای فتنه اخیر.pdf
343.4K
فریاد تبیین جبهه فرهنگی انقلاب
🔹متن کامل تبیینیه فعالان جبهه فرهنگی انقلاب در تشریح صحنه آرایی جدید جبهه حق و باطل منتشر شد.