eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
ابروی دادم باال وبی خیال واب دادن بهش شدم ...گونه مسیح رو بوسیدم وگفتم :میرم یک دوش بگیرم ..بیرون امدم اماده باش هم خودت هم مسیح ..میریم بیرون تایک خونه پیدا کنم واسه زندگی ... خوش حال سر تکون داد وبا مسیح رفت تواتاقش ...تودلم دعا کردم ازاون دست خانوما نباشه که االن کلی فکر زونه با خودش بکنه ورواعصابم خط بندازه ..البته ازاولش که اینطوری نشون نداد ..خداکن تا اخر همین طور باشه واگرنه کی حوصلحه داره اینو تحمل کنه .... یک پیراهن قهوای رنگ پوشیدم ورفتم بیرون .همین طور هم گوشیم روروشن میکردم ..یک نگاه هم انداختم دیدم دالرام باتیپی که خیلی ساده است همراه مسیح امدن بیرون منتظرمم هستن ..نه خداروشکر این زنه فقط میخواد پرستار بمونه وازاون عجوبه ها نیست واگرنه مطمئنا ردش میکردم بره ..تا روشن کردم زنگ اسم اس هام بلند شد ..چند اسم اس بود از سپیده ..وباز سوال های این که بگو کجایی ..اخرینشم این بود..لعنتی من بچه امرو میخوام ..بگو کجا بردیش دقیق .. نفس عمیقی کشیدم وگوشی رو گذاشتم تو جیبم ومسیح رو از دالرام گرفتم .راه افتادم ...بی خیال هرگونه فکر که ذهنم رو اشغال میکرد شدم وخیره شدم به زیبایی های ترکیه ...دالرام هم بافاصلحه ازم میومد ازطرف دیگه ای ..مغازه های لباس فروشی چشمش رو گرفته بود ..محل ندادم به این که شاید چیزی الزم داشته باشه..هنوزم کسل بودم بخاطر خسته گی های این چند روز ..خداروشکر یک اشنا داشتیم که برام بلیط اوکی کنه ویکی که این دالرام رو معرفی کنه واگرنه تا چندروز عالف همین کارهای ریزه میزه میشدم...به مسیح نگاه کردم که با دهن کوچولوش خمیازه کشید وهنوز چشم بازنکرده شروع کرد به گریه کردن ..یکم تکونش دادم ودادمش به دالرام ..تو پارکی که بود نشستم ..که گوشیم زنگ خورد ..دیدم خودشه ..وای این دیونه میکنه منو ..جواب دادم ..بله چی میگی دم به دقیقه زنگ میزنی ؟؟.. با داد گفت :کدوم گوری بردی بچه ام رو .. قطع کردم ودیگه جوابش رو ندادم ..یهو یک فکر امد تو ذهنم ..روبه دالرام گفتم :بچه رو ساکت کنه وباهاش بازی کنه ومن فیلمش رو بگیرم .. همین طور که ازشون فیلم میگرفتم متوجه شدم که مسیح چه حساسیت هاش شبیه سپیده است ..چون سپیده به یک سری چیزا حساس بود ومیگفت اینا از بچه ی همراهش بوده ..فیلم رو گرفتم ورو به دلارام گفتم :بریم رستوران .. مسیح رو بغل کرد وگفت :هرطور خودتون مایلید اقا ارسن ... با جدیدت گفتم :توبعضی چیزا ازتنهایی بدم میاد یکیش غذاخوردنه ..نظرت رو پرسیدن درست جواب بده یا اره یا نه! ..تو هرچیزی هم که نپرسیدن دخالت نکن .. سری تکون داد وگفت :خوب بریم .. بعدم شونه ای بال انداخت ورفت سمت کیفش که رو صندلی بود .. *** به تاکسی گفتم جلو در هتل نگه داره ..بعد روبه دالرام گفتم :برو باال وبچه رو بخوابون من معلوم نیست کی بیام .. سری تکون داد وگفت :باشه اقا .. داشتم به این فکر میکردم که چقدر راحت دینش رو فروخت ..یکم تعجب کرده بودم این همون ادمی بود که میگفت واسه راحتی ام در بچه نگه داشتن ..باید محرم بشیم که اگر من بودم اذیت نشه ..این که همون چهارقدی هم که سرش میکرد برداشته االن ..چطوری اسم دین اسالم رو لکه دار میکنند ..اصال این دختره شخصیتش عجیب غریبه ..همه رفتار هاش ..پک محکمی زدم به سیگارم وخودمم شروع کردم به قدم زدن ...بقول سپیده کاش ازدواجی نمی بود ومن همچنان استادش میموندم ..یادمه اولین ترم بود که تو دانشگاه پرستاری درس میخوند ....همین چند ماه پیش ..البته من استاد درسیش نبودم ....من استاد پیانوش بودم ..خیلی دختر شری بود ...روزی که بهش پیشنهاد ازدواج دادم به قول خودش که بعدا میگفت :کف کره بود ..چقدر خندیدم با این عبارت" کف کردم ..کال اینقدر پرانژی وشاداب بود که مثل یک زلزله مخرب عمل میکرد وقتی جایی میرفت ...نمی گم خیلی خوشگل ورویایی بود ..اما ته چهره خاصی داره ..گاهی از صورت بعضی ها معصومیت میباره ..سپیده هم اینطوری بود اما این شر بودنش یک چهره پوشالی ازش درست کرده بود ...که وقتی میزدی کنار اون پوشال هارو میفهمیدی همه چی زندگیش رو ازچه رنگی دوست داره تا خیلی چیزای فردیش ...انقدرم ساده وبی االیش بود که باشخصیت شرش جور درمیود ...کاش باهاش ازدواج نمی کردم ....چقدر سراین که میگفت من شکاکم بحث میکردیم ..اره خوب ترس داشتم ..ازاین که یکی دیگه سپیده رو ببینه ومتوجه این شخصیت دوست داشتنیش بشه ...میترسیدم ازاین که من که یکم دیگه پیر بشم یکی دیگه چشمش رو بگیره وبره ...با خودم گفتم ..اره ارسن خا ن ببین اینم نتیجه ازدواج با یک بچه ..یک زندگی جهنمی واسه ۱۱۲
دوتاتون ..اصال مادم راست میگفت :میگه من خودخواه ومغرورم ..مغروررو اغراقکرده چون نیستم مگر جلوی چند نفر واگرنه خودخواه رو هستم ..خیلی زیاد زیاده خواهم واسه خودم ...هیچ وقتم نگفتم به سپیده که چرا انقدر بهش گیر میدم ..مخصوصا سرلباس پوشیدنش ...یاد بازی افتادم که توکیش باهم انجام میدادیم هرکی یک سوال بپرسه ...همه وقت گیرش همین سوال بود چرا من شک دارم ... از پک عمقی که از سیگارم گرفتم به سرفه افتادم ...خم شدم که گوشیم افتاد ..برش داشتم .روسایلنت بود وزنگ میخورد ... رو صندلی های که کنار پیاده رو بود نشستم وگفتم :سپیده انقدر زنگ نزن اسایش رو ازم گرفتی .. با داد وگریه گفت انقدر زنگ میزنم تا کچل بشی ...ارســــــــــن بچه من کدوم خراب شده ای هست االن .... گوشی رو از دادش دادم عقب وگفتم :بچه ات رو دوست داری ببینی .. سریع گفت:اره ..بگو کجاست ؟؟.. بازم اروم گفتم :تو که دوسش نداشتی ..بدت میومد .. با گریه گفت :روانی مادر نیستی نمی فهمی که همه حرفا چرت وبد واسه حرص دادن وازار دادن تو روان پریش ... یک سیگار دیگه با فندک طالی رنگ روشن کردم وگفتم :من روان پریشم ؟؟.. تند گفت :اره شک نکن که هستی ..نبودی باز به بودن با افشین االغ شک نمی کردی بچه منو بگیری ببری ..هستی ..هستی ..یک روان پریش ....هستی .... ته خیابونه یک بار بود ..راه افتادم ورفتم وگفتم :خب چی میخوای ؟؟.. این بار با هق هق گفت :نفهمم هستی ...بدم میاد ازت .. بعد بوق ممتد بود ...پوزخند زدم وراه کج کردم سمت هتل .... اصال امشب یک حالی بودم ..دوست داشتم بی خیال همه چی بشم ...ذهنم خالی باشه ..فکرم ازاد ...دربان ورودی هتل تعضیم کرد ودررو باز کرد ..خندم گرفته بود ازاین تشریفات ..ای سپیده با منچیکار کردی که حوصلحه حتی خودمم ندارم؟! ..داخل اسانسور شدم وطبقه 21روزدم ..همزمان یک خانوم واقا هم داخل شدن..به ایرانی ها میخوردن اما با لحجه غلیظ امریکایی صحبت میکردن ..چقدرم حاال الو میترکوندن ..رواعصاب وروان ادم خط مینداختن ..کارت رو گرفتم مقابل دسته در یکم پاین تر ..در باز شد ..داخل که شدم صدای خنده های مسیح میومد ...لبخند زدم ..داخل اتاق شدم ..دیدم دالرام هی روش یک پارچه میندازه وبازبرش میداره و با صدای بانمکی میگه دالی ..باز میندازه روش ...دکمه های لباسم روباز کردم وگفتم :سالم .. برگشت وگفت :سالم .. روتخت نشستم وصورت کوچولوش رو بوسیدم..اروم نگاهم میکرد ...به دالرام نگاه کردم که به مسیح چشم وابرو میومد ومسیح هم لبخند داشت ...بغلش کردم وروبه دالرام گفتم :خوب باهاش گرم گرفتی ... لبخندی زد وگفت :خیلی اروم تر ازاون چیزی که فکر میکردم هست ..عادت هاشم که دستم بیاد دیگه گریه نمی که .. دوباره مسیح رو بوسیدم وبهش دادمش ..لپ تاپم رو دراوردم تا فیلمی که از مسیح گرفته بودم روواسه سپیده امیل کنم ...همون لحظه دالرام هم با مسیح نشستن رو مبل ..وقتی متوجه کارم شد ..گفت :خیلی ببخشید فضولی میکنم اما اگر میشه یک فیلمی از مسیح جان بفرستید که من نباشم ..راستش من یکی از دوست های قدیمی سپیده جان هستم نمی خوام چیزی بشه که .. پریدم میون حرفش وگفتم :عصر بهت گفتم فقط تو مسائلی دخالت کن که نظرت پرسیده میشه ..گفتم یا نگفتم .. یک از قهو اش رو خورد وگفت :عذر میخوام .. بعد خیره شد به تلویزیون ..فیلم روواسش ایمیل کردم ورفتم تو اتاقم...یک رکابی پوشیدم با شلوار مشکی رنگ ..تو اشپزخونه اون شیشه ای که مدنظرم بود رو پیدا کردم ..برگشتم تو اتاق ....ازتوی گوشی قبلیم عکساش رو بیرون اوردم ..یک جرعه خوردم وبه این فکر کردم که کاش راحت فراموشش کنم ..یک جرعه دیگه خوردم وبه این فکر کردم که اصال هیچ جذابیتی نه در جسمش ونه در چهره اش ونه در شخصیتش نداره ...یک جرعه دیگه خوردم وبه این فکر کردم که نبودش زیاد مهم نیست حتی برای مسیح دراینده ..اصلادلارام میشه مادرش ... یک جرعه ..یک جرعه شد کل شیشه ورفتم تو عالم بی خیالی ...خیلی خفیف سرگیجه داشتم ..درصدالکلش انگاری زیاد قوی نبود ...صدای گریه مسیح میومد وخش مینداخت رو روانم ...دلم میخواست سکوت کامل میبود ..رفتم تو اتاق وگفتم :چرا ارومش نمی کنی .بی خودی نیاوردمت که ول بچرخی ووظایفت رو فراموش کنی ...حتی تمکین از من رو .. ترسیده یک قدم عقب رفت وگفت :ببخشید ارومش یکنم ...شما برید ... خندم گرفته بود ..چقددر ترسیده بود ...شیشه شیر مسیح رو داد بهش ومن رفتم تو سال جلوی تلویزیون ..ای سپیده خدا لعنتت کنه که هیچ ثانیه ای دست از سرم بر نمی داری ..قسم خورده بودم نخورم چون تو بودی وبا حضورت مسیح رو اورده بودی ... ۱۱۳
مناجات شعبانيه آقای شالبافان 15-12-1401.mp3
4.16M
💠 مناجات شعبانیه 🔺 آقای حسن شالبافان
حجت الاسلام هوشياري 16-12-401.mp3
281.5K
🔘 احکام سجده سهو ⏱16 اسفند1401
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 "آیه های انتظار" 🍃 شعرخوانی سید حمیدرضا برقعی در وصف امام زمان علیه السلام
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 سلام فرمانده در بحرین 💥 بسیار زیبا....
|⇦•میگن از منجی دنیا... ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه اجراشده سال ۱۴۰۰به نفس حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ میگن از منحی دنیا اثری نیست، که هست میگن از حضرت مولا پسری نیست، که هست میگن این شام سیاهو سحری نیست، که هست میگن از مهدی زهرا خبری نیست، که هست من به ظهورش اعتقاد دارم به اعتقادم اعتماد دارم سرباز دولت یارم شیرینه شیرینه شیرینه، طول انتظارم من، بیشتر از هرروز امید به فردا دارم من، صاحب دارم مولا دارم آقا دارم میگن امیدی به فردای جهان نیست، که هست زندگی روی زمین در جریان نیست، که هست بعضیا فک میکنن زیارت اربعین دعوت حضرت صاحب الزمان نیست، که هست یار که هست تا که یارش باشم منتظره تا کنارش باشم تا آخرین قطره ی خون ذوالفقارش باشم من بیشتر از هرروز امید به فردا دارم من صاحب دارم مولا دارم آقا دارم میگن آینده ی دنیا به دعا نیست، که هست جزنشستن کاری به عهده ی ما نیست، که هست میگن اون روزی که آقای ما از راه میاد لشکری پشت سرِش از شهدا نیست، که هست وقتی امام زمان غائبه اطاعت از نائبش واجبه تسلیم صاحب زمونم، ممنونم ممنونم ممنونم راهو داد نشونم من، تو راهش شهادت رو تمنا دارم من صاحب دارم مولا دارم آقا دارم
14001226eheyat-rasouli-sorood2.mp3
1.75M
|⇦•میگن از منجی دنیا ... و توسل ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه اجرا شده سال ۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ خیلی شعار بزرگیه ... وای کاش ما راست بگیم‌ ودر درون‌ما رغبت باشه ... «استادشجاعی»
|⇦•اون‌روزی که ... ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه اجراشده سال ۱۴۰۰به نفس حاج محمد رضا بذری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اون روزی که سحرش میای غروبشم چه غروبیه وقتی میاد اسم تو می‌گم دنیا هنوز جای خوبیه به خاطر تو ابرا، بارون می‌بارن و گل‌ها زیبایی دارن و شب‌ها، غرق ستاره‌ن یا اباصالح با وجود تو دنیا زیبایی داره و امید معنایی داره و عالم فردایی داره یا اباصالح بیا ذخیرۀ خدا توی زمین و آسمون بیا امام مهربون یا صاحب الزمون "یا حُجَّةَ الأرضِ و السَّما بِیُمنِکَ رُزِقَ الوَری" وقتی بیای تازه اولِ محبت و بندگی می‌شه دنیامونو می‌سازی با عشق زندگیا زندگی می‌شه به خاطر تو پروانه پر می‌گیره و گل می‌ده خاکِ تیره و دنیا بی‌تو می‌میره یا اباصالح به وجود تو خورشید لبخند می‌زنه و صبح دنیا روشنه و صحرا گل‌پیرُهنه یا اباصالح دل ما رو آشتی بده با خدای رنگین کمون بیا امام مهربون یا صاحب الزمون "یا حُجَّةَ الأرضِ و السَّما بِیُمنِکَ رُزِقَ الوَری" تو دستای دل عالمو به دستای آسمون می‌دی تو شیوهٔ مهربونی رو به قلبای ما نشون می‌دی اگه تو بخوای مردم همزبون می‌شن و اهل آسمون می‌شن و با هم مهربون می‌شن یا اباصالح اگه تو بیای دل‌ها یک‌صدا می‌شه و فردا واسه ما می‌شه و عالم کربلا می‌شه یا اباصالح دل همه به دستته تویی امام قلبمون بیا امام مهربون یا صاحب الزمون "یا حُجَّةَ الأرضِ و السَّما بِیُمنِکَ رُزِقَ الوَری"
14001227eheyat-bazri-sorood.mp3
2.04M
|⇦•اون‌روزی که ... ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه اجرا شده سال ۱۴۰۰به نفس حاج محمد رضا بذری•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امام علی(ع) : ياران امام مهدى(ع) جوانند و پيران در ميانشان نيستند مگر همانند سرمه چشم و (يا) نمك در رهتوشه ، و كمترين چيز در توشه نمك است .