eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
22.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: اقدس خانم که محیا را در آغوش مهدی دیده بود، انگار تمام تن و جانش آتش گرفته باشد، دندانی بهم سایید و به سمت آن دو یورش برد. رقیه که جانش به جان محیا بسته بود، خودش را بین اقدس خانم و محیا انداخت و گفت: خانم عزیز! من دخترم را از سر راه نیاوردم که هنوز یک ساعت از عقدش نگذشته شما بخواین اینجور به ما توهین کنید، آقا مهدی پسر خوبیه اما بهتر از آقا مهدی هم برای محیا، دست و پا می شکستند. اقدس خانم نیشخندی زد و گفت: آره ارواح عمه ات! اگر دخترت خواستگار داشت که دست به دامن مهدی من نمی شدید، معلوم نیست یک سال کدوم جهنم دره ای غیبتون زد و چه کارها کردین، هنوز نیومده تورتون را برا پسر ساده لوح من پهن کردین. مهدیس که انگار از خجالت آب میشد، جلو آمد و دستش را روی دهان مادرش گذاشت تا بیش از این افاضات نکنه و مهوش اونو به سمت مبل کشید و توی گوشش چیزی زمزمه کرد. مهدیس نگاهی به داریوش و مجید کرد، انگار ازشون میخواست به نوعی کمکش کنند و جو را آرام کنند. مجید نگاهی از روی شرمندگی به عباس کرد و بعد رو به رقیه خانم گفت: ببخشید رقیه خانم! مادر زن ما یه کم زود جوشن، اما ته دلشون صاف، مثل آینه است. رقیه اه کوتاهی کشید و گفت: ببینید آقای محترم، اگر محبتی دارین برین دنبال عاقد، همین الان این وصلت از هم پاره بشه بهتره، والا من نمی دونستم که اقدس به دختر من به چشم یه دشمن نگاه میکنه، فکر میکردم محیا را مثل دختر خودش میدونه، بعدم قبل از جلسه اصلا به من نگفتند مخالفند و از طرفی آقا مهدی با گفتن اینکه میخواد همین امشب عاقد بیاره، ما را شگفت زده کرد، اصرار و عجله از طرف آقا مهدی بود و ما هم به نوعی توی عمل انجام شده قرار گرفتیم، اما بازم شکر که همین لحظه اول همه چی رو شد و این موضوع در بدو شروع، تمام میشه... مهدیس لبخندی زد و گفت: چی میگین رقیه خانم،این دو تا جوون بهم دل دادند، حالا مادر من یه چیزی گفت... رقیه اطرافش را به دنبال چیزی نگاه کرد، انگار می خواست چیزی از محیا و مهدی بپرسه و با تعجب دید که هیچ کدومشان نیستند... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🎬: رقیه با شتاب به طرف اتاقها که داخل راهرویی در پشت آشپزخانه قرار داشت رفت، اما اثری از هیچ کدامشان نبود. نه مهدی و نه محیا، انگار آب شده بودند و به زمین رفته بودند. گویی نفس رقیه تنگ شده بود، به سمت هال آمد و همانطور که روی مبل دونفره می افتاد گفت: نیستن! هیچ کدومشون نیستن و با زدن این حرف، دنیا دور سرش به چرخش افتاد و همه جا تیره و تار شد. ننه مرضیه که تا این موقع شاهد نزاع هایی که از بحثشان چیزی متوجه نمیشد، بود به سرعت از جا بلند شد و بالای سر رقیه ایستاد و همانطور که شانه های او را ماساژ میداد به عباس اشاره کرد تا مقداری اب بیاورد. عباس که از دیدن رقیه در این حال ناراحت بود و قلبش به شدت میزد، همانطور که با ناراحتی سری تکان میداد، چشمی گفت و به طرف آشپزخانه رفت. اقدس خانم رو به رقیه نیشخندی زد و گفت: اینها همه فیلمشون هست، خانم نه چک زد و نه چونه داماد دسته گل را اورد به خونه، الان هم خودش را به غش زده تا بلکه سر و ته قضیه را هم بیاره... مهدیس لبش را به دندان گرفت و گفت: مامان! این چه حرفایی هست، نمی بینی رنگ این زن بیچاره مثل مجسمه سفید شده؟! اقدس خانم چشم غره ای به مهدیس رفت و گفت: تو که همه اش طرف اون پسرهٔ ساده لوح باش در این هنگام داریوش با لحن آرامی گفت: من دیدم، همون دفعه اول که دعوا را شروع کردین، عروس خانم و آقا داماد بی صدا فرار کردند. اقدس دندانی به هم سایید و رو به جمع گفت: بریم دیگه، جای ما اینجا نیست، بالاخره اون پسرهٔ خیره سر را گیر میارم و حقش را میزارم کف دستش.. با این حرف، میهمانان خانه، با هم به سمت در رفتند، انگار خانواده اقدس خانم از کوچک و بزرگ و دختر و داماد تحت سیطرهٔ او قرار داشتند و تنها کسی که برای اولین بار خلاف حرف اقدس خانم عمل کرده بود، مهدی بود و این سنت شکنی برای این زن لجوج و کینه توز بسیار گران می آمد. خانه خلوت شد و ننه مرضیه بی توجه به رفتن مهمانها، همانطور که نگرانی از سر و رویش می بارید با دست چکه های آب به صورت رقیه می پاشید،اما رقیه همچنان چشمانش بسته بود. عباس بی قرار بود و می خواست کاری کند که رقیه به وضع عادی برگردد، پس چند دور هال را بالا و پایین کرد و یکدفعه روی پاشنه پا چرخید و‌گفت: ننه مرضیه میتونی رقیه را تا دم در بیاری؟! می خوام ماشین را روشن کنم و ایشون را به بیمارستانی، جایی برسونم. ننه مرضیه آب دهانش را قورت داد و همانطور که سرش را به نشانه بله تکان می داد گفت: مادر برو ماشین را روشن کن بیارش جلوتر، منم هر طور شده رقیه را میارم، این بیچاره که همه اش پوست و استخوان هست و وزنی نداره... عباس با شتاب بیرون رفت و دقایقی بعد ماشین از در خانه بیرون آمد و عباس پرسان پرسان با زبان الکن خود راه بیمارستان را از عابران می پرسید، نزدیک چهار راه بودند که عباس از مردی سراغ بیمارستان را گرفت و آن مرد حاضر شد، تا بیمارستان آنها را همراهی کند. عباس یک لحظه احساس کرد که آن مرد را قبلا دیده اما شرایط طوری بود که افکارش متمرکز نبود و نمی توانست به این مسیله فکر کند... ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجاست که باید گفت: از حال دلم کی باخبره حق دارم اگه خوابم نبره رویای حرم توی سرمه چندساله دلم تنگه حرمه(:💔
💡 نظارت دقيق امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه ـ بر اعمال ☑️ آیت الله بهجت(ره) : ▫️ آيا نبايد توجّه داشته باشيم كه ما رييسى داريم كه بر احوال ما ناظر است؟! واى بر حال ما اگر در كارهايمان او را ناظر نبينيم، و يا او را در همه جا ناظر ندانيم! ⛔️ گناهان شخصى كه در خلوت انجام می‌گيرد و ربطى به امور اجتماعى ندارد، استحقاق جهنّم را دارد « إِلّا بِتَوبَةٍ مُناسِبَةٍ لِلْحالِ »؛ (مگر اين كه بعد از آن توبه‌اى مناسب حال، انجام گيرد.) 📛 عواقب گناهان اجتماعى كه موجب تغييرات در جامعه و اختلال نظام و انحلال آن، و يا تحريم حلال و ترك واجب و يا مصادره ى اموال، هتك حرمت و قتل نفوس زكيّه و ريختن خون مسلمانان و حكم به ناحقّ و... مى‌شود، چگونه خواهد بود؟ ❓ با وجود اعتقاد به داشتن رييسى ـ كه « عَيْنُ اللّه النّاظِرَة »(۱) است ـ آيا مى توانيم از نظر الهى فرار كنيم و يا خود را پنهان كنيم؟! و هر كارى را كه خواستيم انجام دهيم؟! چه پاسخى خواهيم داد؟ ❗️همه ادوات و ابزار را از خود او مى گيريم و به نفع دشمن به كار مى‌گيريم، و آلت دست كفّار و اجانب مى شويم و به آنها كمك مى‌كنيم! 🛑 چه قدر سخت است اگر براى ما اين امر ملكه نشود كه در هر كارى كه مى ‌خواهيم اقدام كنيم و انجام دهيم، ابتدا رضايت و عدم رضايت او را در نظر نگيريم و رضايت و خوشنودى او را جلب ننماييم! 🕯 البته رضايت و سخط او در هر امرى معلوم است، و ظاهرا منتهى به واضحات مى‌شود، و در غير واضحات و موارد مشكوك بايد احتياط كنيم. 🪔 در همين اواخر اتّفاق افتاده كه شخصى در تقليد و تعيين مرجع شايسته، شكّ و ترديد داشت، در خواب چهره ى شخص مورد نظر را به او معرفى كردند. به نجف رفت و پس از مدّتى جست و جو او را پيدا كرد. هم چنين براى بعضى اتّفاق افتاده كه در بقا بر تقليد يا عدول به حىّ ترديد داشته اند، از قبر معصوم شنيده است كه « باقى باش! » البتّه هر كدام از اين نقل ها قابل تكذيب است، 💡ولى از مجموع اين قضايا معلوم مى‌شود كه امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ متوجّه و مراقب ما است، و نمى‌توان گفت: ❌ از احوال ما مطّلع نيست و ما هر كار و يا هر چه را خواستيم، مى‌توانيم آزادانه انجام دهيم. ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول ۱. بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۲۴۰؛ توحيد صدوق ـ رحمه اللّه ـ ص ۱۶۷؛ معانى الاخبار، ص ۱۶. 🏷
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای لعنت امام صادق برای یکی از اصحاب!!! 🔻 متن روایت 👇👇 وقيل للصادق - عليه السلام -: يا ابن رسول الله، إنا نرى في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم ويسميهم. فقال: ما له - لعنه الله - يعرض بنا 📚 منبع: الاعتقادات في دين الإمامية - الشيخ الصدوق - الصفحه ۱۰۷ 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت نزدیک شدن به و 🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدایا ✨بزرگترین رویای من 🌸کوچکترین معجزه ی توست ✨ما رو به رویاهامون برسون... ‍ 🌸 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 🌸حالاکه دستهایم نمیرسند ✨تا ستاره آرزوهای محال 🌸را براتون بچینم ✨از چیدن ستاره برایم مهمتر 🌸رویای ناب آرامش شماست شبتون آرام و سرشاراز آرامش🌸 🌸🍃
یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷 ✍تَوَقَّ مُجازَقَةَ الهَوى بِدَلالَةِ العَقلِ ، وَقِف عندَ غَلبةِ الهوى بِاستِرشادِ العلمِ . 💫 با چراغ اندیشه از زیاده خواهی اَميالت ، بپرهیز ، 💫 هنگام هجوم خواسته های دلت ، با رهپوییِ دانش بازايست . سخنان امام باقر عليه السلام 📗 : تحف العقول : ص ٥٠٢ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"جوانی" شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را.... ۲۷ شهریور روز بزرگداشت شهریار شعر ایران و روز شعر و ادب پارسی گرامی باد🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یا بقیه الله 🌼عمری است که ✨پریشان و گرفتارِ تواَم من 🌼در فکرِ تو ✨ وُ دیدنِ رُخسارِ تواَم من 🌼ای شمسِ نهانْ ✨در پَسِ غیبت ، کجایی؟ 🌼بی تابم و ✨مشتاقِ به دیدارِ تواَم من 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷مثل آسمان باش... با آن عظمت، هر از گاهی گریه میکند تا از غمش کاسته شود🌧 وقتی گریه اش تمام می شود، زیباتر و قدرتمند تر می شود، نه ضعیف تر! طوری که وقتی آسمان را می نگری، آرامش را در وجودت احساس میکنی. 🌷قوی باش تا بقیه با وجودت آرام شوند... 🌸🍃
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید! به دارکوب ها نگاه کنید. آنها اَره برقی ندارند. مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند و در دل شان لانه خودشان را می سازند. دارکوب ها با ضربه های سریع، کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می کنند. آنها سردرد نمی گیرند، خسته نمی شوند، تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمی کشند، نه ناامید می شوند و نه پشیمان. دارکوب ها به خودشان ایمان دارند. در زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی هستند که با نوک زدن های مکرر، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند، به درون مان نفوذ می کنند و لانه شان را می سازند. این دارکوب ها خسته نمی شوند، به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند دست از آن نوک زدن های مکرر برنمی دارند. سردرد نمی گیرند، کلافه نمی شود اما ما را کلافه می کنند! دارکوب های طبیعت اگر لانه می سازند و زندگی تازه ای خلق می کنند، دارکوب های زندگی فقط یک حفره سیاه خلق می کنند، توی دل آدم را خالی می کنند و بعد می روند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر و خلق یک حفره دیگر! این همه به روان آدم های دیگر نوک نزنیم، نیش نزنیم، درون درخت زندگی آدم ها حفره سیاه خلق نکنیم. ایمان آنها را ندزدیم. بگذاریم شادمان زنده بمانند، زندگی کنند. ما دارکوب نیستیم، انسانیم! ✍ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر تو درود 🌸 ای که میلادت نقطـه عطف خلقـت اسـت!🌹 بر تو درود 🌸 که عشـق، خود را با نام تو تجلی داد و خلقت، 🌸 بی وجود تو معنایی نداشت؛🌹 🎊 پیشاپیش میلاد فرخنده پیامبر اکرم 🌸حضرت محمد (ص) و هفتــه وحــدت مبـارک🌹 🌸🍃