eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
23.4هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 مادرِ پدر خود یعنی چه؟ " أم أبیها "به معنای "مادر پدرش" لقبی است که رسول اکرم (ص) به دختر خود دادند. اینکه (ص) در خردسالی مادر را از دست داد و سراسر عمر عزیزش را گذراند و تا قبل از ازدواج با حضرت خدیجه و حتی پس از آن، پیوسته مورد آزار مشرکان بود. در این موارد دختر عزیزش فاطمه، با اینکه کودکی بیش نبود چون به گرد شمع وجود پدر می گشت وهیچگاه از او جدا نمی شد و در اندوه او آنچه می توانست می کوشید و از پدر دلجویی می کرد. چون رسول خدا(ص) دلسوزی وی را می دید می ریخت و می فرمود: او مادرِ پدرش است. ✅ این کُنیه را شیعه و نقل کرده و در معنای آن وجوهی بیان نموده اند. در میان معانی آن علاوه بر آنچه بیان شد، شاید بهترین وجه این باشد که: «ام» در لغت به معنای و هدف نیز آمده است و چون فاطمه ثمره درخت نبوت و حاصل عمر حضرت مرتبت بود او را ام ابیها گفتند. او بود که مقصود حقیقی و هدف و واقعی زندگانی پیغمبر بود. 📚العین ج8،ص124
آسمان کوثر به دنیا آمده کوثر بخوان با سرود وحی مدح دخت پیغمبر بخوان مدح آن ممدوحه محبوبه داور بخوان با زبان خویشتن نه، با دم حیدر بخوان با زبان حیدر از صدیقه اطهر بخوان هرچه زیبا خوانده‌ای امروز زیباتر بخوان ماه عصمت اختر برج هدی را مدح کن روح احمد لیله القدر خدا را مدح کن جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل مطلع الانوار ایمان را گرفته در بغل گوهر دریای غفران را گرفته در بغل هستی دادار منّان را گرفته در بغل هرچه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) عصمت کبراست این بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این این ز پا تا سر تجلاّی جمال داور است این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است این به احمد کوثر است و دختر است و مادر است بلکه مام یازده عیسای عیسی پرور است چارده معصوم را شخصیّت او محور است جز محمّد (ص) از تمام انبیا بالاتر است ذات حق با آیه قرآن ثناها گویدش اوّلین شخصیّت عالم فداها گویدش مخزن اسرار حق گوهر ندارد مثل او ذات ربّ العالمین مظهر ندارد مثل او مصحف ختم رسل کوثر ندارد مثل او نخل سر سبز نبوّت بر، ندارد مثل او شخص ختم الانبیا دختر ندارد مثل او شیر حق دست خدا یاور ندارد مثل او هرچه گفتم هرچه گویم در ثنای او کم است مدح ناموس خدا فوق بیان عالم است آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه همه دار و ندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است ✍
تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد ز چشم گرم تو خورشید، نور می‌گیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین نسیم عشق، گل انتظار می‌ریزد چو عطر آمدنت را به سینه می‌کارند، ز روی آینۀ دل، غبار می‌ریزد به باغ، حضرت گل دست و روی می‌شوید چو طرح یاد تو در جویبار می‌ریزد نگاه عاطفه از بس به انتظار نشست ز دست هر مژه‌اش آبشار می‌ریزد چراغ گل به شبستان باغ می‌تابد چو اشک شوق تو، بر لاله‌زار می‌ریزد تو سر رسیدی و از شوق، گیسوان درخت به روی آینۀ چشمه‌سار می‌ریزد شمیم نام تو وقتی سفر کند با باد گلاب از نفس روزگار می‌ریزد
جهان آفرینش را، شکوه دیگرست امشب زمین و آسمان، از هر شبی زیباتر است امشب فلک، آراسته بزمی ز ماه و زهره و پروین عطارد: باده گردان مشتری: رامشگرست امشب زمین: گلشن فلک: روشن بشر: شادان ملک خندان فضا خرَّم، هوا دلکش، صبا جانپرورست امشب بگوش دل شنو آوای مرغ حق، که می گوید: شب میلاد زهرا، دختر پیغمبرست امشب چه زهرا؟ عصمت پاک خدا، ناموس پیغمبر چه زهرا؟ کز فروغش مُلک هستی انورست امشب خدا، تبریک می گوید، مَلک تسبیح می خواند که ختمُ المرسلین را دختری مهْ پیکرست امشب چه دختر؟ بضعه خاتم، چه دختر؟ مَفخر آدم که میلادش، بشر را سوی رحمان رهبرست امشب ازین مهر جهان آرا، که تابید از سپهر دین دل هر ذرّه تابان، همچو مهر خاورست امشب بپوش ای آسمان! رخسار ماه و زهره و پروین که رویش، روشنایی بخش عرش اکبرست امشب شبی از لیلةُ القدرست بهتر، بهر پیغمبر که نازل در برش قرآن به وجهِ دیگرست امشب بهشت شرع و حکمت، خرَّم از این غنچه عصمت سپهر شرم و عفَّت، روشن این اخترست امشب ببار ای ابر رحمت! رحمتت را بر گنهکاران که رحمت، رحمة لِلعالمین را در برست امشب
از سراپرده عصمت، گهری پیدا شد که جهان، روشن از آن گوهر بی همتا شد خرَّما طرفه نسیمی که ز انفاس خوشش دامن خاک، طربْ خیز و طربْ افزا شد آفتابی، ز شبستان رسالت بدمید که چو خورشید، جهانگیر و جهان آرا شد درِ رحمت بگشودند و، سراپای وجود روشن از نور رخ فاطمه زهرا شد گلشن عفَّت ازو، رونق و آسایش یافت پایه عصمت ازو محکم و پابرجا شد زهره برج حیا، شمسه ایوان عفاف که ز انوار رخش چشم جهان، بینا شد مژده! کاندر شب میلاد بتول عذرا بر رخ خلق، درِ لطف و عنایت وا شد پرده چون حق ز جمال ملکوتیش گرفت مریم پرده نشین بر رخ او، شیدا شد خامه چون خواست ستاید گهر پاکش را محو چون قطره ناچیز در آن دریا شد در قیامت نکشد منَّت طوبی و بهشت هر که در سایه آن سروِ سهی بالا شد طبع خاموش (رسا)، باز چو مرغان چمن از پی تهنیت مَقدم گل، گویا شد
: یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید
: قحطی عشق آمده باران بیاورید باران برای اهل بیابان بیاورید یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید... الطاف بی‌نهایت پروردگار را در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد حوریه‌ای به کسوت انسان بیاورید هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمی‌شود هر سوره‌ای که سورۀ کوثر نمی‌شود