#بستر #هجوم_به_خانه_وحی
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
برای تابشِ ماهِ هلالِ مادرِ خانه
سه ماه، آب شده مثلِ شمع، دخترِ خانه
دوباره پنجره را خیس کرد، بارشِ روضه
نشسته اشکِ یتیمی به دیدهی ترِ خانه
تمامِ باغچه را زرد کرد، لشکرِ پاییز
برای چیدنِ گلبرگِ یاسِ پرپرِ خانه
درست، لحظهی آوارِ آتشِ در و دیوار
نوشتهاند، که خانه خراب شد سرِ خانه
ستونِ خانهی وحی و عصا ؟! چه قصهی تلخی
شکسته زیر مصیبت، ستونِ دیگرِ خانه
بنای خانهنشینی نداشت، حیدر کرّار
میانِ جنگ، اگر رفت پشتِ سنگرِ خانه
نیاز نیست به روضه برای گریهی سادات
شدهست آینهی دِق برایشان درِ خانه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
همینکه پهلوی او گاه گاه میگیرد
نفس به سینه این پابه ماه میگیرد!
مریض خانه اگر لب به آب و نان نزند...
پس از سه ماه تنش وزن کاه میگیرد!
مریض خانه اگر سیلی از کسی بخورد..
بروی صورتش ابری سیاه میگیرد
هنوز هم که هنوز است با همین حالش
علی به چادر زهرا پناه میگیرد!
کسی نگفت که این تازیانه در کوچه
به بازویش به کدامین گناه میگیرد؟!
چه آمده به سر چشمهای زهرا که..
ز چشمهای علی هم نگاه میگیرد
همینکه نام علی را به پیش او ببری
به لب ترنم "روحی فداه" میگیرد
اگر خمیده علی از نماز آیات است..
نود شب است دراین خانه ماه میگیرد..
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
به شبنم اُنس دارد، لالهرخساری که من دارم
سر از بستر نگیرد، سروْرفتاری که من دارم
کنار ماه خود، شب تا سحر با مهر بنشینم
ندارد هیچ اختر، چشم بیداری که من دارم
ز چشم نیمهبازش بر ندارم چشم و میدانم
«نگاهش عافیتبخش است، بیماری که من دارم»*
بهشتآرا گلی بر گلشن من سایه افکنده
که با او رشک فردوس است، گلزاری که من دارم
به زمزم ناز دارد، کوثرِ اشکی که او دارد
ز گردون سر برآرد، آهِ غمباری که من دارم
اگر در دل غمی آید؛ وگر غم بر غم افزاید
علی را غم نمیشاید، ز غمخواری که من دارم
#حضرت_زهرا_شهادت
#حضرت_زهرا_وداع
#فاطمیه #بستر
مگر که قصد سفر داری ای جوان علی
نفس نفس نزن ای جان من به جان علی
تو ای قرار دل بی قرار من زهرا
نمی شود نروی از کنار من زهرا؟
میان خانه ی حیدر به زحمت افتادی
چه پیش آمده فکر وصیت افتادی؟
بگو تو هر چه که خواهی نگو خداحافظ
به لب نمانده جز آهی، نگو خداحافظ
هنوز زخمی دست سیاه شلاقی
برای رفتن از این جهان چه مشتاقی
دلم شکسته برایم کمی تبسم کن
به دانه دانه ی اشک حسن ترحم کن
هجوم لشکر هیزم نرفته از یادم
شرار خنده ی مردم نرفته از یادم
سرِ دفاع من از زندگی بریدی تو
سه ماه لحظه به لحظه چه ها کشیدی تو
قلاف قاتل نامرد، کوچه را لرزاند
صدای ناله ات آنجا تن مرا لرزاند
تن تو سوخت به شلاق درد در کوچه
زمین برای تو خون گریه کرد در کوچه
کسی شبیه تو هرگز نسوخت پای علی
گذشته ای ز جوانیت در ازای علی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #دوبیتی
شبا از فکر و غم بی خواب میشی
بمیرم دم به دم بی تاب میشی
شبیه شمع میسوزی عزیزم
نود روزه که داری آب میشی
تو چشمت حرف داره غرق رازه
دلم تنگ نگاهت چاره سازه
نود روزه که حیدر نیمه جونه
برای اینکه پلکت نیمه بازه
مدام عشقت به من ابراز میشه
دلم با داغ تو دم ساز میشه
ببین بادست خیبر گیر حیدر
در خونه به زحمت باز میشه
برام حال و هوای شهر سخته
برات جور و جفای شهر سخته
از اون روزی که از مسجد رسیدی
عبور از کوچه های شهر سخته