eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️قسمت شصت❤️ . ایوب به همه محبت می کرد. ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به هدی می کند، با پسرها فرق دارد. بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.👩 هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میب وسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید: -بابا ایوب، چند تا بچه داری؟ جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود: _من یک بچه دارم و دو تا پسر. هدی از مدرسه آمده بود. سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین ایوب دست هایش را از هم باز کرد: "سلام بانمکم، بدو بیا یه بوس بده" هدی سرش را انداخت بالا "نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد" _نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا و هدی را گرفت توی بغلش مقنعه را از سرش برداشت. چند تار موی افتاد روی صورت هدی ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد. هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب "خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم." موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود. ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند. با اخم گفت: "من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند. فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه گفت: معلمش از دستخط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد. . ❤️قسمت شصت و یک❤️ . رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی سختگیری می کرد. چند بار خواست به بچه ها بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت. مدرسه ی بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب دعوت می کرد تا برایشان سخنرانی کند. را قبول نمی کرد، می گفت: "من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز است که جانش را داد" از طرف بنیاد، جانبازها را می برند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد همراهشان ببرند. ایوب فوری اسم آقاجون را داد. وقتی برگشت گفت: "باید بفرستمت بروی ببینی" گفتم: "حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی، بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجاااا تا کجااا" 😊 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیارعالی عربی وفارسی زبان حال حضرت ام البنین (سلام الله علیها) با پسرش حضرت عباس(علیه السلام) علمدارکربلا التماس دعا سلام الله علیها علیه السلام
قصیده‌ی ولادت حضرت ابالفضل (ع) نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر که بارور بشود نطق من از این باور منِ کویر چه گویم که مدح حضرت آب مقدس است چنان آیه‌ آیه‌ی کوثر به واژه واژه‌ی هر بیت میخورم سوگند شروع منقبت اوست انتهای هنر چنان به مدحت نامش قلم به وجد آمد که مست واژه‌ و احساس می‌شود دفتر علی چه گفت به ام البنین؟ که می‌روید به دشت دامن گلدار تو چهار پسر چه کهکشان قشنگی‌ شود به خانه‌ی نور سه تا ستاره‌ی پر نور در کنار قمر رسید قصه به آنجا که بعد چندین سال خدا به نخل ولایت دوباره داده ثمر زبان علم نجوم از قیاس در مانده‌ست گرفت حضرت خورشید، ماه را در بر بغل گرفت کسی را که برق چشمانش شد از خزانه‌ی الماس عرش زیباتر گرفت لحظه‌ای آیینه را مقابل خود صدف چگونه گرفته‌ست در بغل گوهر بنازمش که فقط طرح سیب لبخندش به کام عاطفه آورد طعم قند و شکر چه خنده ها که به روی پدر کند عباس چه بوسه ها که به بازوی او زند حیدر علی خودش که یدالله بود و عباسش به روی دست خداوند بوده انگشتر روا بود که ملائک به محضرش آیند چنانکه حضرت جبریل نزد پیغمبر که جبرئیل سراسیمه با وضو آمد و ریخت در پر قنداقه‌ی شریفش پر می‌آورند که خوشبو کنند جان‌ها را ملائک از ختن عرش یک جهان عنبر زمان بارش نقل و بلور و نور رسید که اوست از همه‌ی آسمانیان انور به صورت ملکوتش که کاشف الکرب است برادرانه همیشه حسین کرده نظر همیشه نزد برادر چنان ادب می‌کرد چنانکه که محضر مولای ما بُود قنبر همان که کوه ادب بوده است سر تا پا همان که کوه حیا بوده است پا تا سر همان که با نگهش کیمیاگری بلد است اگر ز روی محبت کند به خاک نظر کسی که گرد و غبار عبا و نعلینش گران تر است برای جهان ز قیمت زر فقط نبود اباالفضل صاحب شمشیر که بود حضرت علامه صاحب منبر به نور رحمت او ارمنی مسلمان است به دین معجزه اش نیست یک نفر کافر چنان کریم که لایمکن الفرار از مهر چنان رحیم که باران شود به هر آذر دلم خوش است که در کشتی نجات حسین به روز حشر اباالفضل می‌شود لنگر بنازم آن خم ابروش را که در صفین چگونه لرزه برانداخت بر تن اشتر قیام کرد و قیامت شده‌ست بسم الله که تیغ تیغ پسر بود و حکم حکم پدر چنان علی که چنان درب قلعه را انداخت نمانده است به دیوار قلعه هیچ اثر علی عذاب برای یهود آورده‌ست! خدا به جنگ یهود آمده‌ست یا که بشر؟ صدای اشهد ان لااله الا الله بلند می‌شود از سوی مردم خیبر پدر هرآنچه که باشد پسر همانگونه ست همیشه ارث پدرها رسد به دست پسر چنان حسن که جمل را ز فتنه خوابانید چنان حسین که در کربلا کند محشر رسید قصه به آنجا که در دل تاریخ امامزاده شود بر امام ها یاور چه لقمه‌های حرامی که چشم و گوش همه زمان خطبه‌ی ارباب کور بوده و کر دوباره قصه به آیات انشقاق رسید نشست تیر قضا بین چشم‌های قدر بعید نیست که زهرا به علقمه برسد همان که از نفس افتاد در حوالی در بعید نیست که او را صدا زند پسرم بعید نیست که او را صدا زند مادر نوشته‌اند سرش رفته بود و قولش نه گواه اوست لب تشنه‌ی علی اصغر بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه ماهی در آن سوی دیگر بگو که شمر چه کرده؟ چرا نفس تنگ است؟ نشسته بود بر آن سرزمین پهناور قسم به‌ صفحه‌ی سرخ تمام مقتل ها قسم به حرمت عباس و غیرت اکبر حسین سر دهد اما به فاطمه سوگند نمی‌رود ز سر دختران او معجر صدا زند رحم الله عمی العباس که بود کوه وفادار لحظه های خطر به صفحه صفحه‌ی تاریخ نام او پیداست از اولین نفس واژه ها الی آخر هزار سال گذشت و دخیل می‌بندند به سفره های اباالفضل مردم مضطر برای از نفس افتاده ها تنفس اوست به هر کویر ترک خورده اوست آب آور چه گویمش که کُمیتم همیشه می‌لنگد که اوست حضرت آب و ز قطره ام کمتر قسم به کاسه‌ی آبی که دست مادرهاست که نام اوست موثرتر از دعای سفر همیشه زندگی‌ام از امید لبریز است و پر شده‌ست جهانم ز عشق سرتاسر چرا که در سفر عشق بُعد منزل نیست رسیده ام به حریمش چنان نسیم سحر دلم به کرببلا رفت و برنخواهد گشت نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر
خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را الا بالا بلندِ سر به زیرِ محضر خورشید که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیره ات می شد به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را کدامین واژه ات را شرح باید داد ای ساقی ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را؟ دعای خسته گان قوم را، آمین بگو ای مرد که با نامت عجین کردند نام استجابت را به قلب تشنه ام ساقی، به غیر از تو که می بخشد چنان باران، به جای جرعه، دریای کرامت را؟ کنار نام تو آیینه بگذارند شاعر ها به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را قیامت محشری خواهد شد از حظِ حضورت، پس به عشق دیدنت من عاشقم، صبح قیامت را چنان شد پیشکش پای برادر دستهای تو که اخلاصش عوض کرده ست تعریف سخاوت را کنار علقمه، سقا ترین تشنه، حسینت خواند از آن خون گریه های زخم چشمانت، خجالت را علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد و زینب دید از آن لحظه به چشمانش اسارت را 🔸شاعر:
اگر در خاک آذربایجان جانان اباالفضل است دلیل جان به اسم شهر زنجان جان ابالفضل است ستون خیمه‌ی کرب و بلا در باد و در طوفان نمی‌افتد یقین تا تکیه‌گاه آن اباالفضل است اذا الشمس است چشمانش، لبش در اصل والصبح است مراد از سوره تکویر در قرآن اباالفضل است نماز و روزه و اسلام خیلی‌هاست یعنی که؛ امام کربلا بالقُوه در ایران اباالفضل است رسیده چارم شعبان پس از ارباب در واقع نخستین منتظر بر نیمهُ شعبان اباالفضل است بگو روز برادر روز میلاد همامش را اباالفضلی در این عالم برادرجان اباالفضل است اگر طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی گفتی بگو بعدش که پرچمدار این سامان اباالفضل است برای آن کسی که جان خود را می‌دهد با عشق نگو عباس، وقتی بهترین عنوان اباالفضل است برای مادر پیرم به وقت روضه‌خوانی ها بالام جان شد علی اکبر، سَنَه قربان اباالفضل است دلیل نم نم باران علی‌اصغر اگر باشد یقین دارم دلیل شدت باران اباالفضل است 🔸شاعر:
نه اينكه سر بزند ماهتاب از دستش على ست سرزده يك آفتاب از دستش براى ثبت نگين عقيق عباسى على ست ساخته امشب ركاب از دستش على ست ساخته با چهارچوب حيدريش براى عكس ابالفضل،قاب از دستش سوال بوسه به صورت به سر به لب رفته گرفته است وليكن جواب از دستش كسی كه ساقى مستان گرفته در بغلش عجيب نيست بريزد شراب از دستش براى ساغر و ساقى شدن همين كافيست؛ كه حيدر آمده نوشيده آب از دستش چه غنچه ايست به دست على كه گل نشده به كوچه آمده بوى گلاب از دستش كمند صيد ز زلفش بهار از ابرويش شروع زخم ز پلكش،شكار از ابرويش به جاى كُشتن فی الفور ميكُشد كم كم اگر چه ميرود اين انتظار از ابرويش اگرچه ابروى زيباى او كشيده است ولى؛ كشيده است خودش نيز كار از ابرويش خدا به خير كند كار آن كسى را كه شده ست يك تنه زخمى دوبار از ابرويش فرات سر برود،پا برهنه در برود اگر كه در برود اختيار از ابرويش به جنگ، معنی لايُمكن الفِرار اين است؛ نكرده هيچ دليرى فرار از ابرويش نشسته است دو زانو و درس ميگيرد در اوج معركه ها ذوالفقار از ابرويش شروع می شود اين شعر كم كم از چشمش كسى كه نيست دو ابروى او كم از چشمش كسى كه در وسط پلک گل به وقت سحر گرفته الگوى تهذيب،شبنم از چشمش به جنگ اوست كه دشمن دوبار می ترسد هم از دليرى ابروى او هم از چشمش گذاشت بر بدن رود زخم از دستش گذاشت بر جگر آب مرهم از چشمش سپيدتر شده شعبان به خاطر رويش سياه تر شده ماه محرم از چشمش چكيده گريه ى كاتب به صفحه هرجا كه؛ نوشته مقتل ابن مقرم از چشمش 🔸شاعر:
به دلبرانه ترین شکل آفریده شدی تو آن گلی که به دست امیر چیده شدی خدا به خال تو آغاز کرد خطّش را به هیبت اسدالله علی کشیده شدی همین که آب ، حیاتی همیشگی میخواست دمی کنار لبت آمد و چشیده شدی تو آن نوای خوشی که به نفخ صور زمین برای یاریِ شاه ازل دمیده شدی اگر تو را همگان سرو عشق می نامند به نزد آل علی دائما خمیده شدی از اولین لحظات و به آخرین ساعات فقط کنار قدمهای یار دیده شدی ادب، چنان به تو بخشید شان والا که پس از حسین به ذکر همه شنیده شدی مدیحه ، راه به جایی نمی برد وقتی به چشمِ آل کسا ، ای قمر پدیده شدی
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ اگر حاجت مهم داری برو در خانه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام یا باب الحوائج حجت الاسلام
🏴 محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد ☑️ آیت الله سید علی آقا قاضی (ره) در یکی از نامه هایشان چنین مرقوم فرمودند: 🌹 .... و تمام طرق .... توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام) و توجه تام به مبدا است. 💡 چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. 🚫 با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. ✅ طریقه، طریقه ی علما و فقها است؛ با صدق و صفا. 🕯 محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. ✨ سَرَیان (=حرکت و اثر گذاری) فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است. ⬅️ دومین یادنامه علامه طباطبائی، ص ۲۹۶؛ صلح کُل: مجموعه‌ای از ناگفته‌ها در مورد زندگی آیت‌الله سیدعلی قاضی (ره) در مصاحبه با فرزندان ... ، ص ۶۵ 🏷 علیه السلام علیه السلام
شور؛ رفع الله راية العباس.mp3
2.17M
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹رفع الله راية العباس🔹 همه گره‌ها وا می‌شه با، یاد اباالفضل گرهی اگه تو کارته، نادِ اباالفضل تو قاضی الحاجاتی دریایی از خیراتی آقام اباالفضل صاحب جود و کراماتی کاشف غم و بَلیّاتی آقام اباالفضل يه نگاهت درمون درداس رفع الله راية العباس ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو مقام اخلاص و وفا، اهل یقینه ثمرۀ عمر حضرت ام البنینه دل به امامش داده از بند نفس آزاده آقام اباالفضل برای جهاد آماده عالمی به پاش افتاده آقام اباالفضل یا ابن حیدر تویی خیر الناس رفع الله راية العباس ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روز قيامت تا كه مياد، حيدر كرار برا شفاعت رو دستشه، دست علمدار دارم با تو ميثاقى الا يا ايها الساقى آقام اباالفضل شافع همۀ عشاقی همه فانی و تو باقی آقام اباالفضل روز محشر ذكر نوكرهاس رفع الله راية العباس
D1737011T15055256(Web)-mc.mp3
4.98M
🔹 جواد علّامی با موضوع میلاد علیه السلام حضرت عباس بن علی (ع) در چهارم شعبان سال بیست و شش هجری به دنیا آمدند. امام علی (ع) از برادر خود عقیل خواسته بود تا از میان قوم و عشیره همسری برای او برگزیند تا خداوند فرزندان نیرومندی به ایشان عطا کند. 🎙
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نامه های برای امام زمان استاد عالی