#درسهایی_از_حضرت
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهـــــــل_ویک💎
ما از بینایی چشم تو مضایقه نداریم اما بدان خدا نیز بتو ستم روا نداشته آنچه صلاحت بوده انتخاب کرده. میترسیم مردم نیز فریفته ما شوند و فضل و عنایت خداوند را نسبت به ما فراموش کنند ما را در مقابل خدا بپرستند با اینکه بنده ی او هستیم و از عبادتش سرپیچی نداریم و از فرمانبرداری او خسته نمی شویم و تسلیم او هستیم.
در روایت دیگر از زبان ابوبصیر آمده است:
حالا اگر میل داری چشم ترا همین طور بینا بگذارم و اگر میخواهی بهشت را برایت ضمانت کنم و چشمانت را به صورت اول برگردانم.
عرض کردم آقا! احتیاج بتماشای این مردم بدسیرت ندارم مرا بحاا اولم برگردان. هیچ چیز را با بهشت معاوضه نمی کنم. امام علیه السلام دست بر چشمم کشید مثل اول نابینا شدم.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهــــــل_ودو
ام ایمن از زنان بسیار بلند مرتبه و عالیقدر صدر اسلام است که همواره در خدمت خاندان نبوت بود، پس از آنکه فاطمه از دنیا رفت ام ایمن آنچنان ناراحت بود که دیگر نمی توانست در مدینه بماند بنابراین عازم مکه شد، در راه در بیابان جحفه، تشنگی بر او غلبه کرد و آبی نیز به همراه نداشت و تشنگی او آنچنان شدید گردید که به حد خطر مرگ رسید. در این لحظه متوجه خدا گردید و با چشمانی اشکبار عرض کرد: یا رب اتعطشنی و انا خادمه بنت نبیک: پروردگار من! آیا مرا تشنه می گذاری با اینکه من کنیز دختر پیامبرت فاطمه هستم. پس از دعا، دلوی از آسمان پر از آب بهشت بر او نازل شد، از آن آب آشامید و تا هفت سال دیگر تشنه و گرسنه نشد.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهــــــل_وسه
حضرت زهرا سلام الله علیها در فراز دیگری از کلام گهربار خویش می فرماید خداوند متعال اطاعت از ما اهل بیت علیه السلام را برای ایجاد نظم در میان ملتها و امامت ما را برای ایمنی از تفرقه و تشتت در جامعه قرارداد. منصب امامت همانند نبوت با گزینش و نصب خداوند متعال و با راهنمائی و اعلام رسول خدا و یا از طریق امامی که با نصر رسول خدا صلی الله علیه و آله منسوب به امامت گردیده است. معین می شود. بنابراین تعیین امام به دستور خداوند متعال و توسط پیامبر و یا جانشین مشخص شده اش به مردم اعلام و معرفی میگردد؛ چه اینکه مردم توانائی تشخیص و انتخاب امام دارای شرایط ویژه امامت و رهبر جهانی را ندارند؛ زیرا انفاس قدسی انسان های والا تبار که به مقام خطیر امامت برگزیده می شوند و دارای شرایط ویژه امامت می باشند فقط از سوی خداوند قابل شناسایی و درک است.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهــــــــل_وچهار
به همین جهت از روزی که رسول خدا صلی الله علیه وآله مأموریت یافت تا جانشین خود را معین کند و تداوم بخش وظیفه رسالت باشد، و در فرصتهای مناسب به معرفی جانشینان دوازده گانه خود که برگزیده الهی بودند پرداخته و بر امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام تا امامت حضرت مهدی عجل الله به طور مکرر و به صورت تصریحی و تلویحی تأکید نمود.
خواجه نصرالدین طوسی نظریه پرداز بزرگ جهان تشیع در موضوعات کلامی و... در این زمینه می نویسد:
وجود امام لطف بر امت است، پس لازم است که خداوند از باب لطف، امام را بر امت نصب و معین نماید، تا غرض حاصل شود.
آری با وجود امام مردم به اطاعت نزدیک و از معصیت دور می شوند و اگر امام نباشد فتنه و فساد برمی خیزد و در صورت نصب امام از سوی خداوند، سعادت دین و دنیای انسانها تأمین خواهد شد و این هدف متعالی خداوند است.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهـــــــل_وپنج💎
روزی جمعی از اصحاب و یاران امام صادق علیه السلام به هشام بن حکم که تازه جوانی بود رو کرده فرمود: ای هشام، گفت: لبیک ای زاده رسول خدا، فرمـد: آیا گزارش نمی دهی که با عمرو بن عبید یکی از علمای بزرگ اهل سنت چگونه مناظره نمودی؟ عرض کرد: جلالت شما مرا می گیرد و شرم می دارم و زبانم نزد شما بکار نمی افتد! امام علیه السلام فرمود: چون به شما امری نمودم بجای آورید.
هشام گفت: وضع عمرو بن عبید و خبر مجلس مسجد بصره او بمن رسید. بر من گران آمد، پس بسویش رفته و روز جمعه ای وارد بصره شده و به مسجد آنجا در آمدم جماعت بسیاری را دیدم که حلقه زده و عمرو بن عبید در میان آنان بود، جامه پشیمنه سیاهی به کمر بسته و عبائی بدوش انداخته و مردم از او سؤال می کردند، از مردم راه خواستم، بمن راه دادند تا در آخر مردم بزانو نشستم، آنگاه گفتم:
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهل_وششم💎
ای مرد دانشمند! من مردی غریبم اجازه دارم مسئلهای بپرسم؟ گفت: بپرس؛ گفتم: شما چشم دارید، گفت: پسرجانم این چه سوالی است، چیزی را که میبینی چگونه از آن می پرسی؟! گفتم: سوال من همین طور است. گفت: بپرس پسر جانم اگرچه پرسشهای احمقانه است. گفتم شما جواب هم آن را بفرمایید گفت: بپرس. گفتم: شما چشم دارید؟ گفت: آری؛ با آن چه کار میکنید؟ با آن رنگ ها و اشخاص را میبینم. بینی دارید؟ آری؛ با آن چه می کنید؟ میبویم.. دهان دارید؟ آری؛ با آنچه می کنید؟ مزه را می چشم؛ گوش دارید؟ آری؛ با آن چه میکنید؟ با آن صدا را میشنوم؛ شما دل دارید؟ آری،با آن چه می کنید؟ با آن هر چه بر اعضاء و حواسم در آید تشخیص میدهم. گفتم مگر با وجود این اعضا از دل بی نیازی نیست؟ گفت: نه؛ گفتم چگونه با آنکه اعضا صحیح و سالم باشد دیگر چه حاجت به دل داری؟ گفت: پسر جانم هر گاه اعضای بدن در چیزی که ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آن را به دل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند، من گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است؟ گفت: آری؛ گفتم: دل لازم است وگرنه اعضا را یقینی نباشد. گفت: آری؛ گفتم: ای عمروبن عبید! خدای تبارک و تعالی که اعضایت را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متیقن کند ما وانگذاشته، چگونه این همه مخلوق را در سرگردانی و تردید و اختلاف واگذارد و برای ایشان امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده؛ در صورتی که برای اعضای تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهی؟!!
#درسهایی_از_حضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهل_وهفــــــــتم💎
او ساکت شد و جوابی نداد، سپس متوجه من شده و گفت: آیاتو هشام بن حکمی؟ گفتم نه گفت از همنشین های او هستی؟ گفتم: نه گفت: اهل کجایی؟ گفتم اهل کوفه. گفت: پس تو همان هشام بن حکم هستی. سپس مرا در آغوش گرفته و به جای خود نشانید و خودش از آن جا برخاست و تا من آنجا بودم سخن نگفت. در اینجا حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: این را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: ای زاده رسول خدا بر زبانم جاری شد. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است.
محمد بن ابی حذیفه پسر دایی معاویه بود ولی یکی از یاوران و طرفداران پایدار علی علیه السلام به شمار میرفت، معاویه به واسطه علاقه ای که او به علی علیه السلام داشت دستگیرش نموده مدتی او را به زندان انداخت یک روز با اطرافیان خود مشورت کرد که اگر صلاح می دانید این( نادان محمد بن ابی حذیفه) را از زندان خارج کنیم به سوی خود راهنمایی اش کرده امر نماییم علی علیه السلام را سب کند و در ضمن از گرفتاری زندان راحت گردد.
همه موافقت کردند. دستور داد او را از زندان بیاورند وقتی حاضر شد معاویه گفت: محمد! هنوز وقت آن نرسیده که دست از محبت و پشتیبانی علی برداری و از این گمراهی برگردی؟
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهل_وهشتـــــــــــم💎
نمیدانی که عثمان کشته شد، عایشه و طلحه و زبیر به خونخواهی او قیام کردند. چون علی پنهانی مردم را به ریختن خود عثمان وادار کرده بود. ما انتقام خون او را میخواهیم بگیریم، محمد بن ابی حذیفه پاسخ داد: معاویه تو می دانی من از همه خویشان تو به تو نزدیکترم و بهتر از همه به حال تو آشنایی دارم معاویه جواب داد: بله همینطور است؛ محمد گفت: با این خصوصیات سوگند به خدا کشنده عثمان را جز تو نمی دانم زیرا هنگامی که عثمان تو و امثال تو افراد ستمگر را به حکومت منصوب کرد، مهاجر و انصار پیوسته پیشنهاد میکردند که شماها را از حکومت عزل نمایند و ریشه ظلم را بر اندازد او هم از برکنار کردن شما امتناع می ورزید از این رو آنچه به او رسید به واسطه کردار تو و امثال تو بود. و او نیز از کسانی بودند که مردم را بر کشتن عثمان تحریص مینمودند. معاویه! خدا را گواه میگیرم از هنگامی که در جاهلیت و اسلام تو را میشناسم هیچ گونه تغییری نکرده ای و از اسلام و فضائل اخلاقی آن کمترین بهرهای نبردهای و ذره ای نیز از کردار ناپسندت کاسته نشده است، دلیل گفتارم همین است که مرا به واسطه حب و دوستی علی علیه السلام سرزنش می کنی با این که سپاهیان و هواداران امیرالمومنین علیه السلام همه از مردمان شب زنده دار و پیوسته روز گیر همه از مهاجرین و انصار اند، اما اطرافیان تو را مردمانی منافق و دورو تشکیل دادهاند آزادشدگانی که از ترس، اسلام آوردند و بندگانی که از قید بردگی رهایی یافتند.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوچهل_ونهــــــــــــم💎
آنها را تو در دینشان فریب دادی، گوهر ایمانشان را گرفتی، ایشان نیز دنیای تو را پسندیده از آن راه تو را فریب دادند. آنچه انجام داده ای خودت خوب می دانی و آنها هم آنچه کرده اند خبر دارند!
سوگند به خدا که برای همیشه علی علیه السلام را به خاطر رضای خدا و پیامبرش دوست می دارم و تو را به خاطر خدا و پیامبرش دشمن، و تا جان در بدن دارم در این عقیده استوار و ثابت خواهم ماند.
معاویه که از شدت خشم و غضب به خود می پیچید دستور داد او را به زندان برگردانند، و آنقدر در زندان نگاخ داشتند تا از دنیا رفت.
حضرت زهرا سلام الله علیها در ادامه سخن شریفش می فرماید: خدای بزرگ جهاد را مایه عزت اسلام و صبر و پایداری در برابر مشکلات را وسیله نیل به اجر الهی قرار داده است.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوپنجــــــــاه💎
اما بعد جهاد دری است از درهای بهشت که خدا به روی گزیده دوستان خود گشوده است و جامعه تقوی است که بر تن آنان پوشیده است. زره استوار الهی است که آسیب نبیند و سپر محکم اوست که تیر در آن نشیند هرکه جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند خدا جامه خواری بر تن پوشاند و فوج بنا بر سرش کشاند و در زبونی و فرومایگی بماند. دل او در پردههای راهی نهان و حق از روی گردان. به خواری محکوم و از عدالت محروم خواهد شد.
یکی از مسلمانان رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام انس بن نضر در جنگ بدر حاضر نبود بعداً که آگاه شد خیلی ناراحت گردید که چرا نبوده و در آن جنگ شرکت نکرده است با خود و احد و پیمان بست که اگر جنگ دیگری رخ داد حتماً شرکت کند و تا سرحد شهادت جانبازی نماید تا اینکه جنگ پیشامدها به عهد خود وفا کرده در آن جنگ شرکت نمود و هنگامی که گروهی فرار کردند همچنان ایستادگی کرد و جنگید تا به شهادت رسید آنگاه در ارزش کار این شخص فداکار این آیه معروف نازل گردید:
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوپنجاه_ویکـــــــم💎
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند به این ترتیب انس بن نضر مطابق این آیه به عنوان منتظران برای ادای پیمان از طرف خدا به شمار آمد. امام رضا علیه السلام فرمود: روزی امیرالمومنین علی علیه السلام برای مردم خطبه می خواند و آنها را به جهاد در راه خدا بر می انگیخت جوانی از میان مردم برخاست و گفت یا علی مرا از فضیلت جهاد کنندگان در راه خدا باخبر کن. پس علی علیه السلام در پاسخ فرمود: من و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که ایشان برناقه عضباءخود سوار بود در یک ردیف قرار داشتیم، در حالی که از غزوه ذات السلاسل باز می گشتیم. پس من از آن حضرت آنچه را که تو از من سوال کردی پرسیدم، پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود:
هنگامی که رزمندگان در راه خدا اراده جنگ میکنند خدای دوری از آتش را برای ایشان مقرر می فرماید. و هنگامی که برای جهاد در راه خدا آماده می شوند خدای به وجود آنها به فرشتگان مباهات و افتخار میکند و زمانی که با خانواده خود وداع میکنند دیوارها و خانه ها برایشان می گرید و در این حال از گناهان خود بیرون می آیند، به مانند ماری که از پوست خود بیرون می شود و خدای بر هر یک از این مردان مجاهد ۴۰ هزار فرشته می گمارد تا او را از روبرو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ حفاظت و نگهداری کنند در این هنگام منادی فریاد می زند که: بهشت در سایه شمشیر هاست و فرود آمدن هر نیزه و ضربت شمشیر بر پیکر شهید آسانتر به دلنشین تر از نوشیدن آب سرد در #روز #تابستان
است.
ادامه دارد...
#درسهایی_از_حضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوپنجاه_ودوم💎
استاد مطهری رحمت الله علیه در مورد فلسفه ذکر مصیبت می فرماید: البته من هیچ وقت اصرار ندارم که در هر سخنرانی لزوماً ذکر مصیبت کنم. اگر سخن رسید به جایی که ببینم ذکر مصیبت کردن به خودم تحمیل کردن است و باید از جایی به جای دیگر بروم، نمیگویم. ولی اکثر، خصوصاً در ایام مصیبت ولو به طور اشاره هم شده است ذکر مصیبت می کنم. جوانی از من پرسید که آیا این کار ضرورتی یا حسنی دارد یا نه؟ اگر بناست مکتب امام حسین علیه السلام احیا میشود آیا ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله دستوری است که ائمه اطهار به ما دادهاند و این دستور فلسفه ای دارد و آن اینکه هر مکتبی اگر چاشنی از عاطفه نداشته باشد
و صرفاً مکتب و فلسفه و فکر باشد، آنقدر ها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر یک مکتب چاشنی از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می دهد. معنا و فلسفه یک مکتب،آن مکتب را روشن میکند، به آن مکتب منطق میدهد، آن مکتب را منطقی می کند. بدون شک مکتب امام حسین علیه السلام منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت اما اگر ما دائماً این مطلب را صرفاً به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته می شود و اساساً کهنه می گردد این بسیار نظر بزرگ و عمیق آنها بوده است، یک دور اندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه ای بوده است که گفتهاند برای همیشه این چاشنی را از دست ندهید چاشنی عاطفه ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام یا امیرالمومنین علیه السلام یا امام حسین علیه السلام یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا سلام الله علیها این چاشنی عاطفه را ما حفظ و نگهداری کنیم.
ادامه دارد...