@simaye_haramداغ هجران.mp3
زمان:
حجم:
1.08M
◈فرمود:خانوم شما دیگه چرا گریه میکنی؟ حضرت زهرا فرمودند:"اَبکی لِما تَلقی بَعدی ..." گریه م به خاطر شماست علی جان...
🎙 #استاد_عالی
🍂 #متن_کامل_روضه
🥀 #حضرت_زهرا
💔 #جانسوز
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
امام صادق علیه السلام میفرمایند:بعد از نماز مغرب و قبل از نماز عشا مادرمون از دنیا رفت.اون روز آخر انگار یه مقدار حالشون بهتر بود...بچه هاشو استحمام کرد...موقعی که داشت بچه های کوچکش را استحمام میکرد،دست رو سرشون میکشید،خودش دیگه میخواست آخرین بار بچه ها رو تو عالم دنیا استحمام بکنه.اسما وقتی این صحنه رو دید که خانوم بلند شده،کارا رو داره انجام میده،خیلی خوشحال شد.گفت:خانوم جان مثل اینکه الحمدلله،خداروشکر امروز بهترید.حضرت زهرا فرمود:اسما میخواستم خودم بار آخر بچه هام رو استحمام بکنم.بعد تو وقتی که کارها رو انجام داد تو بستر قرار گرفت.خوابِ پدر بزرگوارش، پیغمبر رو دید.مثل همون موقع که تو دنیا بود اومد بوسیدش،بغلش کرد،ملاطفت کرد.حضرت زهرا گله کرد که باباجان بعد شما غریب شدیم.بعد شما چه ها کشیدیم از امت شما...شروع کرد گله کردن...پیغمبر فرمود که عزیز من! دخترم! امشب پیش من مهمانی! امشب مهمان من هستی...وقتی خانوم از خواب بلند شدند،امیرالمومنین تو حیاط بود،صدا زد حضرت رو...آمد کنار بستر...فرمود:علی جان! خواب پدرم رو دیدم.حضرت علی فرمود که خوشا به حالتون! حبیبم رسول خدا رو دیدید.بعد شروع کرد گفتنِ خواب که گله کردم از امت به پیغمبر.پدرم فرمود:زهرا جان امشب مهمان منی.بغض گلوی امیرالمومنین رو گرفت.اشک حضرت یواش یواش جاری شد.زهرا جان! از رفتنت داری میگی؟!
بعد که نقل خواب حضرت زهرا تمام شد،یه سکوتی بین این دو بزرگوار برگزار شد...یه مرتبه حضرت زهرا شروع کرد بلند بلند گریه کردن.امیرالمومنین فرمود:خانوم شما دیگه چرا گریه میکنی؟
شما که از همّ و غمّ دنیا راحت میشید.امشب پیش پدرت هستی.
که حضرت زهرا فرمودند:"اَبکی لِما تَلقی بَعدی ..."
گریه م به خاطر شماست علی جان...
راست گفتی زهراجان! گریه کن!
علی بعد از تو سر به بیابان میگذاشت.سر به نخلستان میگذاشت.سر به چاه میگذاشت...تا تو بودی غم از دلش برمیداشتی...اما بعد از تو بود که تنها شد...الله اکبر....الله اکبر...
گاهی موقعا که می اومد سر قبر زهراش دعا میکرد زهرا جان من دیگه تو این دنیا نمونم.
" اَبکی مَخافَةَ اَن تطولَ حیاتی..." ترسم اینه که عمرم طول بکشه زیاد تو دنیا...*
نفس به سینه ی من در شماره افتاده
به خاک تیره مرا ماهپاره افتاده
سپهرِ دیده ی من پر شد از ستاره ی اشک
که ماهپاره ی من با ستاره افتاده...
*این ماه یه ستاره ایم داشت...یه محسنی ام داشت...*
که ماهپاره ی من با ستاره افتاده...
ز وصف غربتم این بود که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده
*امیرالمومنین فقط و فقط غمش رو میتونه به پیغمبر بگه..*
به جز تو این غم دل به که میتوانم گفت؟!
که چاره سازِ دوعالم ز چاره افتاده...
(چاره ساز دو عالم دیگه کنار قبر زهراشعاجز شد...
خدایا تو رو قسمت میدیم به مظلومیت امیرالمومنین به آبروی حضرت زهرا فرج مولامون امام زمان تعجیل بفرما.
دست ما را در دنیا و آخرت از دامانشون کوتاه مفرما.)
⏫⏫⏫
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
*وقتی تو کوچه جلوی مادر ما زهرا رو گرفت...(جریان کوچه صحت داره...نامه رو اولی ملعون نوشت برای حضرت زهرا سلام الله علیها...برگه ی فدک رو داد بعد پیغام داد برا دومی که من چنین کاری کردم برو یه کاریش بکن.)اومد تو کوچه جلوی مادر ما رو سد کرد.بعد گفت:برگه ی فدک رو بده.حضرت امتناع کرد.یه قدم به سمت مادر ما آمد.نامحرمه دیگه...باید بره عقب دیگه...قدم دوم به سمت مادرمون اومد...مادر یه قدم به عقب تر رفت...یه قدم به سمت مادر....اما قدم سوم دیگه شونه ی مادر ما به دیوار برخورد کرد...راه فرار نمونده...یه قدم به سمت مادر ما اومد..
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف!
*هر چی قدمو بلند کردم...نشد...*
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
تا برگه ی فدک را گرفت...آب دهان برآن انداخت و پاره ش کرد...
من میخوام چهار تا کلمه بگم...خودتو مادر تو زنتو ناموستو تصور کن این بلاها سرتون آمده...
کلمه ی اول کلمه ی "ضَرَبَ" هستش...ضرب یعنی چی؟یعنی زدن...زدن ممکنه با دست باشه...ممکنه با پا باشه...
کلمه ی دوم کلمه ی "رَکَلَ" هستش...رکل یعنی لگد زدن به در...اونم ضرب شدید یه دفعه ای...اگه میخوای ضربه شدید باشه اول باید یه قدم بیای عقب...خیز کنی...جفت پا بزنی تو در...به این میگن "رَکَل..."
کلمه ی سوم کلمه ی "صَفَقَ" هستش....یعنی زدن به دو طرف...
"عَصَرَ"یعنی چی؟یعنی فشار دادن...
یه کلمه داریم "رَضَضَ" یعنی شکسته شده...
یه کلمه داریم"هَضَمَ" یعنی له شده...یعنی کوبیده شده...یعنی زیر پا گذاشته شده...یه کلمه داریم
"لَطَمَ"یعنی با مشت به صورت زدن...
یه کلمه داریم "نَبَتَ" یعنی بیرون آمدن...
بغدادی میگه وقتی در به سینه ی زهرا نشست" نَبَتَ المسمار..."
"رَفَسَ "یعنی چی؟یعنی لگد زدن به سینه...اومد تو خونه...دید زهرا افتاده...
اگر این است تاثیر شنیدن...
شنیدن کی بود مانند دیدن...
علی داره این صحنه ها رو میبینه...
این مسمار به سینه زهرا نشسته...من از شما سوال میکنم....مگه بانوی باردار شکم جلوتر از سینه نیست؟!
چه جوری این مسمار به سینه رسیده؟
وقتی دید فاطمه بین در و دیواره...میگه اونقدر این در رو فشار دادم....فشار دادم...فشار دادم....
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
فَجَمَعُوا الحَطَبَ هیزم آوردن چه هیزمی *فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا*معمولا ما جزل به معنای کثیر معنا می کنیم و رد میشیم ... یعنی هیزم زیادی رو آوردن دم خانه ی من اما این غلطه" جزل یعنی هیزمی آوردن که به زودی خشک نشه و از بین نره .... یعنی ساعت ها در این آتش این هیزم بسوزه *فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا لِیُحرِقُوهُ وَ یُحرِقُونا*یعنی هم خونمو بسوزونن هم خودمونو بسوزونن ...
باورم نمی کردم که اینا بدون اجازه وارد بشن ..... لذا وقتی با استفهام سوال کرد واقعا میخوای خونمو بسوزونی؟؟؟ نانجیب یه جوابی داد "
گفت هَذَا مَا جَاءَكَ الَّذِي به أَبُوكِ یعنی فاطمه مگه بابات نگفت لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى اومدم مزد مودت رو بهت بدم ... الله اکبر ... عجب جسارتی کرد که امام صادق قریب به صد و ده سال بعدمادر به مُفَضَّل فرمود اگر چه کربلا برای ما بالاترین غم و محنته... اما اون روزی که در خونه ی مادرم رو سزوندن اون ریشه ی همه ی مصائب و فتنه هاست .... اون به مراتب سخت تر و تلخ تر از کربلاست و تُضرَبُ فَاطِمَةُ و هِيَ حامِلُ..... یا صاحب الزمان آقاجان معذرت میخوام این روضه ای که خدا در شب معراج برای پیغمبر خونده ...
فرمود: يُدْخَلُ عَلي حَريمِها بِغَيْرِ إذْنٍ بدون اجازه وارد میشن ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ دیگه ترجمه نمی کنم اما تُضرَبُ و هِيَ حامِلُ.... وتَمُوتَ مِنَ ذَلِكَ الظَّنِّ... همین قدر بگم بلایی به سرش آوردن که دیگه این روزا از بسترم نمی تونست بلند بشه .... حتی برا خواندن نماز،دستور داد بسترش رو کنار دیوار پهن کنن یعنی برای هر نشست و برخواستی فاطمه از دیوار کمک میگرفت ....
آخ بمیرم گفتم و تحویل دادم ... پنجاه سال بعد کربلا هم اون نانجیب دستورحمله به خیمه ها که داد،گفت خیمه را با اهلش بسوزانید ... اگه امر زین العابدین بر فرار از خیمه ها نبود این هشتاد و چهار زن و بچه زنده زنده تو خیمه میسوختن .... ناله بزن یازهرا .....
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
کسی خبر نداشت فاطمه پارۀ تن پیغمبرِ ..؟ چرا ولله همه میدونستن ..
اون دونفری که اومدن عیادت ، نمیدونستن این فاطمه بهشتِ پیغمبرِ؟
ولله میدونستن ..
خودش مدرک بجا گذاشت..
نامۀ به معاو یه اش هنوز هست ، تو تاریخ برید ورق بزنید .. نوشت معاویه ، صدایِ زهرا را پشت در شنیدم میخواستم برگردم .. یه لحظه پشیمون شدم .. اما یاد علی افتادم .. هر چی از علی کینه داشتم تو پاهام جمع کردم .. (خودش میگه من نمیگم ..) نمیدونستن فاطمه پشت درِ ..؟؟
نمیدونستن حضرت زهرا مادرِ ما بارداره؟ میدونستن ...!!! از زنهاشون شنیده بودن .. حضرت زهرا سلام الله علیها بارداره.. گفت یه جوری میزنم هم خودش بمیره هم بچه اش ...
(اگه تا صبح تو صورتمون بزنیم یه ذره جبران نمیشه..) چرا زدن بهانه داشتن ... بهانه چی بود ...
علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دَری شکست در آن دَم فِتاد بر رویت
هوا زجورِ مخالف چو قیرگون گردید
نشست سایۀ دستی سیاه بر رویت
*یه جوری زد دو طرف رو سیاه کرد ...
مدینه علی بهانه شد سینۀ حضرت زهرا سلام الله علیها بین درو دیوار رفت .. کربلا هم بهانه همین بود ، ایستاد جلو دشمن گفت :
مگه من حلالی رو حرام کردم ؟ حرامی رو حلال کردم ؟ چرا به جنگ من اومدید ..؟
بلند شد نانجیب یه جمله گفت : حسین تو گناهی نداری .. فقط گناه تو اینِ تو پسر علی هستی .. « بُغض لِابیک » مدینه علی بهانه شد بازو ورم کرد .. سینه سوراخ شد .. کربلا هم علی بهانه شد ده نفر اسبهاشونو نعل تازه زدن ...
او میدوید و من میدویدم ...
امیرالمومنین یه خبر شنید ، خبر چیه ..!! خبر این هست .. بیا تا زهرا نرفته ..
یه خبر کاری کرد علی که قهرمان خیبر سه بار زمین خورد و بلند شد ... اما آی رفقا علی مَردِ ، مَردِ جنگِ ، قهرمان خیبرِ .. از مسجد تا خونه راه صافِ ، کوچه اس .. زمین همواره .. اما بازم خورد زمین ..
من یه خانم سراغ دارم .. تو سراشیبی گودال .. هی چادرش به پاهاش گیر کرد .. هی خورد زمین گفت ... حسینم ... حسین ...
هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید
@simaye_haramداغ هجران.mp3
زمان:
حجم:
1.08M
◈فرمود:خانوم شما دیگه چرا گریه میکنی؟ حضرت زهرا فرمودند:"اَبکی لِما تَلقی بَعدی ..." گریه م به خاطر شماست علی جان...
🎙 #استاد_عالی
🍂 #متن_کامل_روضه
🥀 #حضرت_زهرا
💔 #جانسوز
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زینب سلام الله علیها
دم دروازه ساعات خدا رحم کند
به دل عمه سادات خدا رحم کند
محمل ام پرده ندارد،مددی یا ستار
حاجتم وقت مناجات،خدا رحم کند
چشم من تار شده،یا تو به هم ریخته ای؟
گريه دار است ملاقت خدا رحم کند
با همان خنجر کندی که تو را زجرت داد
می کند شمر مباهات خدا رحم کند
سرت از نیزه زمین خورد،دلم ریخت حسین
زیر پایی و به لب هات خدا رحم کند
كو علمدار حرم؟ آبرويم در خطر است
وسط اين همه الوات خدا رحم كند
سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند
نیزه نیزه شده از بس که گلوی پاره
پر شدی تو ز جراحات خدا رحم کند
*واقعا همین بوده،من که ميگم اصلا سر پایین نیومده،اما اگر نگاه به مقاتل کنی میگه هر شب این سر ها رو می آوردن پایین تو صندوقچه میذاشتن، دوباره صبح به نیزه ميزدن ...وای وای ...... حسین .......
چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين
تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند
چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب
بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند
✍ #قاسم_نعمتی
*میگفت چند میخری یکی میگفت چند میفروشی
بمیرم براتون ، بچه ها پشت دروازه ایستادن یکی سوال کرد چرا این اسرا رو داخل نمیبرید دیگری گفت هنوز زینت دادن و چراغونی شهر تموم نشده" وقتی دروازه وا شد،همه رو خبر کرده بودن . از مسیر بازار یهودی ها آوردنشون، سرکرده یهودی ها (استغفرالله) گردنبدشو، اون سینه ریزی که می اندازند به عنوان احترام، اون و در آورد به صاحب نیزه داد،گفت نیزه رو بیار جلوتر، نگاه که کرد گفت خوب میشناسمت بابای این بود خیبر مارو ریخت به هم، نانجیب خم شد سنگ برداشت .... به تبع،مریداش همه سنگ برداشتند ...."
حسین ......
@simaye_harambabolharam mirzamohamadi.mp3
زمان:
حجم:
1.33M
◈چهار صورتِ قبر درست می کرد ... به نیتِ چهار پسرِ شهیدش ... بعد می گفت *لاتَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ ...
🎙 #میرزامحمدی
📋 #متن_کامل_روضه
🥀 #حضرت_ام_البنین
▪️#وفات_حضرت_ام_البنین
غُبارِ صحنِ تو بر دَردِ جان دواست بقیع
خرابه های تو باغِ بهشتِ ماست بقیع
اگر چه روی به کعبه نماز می خوانیم
تو قبلۀ دلِ مایی خدا گواه ست بقیع
قسم به چهار امامی که در بغل داری
برای ما حَرمَت مثلِ کربلاست بقیع
علی نَگفت به جانِ علی قسم تو بگو
که قبرِ گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع
قویترین سنَدِ غربت علی در تو
عِذارِ نیلیِ ناموسِ کربیاست بقیع
به یادِ چهار پسر در کنارِ چار مزار
هنوز نالۀ ام البنین به پاست بقیع
*چهار صورتِ قبر درست می کرد ... به نیتِ چهار پسرِ شهیدش ... بعد می گفت *لاتَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ ... * دیگه کسی به من ام البنین نگه ... *تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ ...* اخه شما که به من اُم البنین می گید یادِ چهار پِسرم می اُفتم ....*
🎙 #حسین_سیب_سرخی
📋 #متن_کامل_روضه
🥀 #حضرت_امام_هادی
▪️#شهادت_امام_هادی
*امام زمان!*
گذري كن دمی به روضه ي ما
چشم با اين گدا، قدم با تو
دست با من ، به سر زدن با من
زدن ِخيمه و علم با تو
روضه خواندي تو اي امام غريب
جَدِّ ما تشنه بود يَابنَ شبيب
جَدِّ مارا سوارها كشتند
بين گودال بارها كشتند
خواهرش را پس از بريدن سر
خنده ي نيزه دارها كشتند
واي از عصر ِ روز ِ دهم
واي از ضربه ي دوازدهم
✍️ #جواد پرچمي
تنها امام سامره تنها چه ميكني؟
در كاروان سراي گداها چه ميكني؟
دارم براي رنگِ تنت گريه ميكنم
پايِ نفس نفس زدنت گريه ميكنم
باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟
يا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
گرد و غبار، روي تو اي يار ريختند
روي سر ِتو از در و ديوار ريختند
مردِ خدا كجا و اينهمه تحقير وايِ من
بزم شراب و آيه ي تطهير وايِ من
هرچند بين ره بدنت را كشيد و بُرد
دستِ كسي به رويِ زن و بچه ات نخورد
باران نيزه، نيزه نصيب تنت نشد
دست كسي مزاحم پيراهنت نشد
اين سينه ات مكان نشست كسي نشد
ديگر سر تو دست به دست كسي نشد
✍️ #علي_اكبر_لطيفيان
جای تو مجلس شراب نبود
الامان از حکایت دنیا
در میان حرامیان بودی
روضه خوان غریب کرب و بلا
در دل آن همه جسارت و رنج
بود کارت مرور این غم ها
زینب و اضطراب و نامحرم
خیزران و حسین و تشت طلا
✍️ #محمدحسین_رحیمیان
یک نگاهی به خواهرت بنداز
غیر لطمه و زخم ناخن نیست
شد زمان غروب اذان گفتند
همه رفتند شمر ول کن نیست
همه رفتند خواهرت مانده
خواهرت مانده بين اين مردم
چقدر نيزه در تنت كردند
عوض چند كسيه گندم
آنقدر نیزه زدند تا که اسیرت کردند
آنقدر تیر زدند شکل حصیرت کردند
حسین....
*یا امام هادی،آقاجانم،میخوام بگم شمارو وارد بزم شراب کردند،روایته که بهت شراب تعارف کردند،نانجیبا، ولی دیگه زن و بچه ات رو نیاوردن تو مجلس نامحرما،فرقش میدونی چیه؟آقاجان!دیگه به لب و دهن و دندونت چوب خیزران نزدن؛بازم بگم فرقش رو؟آقا دیگه کسی به چشم کنیزی به دخترت نگاه نکرد،حسین....
@simaye_haramSibsorkhi sh Emam Hadi 92-1.mp3
زمان:
حجم:
3.26M
◈ آقاجانم،میخوام بگم شمارو وارد بزم شراب کردند،روایته که بهت شراب تعارف کردند،نانجیبا، ولی دیگه زن و بچه ات رو نیاوردن تو مجلس نامحرما...
🎙 #حسین_سیب_سرخی
📋 #متن_کامل_روضه
🥀 #حضرت_امام_هادی
▪️#شهادت_امام_هادی
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #شهادت_حضرت_زینب
#⃣ #حضرت_زینب
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
همه رفتند و من جا ماندم ای دوست
ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست
* یه خانومی لحظه های آخر عُمرش داره اینجوری زیر لب زمزمه میکنه:...*
چرا رفتی مرا با خود نبردی؟
ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست
امان ای دل،امان ای دل
*اصلاً روضه ی امشب همینه...امان از دلِ زینب...چه خون شد دلِ زینب...*
ببین از داغ تو خیلی شكستم
شكستم که چنین از پا نشستم
*حسین! شوهرم هم منو نشناخت..هی اومد تو خیمه ی زن ها،هی سراغ منو گرفت،زین العابدین بهش گفت:عبدالله! اون زنِ قد خمیده رو می بینی؟ اون زینبِ...*
شكسته دشمنت از بس دلم رو
چنان گشتم كه نشناسی كه هستم
به یادت در نوایِ آب آبم
چنان تو زیر تیغِ آفتابم
*اون لحظه های آخرِ عمرش،گفت:عبدالله! بسترِ منو زیر آفتاب پهن کن...چرا خانوم؟ گفت:خودم دیدم داداشم زیر آفتابِ...*
به یادت در نوایِ آب آبم
چنان تو زیر تیغِ آفتابم
تو راحت خفته ای در خانه ی قبر
ولی من از غمت خانه خرابم
منو كابوسِ شمشیر و تن تو
تماشای به غارت بردن تو
تو را سر نیزه ها بردند و مانده
برای من فقط پیراهن تو
*داداش! از چهارسالگی هر کی به من رسید ، گفت : زینب! حسینت رو کربلا میکُشن ... من از چهارسالگی منتظرِ کربلام ، اسمِ کربلا که میاد بندِ دلم پاره میشه ، مادرم بقچۀ کفن هارو که بازکرد،کفنِ خودش رو داد، کفنِ بابام رو داد، کفنِ داداش حسنم رو داد،اما به تو که رسید یه پیراهن داد،گفت: حسینت کفن نداره ...
بابام امیرالمؤمنین شب آخر دستِ عباس و حسین رو گرفت،سفارشِ منو کرد،گفت:زینب! کربلا عطش،سر بریده،گودال قتلگاه...
داداش! من این کلمه هارو شنیدم،داداش حسنم لحظه ی آخر،هی گریه کرد گفت: "لایوم کیومک یا اباعبدالله... " داداش! هرچی شنیدم این کلمه هابود ، کربلا شنیدم ، سر برده شنیدم ، گودال قتلگاه شنیدم،عطش شنیدم ، داداش! کسی بهم نگفت نامحرما دورم حلقه میزنن،کسی نگفت: نامحرم میاد دست خواهرت رو ببنده ... داداش! همه چی رو بهم گفتن،فقط یه چیزی رو نگفتن ، همه روضه هارو تحمل کردم،همه سختی هارو تحمل کردم،کشته شدنِ تو،مگه کسی باور می کرد زینب زنده باشه حسینش رو سر بِبُرند..
اما داداش یه لحظه بهم خیلی سخت گذشت ... داداش! همه لحظه ها سخت بود ، فقط یک جا خیلی سخت گذشت ، یه جا دیگه نتونستم طاقت بیارم ، یه جایی که خودم همه رو سوار محمل ها کردم،بچه هات رو سوار مرکب کردم،سوار شتر کردم،زن هارو کمک کردم،نذاشتم هیچ کسی جلو بیاد،خودم تنها رو زمین موندم،دیگه نتونستم طاقت بیارم،رو کردم به طرف علقمه،گفتم:عباس!غیرت الله! پاشو ببین میخوان خواهرت رو ببرند اسارت...حسین....
ان شاء الله با هم بریم حرمِ اباالفضل،ان شاءالله من برات روضه بخونم تو حرمش بلند گریه کنی،بگم بی بی جان زینب! خیلی بهت سخت گذشت،آره داداشت حسین هم کنار علقمه بهش سخت گذشت،تا نگاههش به بدن داداشش افتاد،یه دست به کمر گذاشت"الآن انكسر ظهري " ای حسین...
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #شهادت_امام_كاظم
#⃣ #موسی_بن_جعفر
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
یه مرتبه همه دیدن درِ زندان باز شد، غریبانه چهار تا غلام زیر یه تخته رو گرفتن دارن میارن. یهنفر اومد داد زد گفت این آقا اگه قریشیِ چرا چهارنفر حمال دارن میبرنش؟ اگه قریشی نیست چرا بین قریشیا دارن میبرنش؟
یهو منادی داد زد گفت این بدن،بدن آقا موسیبنجعفرِ...
بذار از قبلش برات بگم
آدم ،سالهای سال یه گوشهای شکنجه بشه، تو زندان باشه، جای درستی نداشته باشه بدنش اذیت میشه. اون نانجیبا اینقدر آقامونُ شکنجه دادن که هیچ، اونی که آدمو بیچاره میکنه اینه:
زن بدکاره رو آوردن تو زندان موسیبنجعفر. میگه دیدم آقا سر به سجده گذاشته، هی داره میگه:
خدا من عبدِ ضعیف توأم، خدا من عبد فقیر توأم، منو نجاتم بده؛
(زنه عوض شد، آوردنش آقا رو اذیت کنه خودش تغییر پیدا کرد.)
یهو همه دیدن زنه به سجده افتاد گفت آقا ببخشید، غلط کردم.
بچهها، امشب بیاید ماهم به پاهای آقامون بیفیتم بگیم آقا غلط کردیم ...*
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذیت نکند پیراهنش را
اصلا بگذارید روی خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساقِ بههمریخته کتمان شدنی نیست
دیدند روی تختۀ در تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد...
*یکی اومد صدا زد: "هذا امام رفضَة"*
(ببینم دلت کجا میره.)
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
*تو شهر شام همچین که این خانواده رو آوردن، همه شروع کردن هلهله کردن؛
یکی داره بد میگه، یکی داره ناسزا میگه، یکی داره فحش میده٬ یکی داره سنگ میزنه....
(ناله بزن)
حسین....
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
ایکاش بگیرد جلوی آن دهنش را
یکی میگفت خارجیان
به ما سنگ زدن سنگ زدن سنگ زدن
گفت بچههای علیان
به ما سنگ زدن سنگ زدن سنگ زدن
تنگ شده دلم ای داداش
قربون صدات ای داداش
زینب گفتنات ای داداش
خواهرت فدات ای داداش
*تا فهمیدن این آقا موسیبنجعفرِ اون مردِ رفت همه رو جمع کرد (گفت زشته٬ بدن امام ماست. ما شیعۀ این آقاییم)
مگه شیعهها مردن، بدن آقاشونو غلاما بخوان ببرن...
اومدن اینقدر گل آوردن، تا حدی گل رو این بدن ریختن که وقتی میخواستن این بدنو بردارن گلا رو کنار زدن تا بدنش مشخص بشه...
یه آقایی رو هم من سراغ دارم، همچین که میخواستن بدنُ بردارن دیدن بدن تکون نمیخوره. این تیرا از تابوت زده بیرون، به بدن اثابت کرده....
یهجای دیگه رو هم من سراغ دارم، گلا رو زینب کنار زد، اما چه گلی؟!؟!
گل شمشیر، گل نیزه، گل سنگ، گل چوب...؛
همه دیدن خم شد، صورتشو گذاشت رو رگهای بریده....
حسین....