eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.5هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ♨️صدقه، بلاها را دور می‌سازد... 🔸یکی از موارد جلوگیری نمودن و دور ساختن ناگواری‌ها از علیه السلام صدقه دادن از طرف ایشان است تا خداوند بلاها را از ایشان دفع نماید. 🔸البته اثر صدقه برای امام زمان علیه السلام به خود شخص هم می‌رسد و طوری نباشد که امام زمان علیه السلام را شریک در صدقه قرار دهیم مثلاً بگوییم: این صدقه را برای سلامتی خود و امام زمان علیه السلام می‌دهم بلکه باید برای حضرت احترام و ارزش خاصی قرار داد و آن جناب را در صدقه دادن مقدّم داشت. 🔸روزی در محضر زعیم و مرجع گران قدر شیعه مرحوم آیت اللَّه العظمی بروجردی قدس سره شخصی گفت: برای سلامتی آقا امام زمان علیه السلام و حضرت آیت اللَّه بروجردی صلوات! فوری آیت اللَّه العظمی بروجردی به آن شخص اعتراض نمودند و با صدای بلند فرمودند: من کی هستم که مرا در کنار امام زمان علیه السلام نام می‌بری؟! 👈پس اوّل به نام امام زمان علیه السلام و نیز به نیابت از آن حضرت صدقه بدهد. 📚مکیال المکارم، ج 2، ص 253. 📚برگرفته از کتاب "چگونه امام زمان را یاری کنیم؟" 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره استاد ازغدی از مرد فمنیستی که زنشو کتک میزد! 😂
👈 معروف است که یوزپلنگ از هر ده بار تلاش برای شکار تنها در یکی از آنها موفق می شود! 👈 وقتی یوزپلنگ نُه بار تلاش می کند و نتیجه نمی گیرد با خود نمی گوید که من برای این کار ساخته نشده ام، من شکارچی نیستم بهتر است بروم علف بخورم. 👈 او برای دهمین بار نیز تلاش می کند. 👈 او آنقدر تلاش می کند تا به نتیجه دلخواه خود برسد. 👈 اگر ناملایمات مسیر تو را خسته کردند، از تلاش دست برندار زیرا تو هیچ وقت نمیدانی تا چه اندازه به موفقیت نزدیک شده ای ...
رمان جدید 👇👇👇👇👇
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ــ سمانه بدو دیگه سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت: ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم ــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت: ــ بیا بریم هر دو از دانشگاه خارج شدند،امروز همه خونه ی عزیز برای شام دعوت شده بودند دستی برای تاکسی تکان داد که با ایستادن ماشین سوار شدند، سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت که به بیرون نگاه می کرد انداخت او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت همیشه و در هر شرایطی کنارش بود و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد. ــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟ سمانه ارام خندید و گفت: ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!! ــ برو بابا تا رسیدن حرفی دیگری نزدند سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغرا به طرف خانه ی عزیز رفتند. زنگ در را زدند که صدای دعوای طاها و زینب برای اینکه چه کسی در را باز کند به گوشِ سمانه رسید بلاخره طاها بیخیال شد و زینب در را باز کرد با دیدن سمانه جیغ بلندی زد و در اغوش سمانه پرید: ــ سلام عمه جووونم صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت : ــ منم اینجا بوقم وبه سمت طاها پسر برادرش رفت سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت: ــ حسود بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد: ــ سلام خاله ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟ ــ زینب اذیت میکنه سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛ ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!! ــ قول ؟؟ ــ قول از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل .. سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد. نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد . صدای سمیه خانم سمانه را از فکر خارج کرد و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد: ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه.خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!! فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛ ــ غصه نخور عزیزم.نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده.اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه.نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز ڪرده،باشه ،معلوم نیست ڪی میره ڪی میاد! ــ حرص نخور سمیه.خداروشکر پسرت خیلےباحیاست،چشم پاڪه،نمازو روزه اشو میگیره‌،خداتو شڪر ڪن. سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند. سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند مے شود و به ڪمڪش مے رود . کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل مےشود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد: ــ خیلے ممنون سمانه !خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت. چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد. با پیچدن بوی کباب نفس عمیقے کشید و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلےخوشمزه هستند،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ڪمیلی که خیلے به رفتارش مشڪوڪ بود،حیا و مذهبی بودنش با مخالف نظام و ولایت اصلا جور در نمےآمد. با اینڪه در ایڹ ۲۵ سال اصلا رفتار بدی از او ندیده بود،اما اصلا نمیتوانست با عقاید او ڪنار بیاید و در بعضی از مواقع بحثی بین آن ها پیش مےآمد. به حیاط برگشت و مشغول کمک به بقیه شد،فضای صمیمی خانواده ی نسبتا بزرگش را دوست داشت ،با صدای ڪمیل که خبر از اماده شدن کباب ها مے داد ،همه دور سفره ای که خانم ها چیده بودند ،نشستند. سر سفره کم کم داشت بحث سیاسی پیش می آمد ،که با تشر سید محمود،پدر سمانه همه در سکوت شام را خوردند . بعد صرف شام،ثریا زن برادر سمانه همراه صغری شستن ظرف ها را به عهده گرفتند و سمانه همراه زینب و طاها در حیاط فوتبال بازی می کردند ،سمانه بیشتر به جای بازی، آن ها را تشویق می کرد،با صدای فریاد طاها به سمت او چرخید: ــ خاله توپو شوت کن سمانه ضربه ای به توپ زد،که محکم به ماشین مدل بالای کمیل که در حیاط پارڪ شده بود اصابت کرد،سمانه با شرمندگی به طرف کمیل چرخید و گفت: ــ شرمنده حواسم نبود اصلا ــ این چه حرفیه،اشکال نداره سمانه برگشت و چشم غره ای به دوتا وروجک رفت! با صدای فرحناز خانم،مادر سمانه که همه را برای نوشیدن چای دعوت می کرد،به طرف آن رفت و سینی را از او گرفت و به همه تعارف کرد،و کنار صغری نشست،که با لحنی بانمک زیر گوش سمانه زمزمه کرد: ــ ان شاء الله چایی خواستگاریت ننه سمانه خندید و مشتی به بازویش زد ،سرش را بلند کرد و متوجه خندیدن کمیل شد،با تعجب به سمت صغری برگشت و گفت: ــ کمیل داره میخنده،یعنی شنید؟؟ صغری استکان چایی اش را برداشت و بیخیال گفت: ــ شاید، کلا کمیل گوشای تیزی داره عزیز با لبخند به دخترا خیره شد و گفت: ــ نظرتون چیه امشب پیشم بمونید؟ دخترا نگاهی به هم انداختند ،از خدایشان بود امشب را کنار هم سپری کنند،کلی حرف ناگفته بود،که باید به هم میگفتند. با لبخند به طرف عزیز برگشتند و سرشان را به علامت تایید تکان دادند. ــ ولی راهتون دور میشه دخترا با صحبت سمیه خانم ،لبخند دخترا محو شد،کمیل جدی برگشت وگفت: ــ مشکلی نیست ،فردا من میرسونمشون ــ خب مادر جان،تو هم با آرش امشب بمون ــ نه عزیز جان من نمیتونم بمونم سید محمود لبخندی زد و روبه کمیل گفت: ــزحمتت میشه پسرم ــ نه این چه حرفیه دخترها ذوق زده به هم نگاهی کردند و آرام خندیدند ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت با رفتن همه،صغری و سمانه حیاط را جمع و جور کردند،و بعد از شستن ظرف ها ،شب بخیری به عزیز گفتن و به اتاقشان رفتند،روی تخت نشستند و شروع به تحلیل و تجزیه همه ی اتفاقات اخیر که در خانواده و دانشگاه اتفاق افتاد،کردند. بعد از کلی صحبت بلاخره بعد از نماز صبح اجازه خواب را به خودشان دادند. **** سمانه با شنیدن سروصدایی چشمانش را باز کرد،با دستانش دنبال گوشیش می گشت،که موفق به پیدا کردنش شد،نگاهی به ساعت گوشی انداخت با دیدن ساعت ،سریع نشست و بلند صغری را صدا کرد: ــ بلند شو صغری،دیوونه بلند شو دیرمون شد ــ جان عزیزت سمانه بزار بخوابم ــ صغری بلند شو ،کلاس اولمون با رستگاریه اون همینجوری از ما خوشش نمیاد،تاخیر بخوریم باور کن مجبورمون میکنه حذف کنیم درسشو ــ باشه بیدار شدم غر نزن سمانه سریع به سرویس بهداشتی می رود و دست و صورتش را می شورد و در عرض ده دقیقه آماده می شود،به اتاق برمیگردد که صغری را خوابالود روی تخت می بیند. ــ اصلا به من ربطی نداره میرم پایین تو نیا چادرش را سر می کند و کیف به دست از اتاق خارج می شود تا می خواست از پله ها پایین بیاید با کمیل روبه رو شد ــ سلام.کجایید شما؟دیرتون شد ــ سلام.دیشب دیر خوابیدیم ــ صغری کجاست ؟ ــ خوابیده نتونستم بیدارش کنم ــ من بیدارش میکنم سمانه از پله ها پایین می رود ،اول بوسه ای بر گونه ی عزیز زد و بعد روی صندلی می نشیند و برای خودش چایی میریزد. ــ هرچقدر صداتون کردم بیدار نشدید مادر،منم پام چند روز درد می کرد،دیگه کمیل اومد فرستادمش بیدارتون کنه ــ شرمنده عزیز ،دیشب بعد نماز خوابیدیم،راستی پاتون چشه؟ ــ هیچی مادر ،پیری و هزارتا درد ــ این چه حرفیه،هنوز اول جوونیته ــ الان به جایی رسیده منه پیرو دست میندازی سمانه خندید و گفت: ــ واه عزیز من غلط بکنم ــ صبحونتو بخور دیرت شد سمانه مشغول صبحانه شد که بعد از چند دقیقه صغری آماده همرا کمیل سر میز نشستند،سمانه برای هردو چایی می ریزد. ــ خانما زودتر،دیر شد دخترا با صدای کمیل سریع از عزیز خداحافظی کردند، و سوار ماشین شدند. صغری به محض سوار شدن ،چشمانش را بست و ترجیح داد تا دانشگاه چند دقیقه ای بخوابد ،اما سمانه با وجود سوزش چشمانش از بی خوابی و صندلی نرم و راحت سعی کرد که خوابش نبرد،چون می دانست اگر بخوابد تا آخر کلاس چیزی متوجه نمی شود. نگاهی به صغری انداخت که متوجه نگاه کمیل شد که هر چند ثانیه ماشین های پشت سرش را با آینه جلو و کناری چک می کرد،دوباره نگاهی به کمیل انداخت که متوجه عصبی بودنش شد اما حرفی نزد. سمانه از آینه کناری کمیل متوجه ماشینی مشکی رنگ شده بود ،که از خیلی وقت آن ها را دنبال می کرد،با صدای "لعنتی "کمیل از ماشین چشم گرفت،مطمئن بود که کمیل چون به او دید نداشت فکر می کرد او خوابیده است والا ،کمیل همیشه خونسرد و آرام بود و عکس العملی نشان نمی داد. نزدیک دانشگاه بودند اما آن ماشین همچنان،آن ها را تعقیب می کرد،سمانه در کنار ترسی که بر دلش افتاده بود ،کنجکاوی عجیبی ذهنش را مشغول کرده بود. کمیل جلوی در دانشگاه ایستاد وصغری که کنارش خوابیده بود ،بیدار کرد،همراه دخترا پیاده شد ،سمانه با تعجب به کمیل نگاه کرد،او همیشه ان ها را می رساند اما تا دم در دانشگاه همراهی نمی کرد،با این کار وآشفتگی اش،سمانه مطمئن شد که اتفاقی رخ داده. ــ دخترا قبل اینکه کلاستون تموم شد،خبرم کنید میام دنبالتون تا صغری خواست اعتراضی کند با اخم کمیل روبه رو شد: ــ میام دنبالتون،الانم برید تا دیر نشده سمانه تشکری کرد و همراه صغری با ذهنی مشغول وارد دانشگاه شدند ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپی بسیار زیبا و تاثیرگذار درباره فضیلت_خواندن_نمازشب و نگاه خاص خدا به بنده 🌙 نماز_شب ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌─┅═ೋ❅🖤❅ೋ═┅─ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏زائر خدا هستی ؟ ❤️زائرخدا در دل شب وقتی که می شنویم یکی زائر امام رضا ست؛ یکی امام حسین (ع) هست می گوییم خوش بحالش رفته زیارت... یعنی در واقع خودش باپای خودش باذوق وشوق خودش بدون هیچ گونه عذاب وعقابی رفته زیارت انسان هم وقتی نماز شب می خواند در واقع ««زائر خداست»» 💟 چون نمازشب امر واجبی نیست که از ترس عقاب وعذاب بخواند بلکه با ذوق وشوق وعلاقه خودش ميرود به زيارت اكرم الاكرمين! آيا مرتبه ای از اين بالاتر هست كه خداوند به بنده اش كه ازروی عشق ومحبت او در دل شب بيدار شده است ، بگويد:خوش آمدی! مرحبا! تو زائر منی! زائرین خدا التماس دعا🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🌻🌼💐☘🌺🌼🌻💐
آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی: «جريان شب زنده‌ داری در حقيقت آموزش و پرورش روز است، برای اينكه وقتی ما شب برخاستيم، حداقل چهل نفر را دعا كرديم، در روز هم حداقل به فكر حلّ مشكلات چهل نفر هستيم، اگر كسی شب برخيزد و از خدای سبحان حل مشكلات چهل نفر را طلب کند يقيناً روز به فكر آن چهل نفر هم هست»
✨🌙🌙✨🌙🌙✨🌙🌙✨ 🍃بعضـــــي هـــــا ... شبیه عطر بهار نارنج هستند؛ 🍃آنقدر عمیقند که عطر بودنشان را میتواني تا اخرین ثانیه عمرت در وجودت ذخیره ڪني … 🍃بعضي ها آرامش مطلقند لبخندشان… تلالو برق چشمانشان… و اصل ِ کار تپش قلبشان ؛ انگار که یک دنیا آرامش را به وجودت تزریق میکند!!! 🍃 وآنقدر عزیزند؛ آنقدر بزرگند ؛ ڪه میترسی نباشند و تو بمانی و یک دنیا حسرت… 🍃 اصلا خداوند در خلقت انسان ها سنگ تمام گذاشته... ✨سایه شان کم نشود از روزگارمان... 🍃امیدوارم هرڪس درڪنارش یڪي ازاین بعضي هاداشته باشد.. 🌙🌟شبــــــــــ خوش 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ اینجا عراق است و این جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دختر عراقی است! البته دانشجویانی از ایران و بحرین و لبنان و... هم هستند. ⭕️ برخلاف تبلیغات غربزده ها، هرچقدر فضای دانشگاه های ما به سمت پوشش مومنانه بره راندمان درسی بالاتر و کیفیت دانشمندان ما افزایش خواهد یافت.
@nightstory57.mp3
9.24M
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: با ادب باشیم ❤️
تهران نیست ؛ لندن، پاریس و نیویورک است! ♦️مهر ماه پارسال، گروه های اپوزیسیون خارج نشین، همه با هم برنامه ریزی کردند تا میتینگی را در تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۴۰۱ در برلین بر پا کنند. تمام شبکه های غربی نیز چند هفته به کمک آنها شتافتند تا بزرگ ترین تجمع اپوزیسیون بر پا شود. 🔹اما نهایتا، در حالی که ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار ایرانی در اروپا اقامت دارند، کلا ۳۵ هزار نفر گرد هم آمدند که تازه برخی از آنها، اتباع آفریقایی و اوکراینی و برخی کشورهای دیگر بودند و با گرفتن پول و مزایای سفر توریستی، به محل تجمع انتقال داده شده بودند. ♦️یک سال بعد، تقریبا روزی نیست که خیابان های پاریس و لندن و برلین و مادرید و استکهلم و واشنگتن و نیویورک و اُتاوا و...، شاهد تجمعات گسترده ضد صهیونیستی در حمایت از مقاومت غزه نباشد. تظاهرات معنرضان در تل آویو هم به جای خود محفوظ! 🔹در برخی از این تجمعات در اروپا، بنابر اعلام مراجع رسمی، بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر حضور داشته اند. در این میان، پلیس انگلیس ادعا می کند تظاهرات کم سابقه چند باره در لندن، توسط گروه های طرفدار و مرتبط با ایران بر پا می شود. ♦️معنای این روند چیست؟ قدرت بسیج گری انقلاب اسلامی، در مقابل ذلت و سرشکستگی رژیم صهیونیستی، که سال گذشته، موساد را مامور کرد تا در پیشانی عملیات CIA و MI6، ایران را به آشوب و نا امنی بکشانند. 🔹یک سال بعد، نه تهران، بلکه پاریس و لندن و نیویورک، آن هم نه فقط جمعه بلکه در طول هفته، شاهد ضد آمریکایی ترین و ضد صهیونیستی ترین تجمعات اعتراضی چند دهه اخیر است. ♦️اکنون، اگر جایی در غرب صدای مردم به اعتراض بلند می شود، از روی سردرگمی به ایران نسبت می دهند. اگر هم حماس، در گوش اسرائیل می زند، یا جهاد اسلامی و حزب الله و انصارالله و گروه های مقاومت عراق از خجالت جنایتکاران اسرائیل و آمریکا در می آیند، باز هم ادعا می شود زیر سر ایران است. 🔹همان ها می گویند هیچ نشانه ای از این که حماس، حمله ۷ اکتبر را با ایران هماهنگ کرده باشد، وجود ندارد. اما باز هم از سر استیصال می گویند همه این تحقیر هایی که در میدان نظامی و سیاسی و رسانه ای و افکار عمومی متحمل می شوند، تحت مدیریت ایران است. ♦️همین روزها، نشریه فارین پالیسی نوشت: "جنگ غزه، فاجعه تمام عیار برای آمریکاست" و نیویورک تایمز تاکید کرد "حجم به هم ریختگی در تل آویو بالاست و اسرائیل دیگر آن اسرائیل قبل از حمله حماس نخواهد شد". 🔹چه فکر می کردند، چه نقشه های پیجیده ای کشیده بودند، و با چه سرانجام شومی رو به رو شدند؟! خداوند متعال فرمود: "أَمۡ يُرِيدُونَ كَيدٗاۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هُمُ ٱلمَكِيدُونَ. آیا اراده مکر و نیرنگ کرده اند؟ بلکه کافران، خود مورد مکر الهی هستند".
بخوان از چهره طفلانم اینک مشق غربت را بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را فلسطینم، که صبحاصبح با نعش عزیزانم به دوش خسته خود می‌کشانم بار حیرت را کماکان قصه من مانده در پستوی خاموشی مبادا از جهان یک شب بگیرد خواب راحت را بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را مرا با قامت خونین یارانم تماشا کن ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را برای کودکان لالایی از جنس رجز خواندم که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را فلسطینم، که آهی داشتم، بالید و آتش شد نثار جان دشمن می‌کنم طوفان وحشت را فلسطینم، غم آخرزمانم، قبله اول که زیر تیغ می‌خوانم نماز استقامت را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فراز و در نشیب این جهان دریافتم هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت
میبرد دل گنبد تو، بیشتر با پرچمت هر تکانش میتکاند غم ز دلها پرچمت در فراز و در نشیب این جهان دریافتم هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت هر کسی یک محرمی دارد برای خویش و من حرف هایم را همیشه گفته ام با پرچمت حاجت ناچیز نوکر محضرش چیزی که نیست ریشه هایش زنده کرده مرده ها را پرچمت آسمان، سقف حسینیه است و منبر کوه ها رعد ناله ، سینه زن امواج و دریا پرچمت ارمنی ها هم‌ ارادتمند درگاه تواند دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت من یقین دارم ، بساط روضه حاجت می دهد پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت دست بر پرچم کشیدم ، دست از جرمم کشید وقت توبه هم کشیده جورِ من را پرچمت خادمان روضه را با سایه ی طوبی چه کار سایه اش روی سر ما هست آقا پرچمت پهلوان هر سپاهی را علمدارش کنند نیست بیخود که رسیده دست سقا پرچمت اولین پرچم همان پیراهن خونی توست بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت چادر بی بی نشد، ای کاش میشد لااقل ای بزرگ قوم می پوشاندنت با پرچمت
💠 دعایی جهت دفع پریشانی و نومیدی که منقول از امام علی است زیر آسمان و مأیوس از غیر خدا بخوانید «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ‏ عَلى‏ عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ‏ اللَّهُمَ‏ فَذَلِّلْ‏ لِی‏ صُعُوبَتَهَا وَ حُزُونَتَهَا وَ اکْفِنِی شَرَّهَا فَإِنَّکَ الْکَافِی الْمُعَافِی وَ الْغَالِبُ الْقَاهِر» 📚 بحارالانوار ۹۵/۲۸۴
♥️ اگر ڪسے را گم ڪردہ اید و یا میخواهید بہ وصال خویش برسید هر روز بین الطوعین ۱۱۴ مرتبہ بگو یا 《جامع الشتات》 فراق بہ وصال تبدیل مے گردد 📚ختوم و اذڪار ۱۰
اگر《سوره مبارڪہ بلد》را حین تولد طفل بنویسند و بر او بندند از عیب و نقص سالم ماند 📚 شفا و درمان با قرآن ۱۵۶
 ✴️ دوشنبه 👈 22 آبان / عقرب 1402 👈28 ربیع الثانی 1445👈13 نوامبر 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️اول تشرین ثانی : سی و یک روز است از نوشیدن زیاد آب در شب هنگام خودداری شود. از حمام رفتن و مجامعت کم شود. اول صبح نوشیدن آب گرم به صلاح است.از خوردن سبزی هایی مانند کرفس و نعناع اجتناب شود . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ⛔️قمر در برج عقرب است. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان و نوزاد زیبا و محبوب مردم و خانواده اش می باشد و حتما برایش عقیقه شود 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️خارج کردن دمل چرکین و خال و زگیل. ✳️کشیدن دندان. ✳️جراحی و معالجه چشم. ✳️درختکاری. ✳️بذرپاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️حفریات کندن چاه و کانال. ✳️و خرید زمین زراعی نیک است. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، سبب قوت دل می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
شب چنان چیره گشته بر عالم که فراموش گشته روز خوش ننگ بر بچه‌های حرمله و مرگ بر این رژیم کودک کش آخرین روزهای صهیون است دلمان گرم ِ قول مردانه روزشان را سیاه گرداند این شفاخانه‌ی عزاخانه فتنه‌ها داده باز هم تغییر جای مظلوم و جای ظالم را گریه کن، گریه، گریه، ای دنیا! جای خالی حاج قاسم را وای بر این سکوت حوصله بَر چیست فرق خواص با بقیه پسر فاطمه دلش خون از علمای همیشه در تقیه کاشکی مدعی دینداری نکند سجده در عمل بُت را کاش می‌کرد روضه خوان بیدار هیئتی‌های بی تفاوت را ظلم، محکوم بر فنا باشد دیر یا زود می‌شوند ذلیل ای زمانه به ما بدهکاری یک جهانِ بدون اسرائیل
🌸اطرافم پر دوست ، دوستانم گهری بی همتا 🌺روزها اول صبح به درودی دل خود گرم كنیم 🌼و چه زیباست كنار یاران ،خنده بر صبح زدن 🌸زندگی را به صعود و به خوشی چسب زدن 🌺تا كه باشید شما زندگی بستر امنیت 🌼و اظهار خوشی‌ است. پس كنارم باشید 🌸چونكه یك دست ندارد آوا. مهرتان افزون باد 🌺تا ابد پاینده سرخوش و سر زنده... 🌷دوشنبه‌تون پراز رحمت الهی🌷 🌷🍃
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️🍂چه کنیم که حالمون خوب بشه؟ 🍂دائم واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید. به جنبه معنوی زندگیتون توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید.🍂 🍂به ندای درونتون گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگی‌تون به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتون تلاش کنید. یاد بگیرید که احساساتتون را تخلیه کنید.🍂 🍂هرگز احساسات‌تون را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوه‌های خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.🍂 🌸🍃