«قاسم سلیمانی»
🌼🌸🍃🌸🌼
🌷ای سرزمینِ من
🌼ای کشورِ ایران
🌼پاینده خواهی ماند
🌷همواره جاویدان
🌼داری تو فرهنگِ
🌷زیبایِِ قرآنی
🌷مولودِ تو باشد
🌼قاسمْ سلیمانی
🌼او جان بیفشانده
🌷یک عمر در پایت
🌷ای کشورِ شیران
🌼زیباست فردایت
🌼او بود سربازِ
🌷جانبازت ای مهدی
🌷ماهم همه هستیم
🌼سربازت ای مهدی
🌼باشد جهان امروز
🌷چشم انتظارِ تو
🌷آقا بیا باشد
🌼ایران دیارِ تو
🌼🍃🌸🍃🌼
#شعرکودک
#قاسم_سلیمانی
#سلمان_آتشی
@madrese_yar
#شعر_کودکانه
❤️ نماز
تشويق کودک به نماز👇
اتل متل آماده💕
صدا اذون چه شاده💕
مؤذن خداهست💕
که خیلی خوش صداهست💕
خداکه بی نیازه💕
به ما میگه نمازه💕
شيطون که دشمن ماست 💕
دروغ میگه عین راست💕
ميگه آهای مسلمون 💕
نمازاتو دیر بخون💕
هر کسی که زرنگه 💕
با شیطونه می جنگه 💕
نماز ستون دینه💕
اول وقت شیرینه💕
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
شاعرآتشی
متخلص به «سلمان»
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودک
#نماز
@madrese_yar
بازی آسیاب بچرخ
مربی یا سرگروه بازی را شروع میکند و خطاب به بازیکنان میگوید:
آسیاب بچرخ میچرخم دور علی میچرخم
راه منم همینه امام اولینه
آسیاب بشین میشینم
عشقِ علیِ دینم😍😍
دشمنی با دشمناش حک شده روی سینم
آسیاب پاشو پامیشم فدای مولا میشم
فدای فرزندای حضرت زهرا میشم
آسیاب بایست میایستم بدون که تنها نیستم دست علی یارمه خودش نگهدارمه
#بازی
@madrese_yar
🌼شعرِ
پرپرشدن گلها
«شهادت حاج قاسم»
🌸من بچه یِ زرنگم
🍃با دشمنا می جنگم
🌸دشمن کیه همونها
🍃کز اون طرفِ دنیا
🌸میان برایِ غارت
🍃هی میکنن جنایت
🌸مخصوصا آمریکایی
🍃که نیست هیچ جایی
🌸ازین کره ی خاکی
🍃از او نباشه شاکی
🌸کشته س مردُما رو
🍃کوبیده خانه ها رو
🌸باضربِ بمب وموشک
🍃 چون دُشمنِونه بی شک
🌸میخواد بریزه اوخون
🍃 درس میده او به شیطون
🌸می زد امامِ راحِل
🍃همیشه مُهرِ باطل
🌸بر روی پرچمِ اون
🍃هم رویِ نقشه هاشون
🌸آمریکا مثلِ گُرگه
🍃اون شیطونِ بزُرگه
🌸شامِ سیاهِ بغداد
🍃کرد او چه ظلم و بیداد
🌸سردارِ خوبِ ما رو
🍃که بود توویِ خودرو
🌸با موشک از هوا زد
🍃آتش به جانِ ما زد
🌸دسته گلایِ رهبر
🍃هر دَه شدند پَرپَر
🌸بَه بَه چه سرنوشتی
🍃با هم شدن بهشتی
🌸 باید ولی سرانجام
🍃گردد جنایت اِتمام
🌸با ابتکارِ ماها
🍃بیداره کُلِ دنیا
🌸پاماله پرچمِ او
🍃در زیر پای حقجو
🌸باید بِشَن زِ ما دور
🍃با حرفِ خوش یا با زور
🌸پیداست حق کدامه
🍃شیطون کارش تمامه
🌸آید امامِ موعود
🍃مهدی به زودیِ زود
🌸دنیا در انتظارش
🍃ایران همیشه یارش
🌼🌸🍃🌸🌼
#سلمان_آتشی
#شعر_کودک
#قاسم_سلیمانی
🌼نشرش باشما عزیزان
@madrese_yar
34-یک آیه یک قصه.mp3
3.61M
❇️ مجموعه نمایش صوتی "یک آیه | یک قصه"
↙️ "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه"
📜 سوره مبارکه قلم آیه ۴۸
🔹فاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ🔹
🕋 شاخصه: محبت و عشق به خدا، قرآن و اهلبیت علیهمالسلام
📎 #قرآن
@madrese_yar
❤️ در قیامت کسی به داد کسی نمیرسد و ...
نمیتوانند هیچ کمکی به گناهکاران کنند
مگر کسی که خدا به او رحم کند
📖 سوره دخان آیه ۴۱ و ۴۲
@madrese_yar
دوچیز منفعت بسیار دارد:
اخلاق نیڪ و جوانمردی
دو چیز بقا ندارد:
جوانی و قوت
دو چیز بلا را دور ڪند:
صـلـۀ رحم و صدقہ
دوچیز مقام را فزون ڪند:حل مشڪل دیگران و فروتنی
@madrese_yar
تخم مرغ یک رنگ است ، اما
وقتی شکستیش،دو رنگ می شود!
پس انتظار نداشته باش!
آدمی را که شکستی،
با تو یک رنگ باشد
هرگاه وسوسه شیطان به سراغتان آمد،
مطمئن باشید که موهبتی الهی
در نزدیکی شماست که شیطان در پی رد آن است.
«حجتالاسلام عالی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@madrese_yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌🖼چجوری میشه موزی که سیاه شده رو
مثل روز اول زردش کرد؟
@madrese_yar
@madrese_yar
ساکنان قلبت را به دقت انتخاب کن
زیرا هیچکس به غیر از تو،
بهای سکونتشان را نخواهد پرداخت.
#داستان_آموزنده
🌳🌳مورچگان فيلسوف !
☘مورچهاى بر صفحه كاغذى مىرفت . از نقشها و خطهايى كه بر آن بود، حيرت كرد . آيا اين نقشها را، كاغذ خود آفريده است يا از جايى ديگر است؟
☘ در اين انديشه بود كه ناگاه قلمى بر كاغذ فرود آمد و نقشى ديگر گذاشت . مور دانست كه اين خط و خال از قلم است نه از كاغذ . نزد مورچگان ديگر رفت و گفت: مرا حقيقت آشكار شد . گفتند: كدام حقيقت؟
☘گفت : بر من كشف شد كه كاغذ از خود، نقشى ندارد و هر چه هست از گردش قلم است . ما چون سر به زير داريم، فقط صفحه مىبينيم؛ اگر سر برداريم و به بالا بنگريم، قلمى روان خواهيم ديد كه مىچرخد و نقش و نگار مىآفريند .
☘در ميان مورچگان، يكى خنديد . سبب را پرسيدند .
☘ گفت: اين كشف بزرگ را من نيز كرده بودم؛ ليك پس از عمرى گشت و گذار بر روى صفحات، دانستم كه آن قلم نيز، اسير دستى است كه او را مىچرخاند و به هر سوى مىگرداند . انصاف بده كه كشف من، عظيمتر و شگفتتر است .
☘همگان اقرار دادند به بزرگى كشف وى . او را بزرگ خود شمردند و سلطان عارفان و رئيس فيلسوفان خواندند. چه، تاكنون مىپنداشتند كه نقش از كاغذ است و اكنون علم يافتند كه آفريدگار نقشها، نه كاغذ و نه قلم است؛ بلكه آن دو خود اسير ديگرىاند .
☘اين بار، مورى ديگر گريست . موران، سبب گريهاش را پرسيدند .
☘ گفت: عمرى بر ما گذشت تا دانستيم نقش را قلم مىزند نه كاغذ . اكنون بر ما معلوم شد كه قلم نيز اسير است، نه امير .
☘ندانم كه آيا آن اميرى كه قلم را مىگرداند، به واقع امير است، يا او نيز اسير امير ديگرى است و اين اسيران، كى به اميرى مىرسند كه او را امير نيست؟
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
#_داستان_زیبا_حکایت👇👇👇
@madrese_yar
قصه تولد حضرت زهرا سلام الله علیها
شاعر:سمیه نصیری
کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری
🌿🌿🌿🌿
به نام خدا
یکی بودیکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود
اتل متل ستاره
پیامبرخوب ما
جز حضرت خدیجه
یاری زیاد نداره
وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیامبر عزیزمون ازدواج کردن، یک عده از زنای مکه حسابی با حضرت خدیجه بد شدن.
آخه اونا دشمن حضرت محمد بودن و از اینکه حضرت خدیجه با پیامبر ازدواج کرده بودن، خیلی عصبانی بودن.
ازروزی که خدیجه
شد همسر پیامبر
بین زنان مکه
شد تنها وُ تنهاتر
برای همین علاوه براینکه خودشون رابطه شون رو با حضرت خدیجه قطع کردن؛نمیگذاشتن زنای دیگه هم با ایشون رفت و آمد کنن.
حضرت خدیجه پیامبر رو خیلی دوست داشتن ونگران ایشون بودن که نکنه دشمنا بلایی سر ایشون بیارن.
روزگار همین طوری جلو رفت و جلو رفت وجلو رفت
تا اینکه حضرت خدیجه باردار شدن.
ولی بازم اون زنایی که ازدست حضرت خدیجه عصبانی بودن سراغ ایشون نرفتن وهمسر پیامبر عزیزمون رو تنها گذاشتن.
خدیجه بانو حالا
یک زن بارداره
امابرای کمک
هیچ کسی رونداره
غصه میخوردحسابی
اون روزا از تنهایی
یک دفعه از درونش
شنید یک صدایی
ولی یک نفر بود که نگذاشت حضرت خدیجه احساس تنهایی کنن!
میدونید اون کی بود؟
بله همون بچه ای که توشکمشون بود، یعنی حضرت زهرا(س)
ایشون بامادرشون حرف میزدن و میگفتن که در برابر مشکلات صبر کنن
پیامبر از راه رسید
سلام خدیجه جونم
با چه کسی حرف زدی؟
بگو تا من بدونم
حضرت خدیجه گفتن:بچه ای که توشکم منه داره با من حرف میزنه ومونس وهمدم منه.
وقتی شنید قصه رو
پیامبر مهربون
گفت یه پیامی داده
خالق هفت آسمون
پیامبر خدا گفتن: الان جبرئیل داره به من خبرمیده که این بچه دختره.
نسل پاک ومبارک همین دختره.
خدای خوب جهان
داده به ما یه دختر
بین زنان عالم
از همه هست بهتر
خدا میگه: نسل من و از این دختر به
وجود میاره. اماما و رهبرای دین هم از همین دختر هستند که بعد از اینکه پیامبری من تموم شد،اونا جانشینان خدا روی زمین میشن.
بانوی پاک واطهر
مادریازده امام
ازنسل این دخترن
امامای شیعیان
خدیجه بانوشده
خوشحال وشاد و خندون
با گفته ی پیامبر
از غصه اومد بیرون
روزها به دنبال هم
یکی یکی گذشتن
اون صحبتای زیبا
خونه رو کرده روشن
تا وقتی که روزتولدحضرت زهرارسید.
حالا دیگه وقتشه
بچه بیاد به دنیا
کسی رو من ندارم
چیکارکنم ای خدا؟
چون که زنان مکه
بودن دشمن خدا
کسی نیومد کمک
خدیجه بود، تنها
با یک دل شکسته
خسته و خیلی غمگین
تنها توفکر و خیال
نشسته بود رو زمین
تا سرشو بالا کرد
یک دفعه خیلی ترسید
چهار بانوی زیبا
کنارش توخونه دید
حضرت خدیجه خیلی ناراحت بودن. همین طوری داشتن به ناراحتی خودشون فکرمیکردن؛که یک دفعه چهار تا خانوم وارد خونه شدن.
حضرت خدیجه اولش ترسیدن! اینا کی هستن؟
از کجا اومدن؟
درها که بسته بودن، پنجره هم که باز نبود!
یکی از اون خانمها
گفت خیلی بامحبت
ما از بهشت اومدیم
دیگه نباش ناراحت
گفت به خدیجه بانو
اسمهای خانوما رو
گفت که تو تنها نیستی
بیرونکن غصه هارو
گفت:من ساره هستم همسر ابراهیم.
اونم آسیه هست که رفیق تو تو بهشته.اونم مریم دختر عمرانه. اونم کلثوم خواهرموسی ست. خدا ما؛ رو فرستاده تا وقت تولد دخترت کمک کارت باشیم
باچهره های خندون
هرکسی یک جانشست
هرچهار طرف نشستن
همه شدن کمک دست
یکی از اون خانمها طرف راست حضرت خدیجه نشست.یکی هم طرف چپ.یکی روبه رو ویکی هم پشت سرحضرت خدیجه.
و بعد حضرت زهراسلام الله علیها به دنیااومدن.
با یاد و نام خدا
اومد حضرت زهرا
روشن ونورانی شد
با نور اون خونه ها
همین که حضرت زهرا به دنیا اومدن،
یه نوری از ایشون درخشید که همهی خونه های مکه رو روشن کرد.
از آسمون اومدن
فرشته های زیبا
با تشت هایی پر از آب
وپارچه های دیبا
بعدش ده تا از فرشتههای بهشتی اومدن پیش حضرت خدیجه. که دست هر کدومشون یه تشت بود و ظرفی که پراز آب کوثر یعنی آب بهشتی بود.
یکی ازاون خانمها که روبه روی حضرت خدیجه نشسته بود،ظرف های آب رو گرفت و حضرت زهرا رو باهاش شست وشو داد. بعدش دوتاحوله ی سفید و خوشبو هم آورد.
بایکیشون حضرت زهرا رو خشک کرد واون یکی رو هم دور سر ایشون پیچید.
یکی از اون خانها
با آب حوض کوثر
نوزاد و شست وشو داد
شد همه جامعطر
با یک حوله ی خوشبو
خشک کرد اونو خیلی زود
باپارچه بهشتی
دورسرش روپوشوند
به حضرت زهرا گفت
اون خانم مهربون
ای دخترپیامبر
سخن بگو برامون
#قصه
#قصه_تولد_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصه_شعر
#فضایل
#شخصیت_محوری
.@madrese_yar
ادامه قصه تولد حضرت زهرا سلام الله علیها:
بعد از حضرت زهرا خواست که حرف بزنه.
حضرت زهرا به زبون اومدن وگفتن:
شهادت میدم که خدایی جز خدای یگانه نیست.
پدرم رسول خدا و سرور پیامبراست و شوهرم آقای جانشینان خداست و بچههای من آقاها و سرورهایی هستن که نوههای رسول خدا هستن.
حضرت فاطمه گفت
خدای ماست یکتا
بابای من پیامبر
هست سرور انبیا
جانشین پیامبر
هست همسرم علی جان
از نسل پاک ماهست
امامای شیعیان
بعدش رو کردن به خانمها و بهشون سلام دادن واسم هر کدومشون رو که میبردن، لبخندی رو لبهای اون خانمها مینشست.
فرشته های بهشتی به هم دیگه مژده میدادن که فاطمه دختر رسول خدا بهدنیا اومده!
تو آسمون هم نوری دیده شد که هیچ کدوم از فرشته ها تا حالا ندیده بودن.
اون خانمها حضرت زهرا رو به مادرش دادن و گفتن:
این بچه رو بگیر که بچهی پاک و مبارکیه. خدا توی این بچه ونسلش برکت قرار داده.
یکی از اون خانها
که بچه رو بغل داشت
تو آغوش خدیجه
با مهربونی گذاشت
حضرت خدیجه خوشحال وخندون بچه رو گرفتن و شروع کردن به شیردادن.
تو آسمون با شادی
چه جشنی بر پا شده
محمد مصطفی
صاحب زهرا شده
@madrese_yar
مدرسه امام حسن مجتبی ع
استان گلستان
شهرستان گنبد کاووس
#ایده
#تزئین
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
#جان_فدا
#پیام_مخاطب
@madrese_yar
mosabeghe hazrat zahra (www.mplib.ir)+18 soal.zip
276K
🌷 مسابقه 18 سوالی به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) به همراه پاسخنامه
🔺منبع : کانال گرافیک 14
🌺 ارسال کننده : خانم رضایی
🔻 #حضرت_زهرا_س
#میلاد
#مسابقه
@madrese_yar
سلام.
فایل خام ما ملت امام حسینیم رو دارید؟؟
👆👆👆👆
#ایده
#سردار_دلها #حاج_قاسم #جان_فدا
#پیام_مخاطب
@madrese_yar