eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
...🌹 هفت رفتاری که فرزندت را با آن فلج میکنی... ✅دستش نباشید ✴️از همون بچگی عادتش بدین که چیزی رو دستش ندین و روی میز یا جای دیگه ای بزارین تا خودش بیاد برداره اگر نمیاد نزدیکش بذارید تا اینجوری مسئولیت‌پذیر بشه. ✅زبانش نباشید ✴️به جاش سلام نکنید،خداحافظی نکنید،شعرنخونید و اجبار ش نکنید که این کارا رو انجام بده و اگه دوست نداشت انجام بده سرزنشش نکنید. ✅حامی افراطی نباشید ✴️درسته که بعضی مواقع باید از کودکان حمایت کنیم ولی اگه همیشه و همه جا بخواهیم این کار رو بکنیم خیلی اشتباهه؛ برای این که یاد بگیره از حقش دفاع کنه با بازی و نمایش بهش یاد بدین. ✅بلندش نکن ✴️وقتی زمین میخوره یا یه آسیب خیلی کوچیک میبینه فوراً بلندش نکنید و بذارید خودش تلاش کنه و از جا بلند شه ولی باهاش همدردی کنید. (البته اگه به شدت زمین نخوره) ✅کنترل گر نباش ✴️اگه همه کارا و رفتارهای کودک‌ مثل بازی کردن، تمیزی اتاقش، رفت و آمدش و.... رو بیشتر از حد کنترل کنید از خودش ناامید میشه. ✅پاهاش نباش ✴️بچه بالای دوسال رو نباید مرتب حمل کنید و اینطرف و اونطرف ببرید بلکه باید به راه رفتن تشویقش کنید. ✅به جاش تصمیم نگیر ✴️توی نیمی از تصمیم گیری ها اجازه بدین کودک انتخاب گر باشه مخصوصاً کودک بالای ۳ سال؛ مثلاً میتونی تو انتخاب غذا و رنگ لباس و.... از کودک نظرخواهی کنید. اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ💚 @mah_mehr_com
آموزش نقاشی کودکان 👧 نقاشی ☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️ هنر و خلاقیت @mah_mehr_com 😉
🔹امام رضا(ع):دوست هر کسی، عقل اوست و دشمن هر کس نادانى ‏اوست. ⏳امروز جمعه ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱ ۱۶ ربیع الثانی ۱۴۴۴ ۱۱ نوامبر ۲۰۲۲ 🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌸🐝 @mah_mehr_com ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگَاه بنده بگوید بسم الله الرحمن الرحیم خداى متعال میگوید: بنده من با نام من آغاز ڪرد بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و اورا درهمه حال برکت دهم ‌بسم الله الرحمن الرحیم ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
A Y: سلام صبحتون معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌷 🍃🌼 اللَّـهُمَّ 🌼🍃 🍃🌷 صَلِّ 🌷🍃 🍃🌼 عَلَى 🌼🍃 🍃🌷 مُحَمَّد 🌷🍃 🍃🌼و آلِ 🌼🍃 🍃🌷 مُحَمَّد 🌷🍃 🍃🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌼🍃 به رسم ادب هرصبح ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلبه ای که در آن مهربانی هست و ساکنین آن می خندند بهتر از کاخی است که مردمان آن دلتنگ هستند کلبه زندگی تان گرم محبت و صبح پاییزی تون بخیر و شادی ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نــــــــــــــظرشـــــــــــــما چـــــــــیه؟..... این سریال روایت ماجراهای یک مرد رند و یک مرد ساده دل به زبان کودکانه است. مرد رند گاهی به کمک نیاز دارد، دست به دامان مرد ساده‌ دل شده و با ... قسمت ٩ ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
28.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفید برفی پرنسس کوچک، زیبا و مهربانی است که در کودکی مادر خود را از دست می دهدو....***🎉 کـــــــــــــــــــارتــــــــــــون قســـــــــــــــــــــــمت بیستــــــ و ســـــــــوم) ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹اگر شما ترسو است، به اين دليل است كه ترس و اضطراب شما را در برخورد با حوادث ديده است. 🔹اگر كودك شما حسود است، به اين دليل است كه شما او را با ديگران مقايسه كرده ايد. 🔹اگر كودك شما زود عصبانی می‌شود، به اين دليل است كه شما او را تشويق نكرده ايد، بلكه بيشتر به رفتارهای بد او توجه كرده ايد. 👩‍⚕ 👨‍⚕ @mah_mehr_com
خود را از بیم تنگدستی سقط نکن که روزی آن‌ها با خداست... 📖 سوره انعام آیه ۱۵۱ @mah_mehr_com
بهترین بابای دنیا یکی بود یکی نبود، یه موش کوچولو به اسم موش قزی با پدرش زندگی می کرد. بابا موشه از صبح تا شب کار میکرد و شب که به خونه می رسید خسته بود و می خواست استراحت کنه. اما موش قزی شروع می کرد به سر و صدا و بالا و پائین پریدن، تا اینکه بابا موشی سرش درد می گرفت و داد می زد: موش قزی چقد سر و صدا میکنی؟ موش قزی هم گوشه ای کز میکرد و با بابا موشی قهر می کرد. یکبار پیش خودش گفت: فردا از اینجا می رم تا یه بابای خوب برای خودم پیدا کنم. فردای آن روز موش قزی از خانه بیرون آمد و رفت و رفت تا به یک قصابی رسید. داخل شد. سلام کرد و به آقای قصاب گفت: اینجا و اونجا می کنم بابائی پیدا بکنم آیا تو بابا می شوی؟ در دل من جا می شوی اما نباید اخم کنی قلب منو زخم کنی آقا قصاب خندید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟ موش قزی ناراحت شد و رفت و رفت تا دم بزازی رسید. سلام کرد و شعرش را دوباره برای بزاز خواند. آقای بزاز با عصبانیت نیم متر فلزی خودش را به زمین کوبید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟ موش قزی ترسید و تندی طرف خونه دوید. وقتی به خانه برگشت دید بابا موشی با غصه داد می زنه: موش قزی؟ کجایی که دلم برای شیطونیات تنگ شده. موش قزی به بغل پدرش دوید و با خوشحالی گفت: موشی بابای نازنین، لنگه نداره رو زمین قربون بابای خودم، دوباره دخترش شدم @mah_mehr_com
41.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺کارتون زیبای 🎞 دو قسمت⇩ بخش اول: مورچه ها و سپاه سلیمان بخش دوم: مدرسه روستا 🔹بچه های گلم! با فوروارد کارتون این کانال رو به بچه های دیگه معرفی کنید🍃. ‌ @mah_mehr_com
•[🙂💕]• نقاشی ☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️ هنر و خلاقیت @mah_mehr_com 😉
داستان موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست از کوچه ای موشی می گذشت، چشمش به یک در قدیمی افتاد که باز بود. به داخل حیاط رفت پیرزنی را دید که سرگرم کار است. موش از فرصت استفاده کرد و جستی زد و به انباری رفت. موش وقتی به انباری رفت، دید در آنجا همه چیز فراوان است. یک طرف کیسه های گردو، چند شیشه پنیر که روی طاقچه انباری بود که ردیف به ردیف گذاشته بودند. با خودش گفت: همین جا زندگی می کنم. آن وقت چشمش به سوراخی افتاد. درون آن رفت، به به! چه جایی! مثل این که از اول برای او ساخته شده بود. خوب که نگاه کرد، متوجّه شد که سقف اتاقش تار عنکبوت است. موش گفت: باید این جا را خوب تمیز و مرتّب کنم. بعد هم وسایلی را که لازم دارم به این جا می آورم. مثلاً آن تکّه آینه کوچک که از شیشه خانه پیرزن است برای طاقچه ی اتاقم خیلی خوب است. آن شیشه کوچک را که کنار خُمره است، گلاب دان می کنم و در گوشه طاقچه ام کنار آینه می گذارم. وای که چقدر خوش شانسی آورده ام. او خوشحال و خندان از لانه خارج شد، نگاهی به اطراف کرد، چشمش به جارویی افتاد که در گوشه انبار به دیوار تکیه داده شده بود. با خود گفت چه کار کنم تا این جارو را با خودم به سوراخ ببرم؟ سوراخ خیلی کوچک است و اگر جارو را دست بگیرم و با آن به لانه بروم، نمی توانم از آن عبور کنم. موش موشک قدری فکر کرد، بعد گفت: بهترین کار این است که جارو را به دُمم ببندم و همین کار را هم کرد. در این هنگام پیرزن وارد انبار شد. او دید که از سوراخ انباری جارویی بیرون آمده است. جارو را کشید. دم موش با جارو کنده شد. پیرزن خنده ای کرد و گفت: «موش به سوراخ نمی رفت، جارو هم به دمش می بست.» «عیدت را اینجا کردی، نوروزت را جای دیگر کن» زود از این جا برو. موش دیگری هم به این جا آمد و به همین بلا گرفتار شد. موشک دُم بریده، راهش را گرفت و رفت. در بین راه بچّه ها او را دیدند و فریاد می زدند: موشک دم بریده، دمت کجا بریده. موش موشک از خجالت پا به فرار گذاشت.  – قصه های عامیانه، شیرین و کودکانه  – نگارش و بازآفرین: ژیلا احمدی @mah_mehr_com
34.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ســـــــــــــرزمین کوجولوهـــــــــــا قسمت ... ٢٧...ــــــــ @mah_mehr_com