eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
11.4هزار ویدیو
375 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼چه مهارتهایی کودکان را در مواجهه با مشکلات و تصمیم‌گیری‌ها تقویت می‌کند؟ مثال: وقتی کودک عصبانی است، به او کمک کنید که احساساتش را شناسایی کند و راه‌حل‌هایی برای کنترل آن‌ها پیدا کند 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
💫چرا بعضی از کودکان از رفتن به دست‌شویی می‌ترسند؟ ترسیدن بچه‌ها از رفتن به دست‌شویی، ترسی پیچیده و ناشناخته است. ترس آن‌ها ممکن است به هیولاهای خیالی یا عوامل دیگری مثل ترس از میکروب‌های خطرناک مربوط باشد. ترسیدن بچه‌ها از دست‌شویی حتی ممکن است در اثر تجربه‌ی ناخوشایندی مانند رفتن به یک توالت عمومی کثیف یا بدبو ایجاد شده باشد.بعضی از بچه‌ها هم به دلیل ترس از مدفوع، وقتی می‌خواهند به دست‌شویی بروند، به اضطراب دچار می‌شوند. اغلب ممکن است نتوانید به راحتی تشخیص دهید که چرا فرزندتان از رفتن به دست‌شویی می‌ترسد. ممکن است فرزندتان هنوز آن‌قدر بزرگ نشده باشد که آمادگی آموزش آداب دست‌شویی رفتن را داشته‌ باشد. البته زمان مناسب این آموزش برای همه‌ی بچه‌ها یکسان نیست، اما به‌طور متوسط، بین دو تا سه سال سن مناسبی برای شروع این آموزش است. ✅ چالش‌های رفتاری 👫سه تا شش سال ✍️به قلم: سیده حورا رضوی 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧نام قصه : یک موجود خیلی عجیب نویسنده : مترجم : قصه گو : گروه سنی : 🌜 ‌🌟قصه مینوفن؛ شربتی با طعم رویاهای کودکی🌟 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
4_820496271461580931.mp3
3.29M
🍂شعر زیبای سلام 🍁🌷🌷🍁 🌺سلام به جنگل سبز 🌺به آسمان آبی 💕به غنچه های خندان 💕به روز آفتابی ⭐️سلام به هر ستاره ⭐️به ابر پاره پاره 🍡به دانه ای که از خاک 🍡درآمده، دوباره 🍭سلام به هر دل پاک 🍭به هر دل پرامید 💚🍃💚💚 💝سلام به آن شب تار 💝که عاقبت شد سفید 🍁💞💞🍁 ✨سلام به دشت و دریا ✨سلام به کوه و صحرا 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌷سلام به روی ماهِ 🌷بچّه های باصفا 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
پرنده‌های شجاع ایران!.mp3
3.11M
قصه 💠 «پرنده‌های شجاع ایران» 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: هفته دفاع مقدس 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 مارو به ارباب برسون سیدجان. برامون کن که ما هم بشیم. این روزگار یه جنگ تمام عیار با اسرائیل زیر عَلَم سیدعلی به ماها بدهکاره. @mah_mehr_com ♨️خَيْبَر خَيْبَر يَا صَهْيُونُ ♨️ إنا وَلله جَيْشُ اَلْحَيْدَر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کاربرگ رنگ آمیزی مرگ بر اسرائیل ویژه مدارس @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سنگ طلا نمیخوام~1.mp3
4.47M
قصه شب 💠 «سنگ طلا نمی خوام!» 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: بزرگی و مهربانی امام رضا علیه‌السلام 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
🌱روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹رسول خدا(ص): مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتند. امروز یک‌شنبه ۸ مهر ماه ۲۵ ربیع‌الاول ۱۴۴۶ ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
کجایید مولای من؟ پس کی می‌آیید؟ بمیرم برای مظلومیت و تنهاییت 😭💔 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 [کارتون 🎥قسمت چهارم 《 هر روز با یه سینمایی جدید . . . 》 ‌ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
جورچین جدید یسنا مداد رنگی هایش را روی میز گذاشت، دفترش را باز کرد. یک مامان کانگورو کشید که توی کیسه اش یک کانگوروی کوچولو استراحت می‌کرد. مامان کانگورو داشت برای کانگورو کوچولو کتاب می خواند. یسنا نقاشی اش را رنگ کرد، دفترش را برداشت و از اتتق بیرون رفت. مامان داشت کتاب می خواند، یسنا جلو رفت. گفت:« مامان چشمانت را ببند» مامان چشمانش را بست. یسنا نقاشی اش را جلوی صورت مامان گرفت. مامان محکم او را بوسید گفت:« آفرین خیلی نقاشی قشنگی کشیدی! تو یک هنرمندی!» یسنا نقاشی را روی مبل گذاشت. ماهان کوچولو را که تازه خوابش برده بود دید. رفت و کنار ماهان دراز کشید. کم کم خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد ماهان را کنارش ندید، سریع از جایش پرید. یاد نقاشی اش افتاد، اما نقاشی روی مبل نبود! این طرف و آن طرف را نگاه کرد. صدای خنده ماهان را شنید. ماهان را دید که گوشه ای نشسته و تکه های پاره نقاشی یسنا روی پایش ریخته است. یسنا اخم کرد ، چشمانش پر از اشک شد. سریع به سمت ماهان دوید. تکه های نقاشی را از ماهان گرفت، بلند گفت :«چرا نقاشی من را پاره کردی؟» اما ماهان که حرف زدن بلد نبود! اخم یسنا را که دید بغض کرد. می خواست گریه کند اما یسنا خیلی ماهان را دوست داشت. تکه‌های نقاشی را روی میز گذاشت. ماهان را بوسید و گفت:« نازی! نازی!» بعد هم با چشمان گریان و نقاشی پاره پیش مامان رفت. مامان لیوان را داخل کابینت گذاشت، دستش را روی موهای یسنا کشید و گفت:« می‌دانم که از این کار ماهان خیلی ناراحت شدی! اما من یک فکری دارم» مامان اشک های یسنا را پاک کرد، با هم به اتاق رفتند گفت:« ببین دخترم تو الان یک جورچین داری یک جورچین کانگورویی! جورچینت را بچین! » یسنا خندید و جورچین کانگرویی اش را چید. @mah_mehr_com