eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 در انتظار فرزند زهرا 🌸🏴🍃🌼🏴 صبحِ شهادت چشمش‌ که واشد مادر دلش باز غرقِ عزا شد 🌸🔸 اشکِ عزای زهرایِ اَطهَر گردید جاری از چشمِ مادر 🌸🍃 با سوزِ دل گفت با اشکِ دیده پایانِ عمرِ زهرا رسیده 🌸🔸 گشته شهید او با جسمِ خسته بازو کبود و پهلو شکسته 🌸🍃 دختِ پیمبر رفته ز دنیا جنت شده پر از عطرِ زهرا 🌸🔸 ما کودکانی معصوم و پاکیم در این مصیبت .......‌..اندوهناکیم 🌸🍃 تنها ظهورِ مهدیِ زهرا آرام سازد دلهایِ ما را 🌸🔸 چشم انتظاریم فرزندِ زهرا یا رب فَرَج را نزدیک فرما 🌸🏴🍃🌼🏴 ✍🏼 شاعر: سلمان آتشی 📎 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
ماجرای عجیب سفر خانم گردنبند گردنبند خودش را توی دستان خانم نورانی دید.فهمید به خانم نورانی هدیه شده است. خانم نورانی دستی روی دانه های گردنبند کشید، بعد هم آن را روی گردنش انداخت. گردنبند از خوشحالی درخشان تر شد و برقی زد. آن روز بهترین روز زندگی اش بود، روز بعد گردنبند بیدار شد، زنجیرش را کمی تکان داد. خانم نورانی زودتر از او بیدار شده بود و داشت خانه را جارو می کرد. یک دفعه صدای در توی خانه پیچید، خانم نورانی چادرش را روی سر انداخت و در را باز کرد. گردنبند از زیر چادر صداها را می شنید. صدای لرزان مردی را شنید که می گفت:«سلام خانم من را پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا فرستادند، مردی فقیر و بی پولم به من کمک کنید» و بعد صدای خانم را شنید که گفت:«همین جا بمان تا برگردم» خانم نورانی به خانه آمد دستش را زیر چادر برد و گردنبند را از گردنش باز کرد. نفس گردنبند دیگر بالا نمی آمد، باورش نمی شد که به این زودی این شادی را از دست بدهد و از پیش خانم نورانی برود. او از غصه دیگر برق نمی زد یک دفعه خودش را توی دستان زبر و پوسته پوسته ی مرد فقیر دید، مرد فقیر سرش را بالا گرفت و گفت:«خدا خیرتان دهد خانم دست شما درد نکند» و رفت. گردنبند چند دقیقه بعد همراه مرد فقیر توی مسجد بود، مرد فقیر جلوتر رفت و کنار جمعی ایستاد، گفت:«ای پیامبر خدا دختر شما این گردنبند را به من بخشیدند» پیامبر(صلی الله علیه و آله) نگاهی به گردنبند کردند و گفتند:«هرکس این گردنبند را بخرد حتمابه بهشت می رود.» گردنبند برقی زد و با خود گفت:«چقدر با ارزش بودم خبر نداشتم!» مردی به نام عمار جلو آمد و گفت:«ای پیامبر من گردنبند را می خرم» گردنبند را گرفت و همراه مرد فقیر به راه افتاد. گردنبند دلش برای خانم نورانی تنگ شده بود و منتظر بود ببیند چه اتفاقی می افتد. عمار به مرد غذا و لباس و پول زیاد و اسبی داد. گردنبند دانه هایش را چرخاند و با خود گفت:«کاش الان روی گردن خانم نورانی بودم» عمار غلامش را صدا کرد، گردنبند را به او داد و گفت:«این گردنبند را به خانه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) ببر و بگو هدیه است، تو را هم به ایشان بخشیدم» گردنبند از این که پیش پیامبر می رفت خوشحال بود اما هنوز دلش برای خانم نورانی تنگ بود. گردنبند کمی توی دستان غلام جابه جا شد و گفت:«چقدر محکم من را گرفته دردم آمد» تا اینکه به خانه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیدند، غلام در زد و چند دقیقه بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله) در را باز کردند. غلام جلو رفت دستش را جلو آورد و مشتش را باز کرد، گردنبند نفس راحتی کشید، غلام گفت:«ای پیامبر خدا این گردنبند را عمار به شما هدیه داده است و من را هم به شما بخشید» پیامبر(صلی الله علیه و آله) لبخندی زدند و گفتند:«پیش دخترم برو من تو و گردنبند را به او بخشیدم» غلام دوباره دستش را مشت کرد، گردنبند این بار دیگر درد را حس نکرد چون خیلی خوشحال بود. آنقدر خوشحال بود که نفهمید کِی به خانه رسیدند، غلام در زد، خانم نورانی در را باز کرد، غلام جلو رفت، دستش را بالا گرفت و مشتش را باز کرد، گردنبند از دیدن خانم نورانی حسابی برق می زد. غلام گفت:«پیامبر خدا من و این گردنبند را به شما هدیه دادند» گردنبند حالا توی دستان خانم نورانی بود، دلش نمی خواست دیگر از او جدا شود. خانم نورانی به غلام گفت:«من هم تو را به خاطر خدا آزاد می کنم.» گردنبند دانه هایش را تکانی داد و گفت:«عجب سفر خوبی بود، به مرد فقیر پول و غذا و اسب رساندم، پیامبر خدا را خوشحال کردم، عمار را بهشتی کردم، غلام را ازاد کردم، اخر هم برگشتم پیش خانم نورانی» گردنبند درخشان و درخشان تر شد. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب 💠 قصه‌ شب: «پروانه شهر تاریکی‌ها (قسمت اول)» ✍️ نویسنده: ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: ویژگی‌های شخصیتی حضرت زهرا سلام‌الله‌‌علیها 📎 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
❓ خدایا! چرا گاهی دعای ما رو گوش نمیدی؟! 🔹 اگه کودک خردسالی از مادرش کبریت بخواد، آیا مامانش بهش میده؟ معلومه که نمیده، چون دوستش داره و می‌دونه با این کار ممکنه خودش و زندگی رو به آتیش بکشونه و به خیلیا آسیب بزنه. 🔸 منم بندگانم رو دوست دارم. می‌دونم که بعضی از دعاها و درخواست‌هاشون براشون دردسر درست می‌کنه، برای همین گوش نمیدم؛ مثلاً می‌دونم که فلان بنده من، اگه پولدار بشه، پولش رو تو راه بد استفاده می‌کنه یا غرور و تکبر میاد سراغش و خودش رو جهنمی می‌کنه. ❣️ من خدا هستم، خیر و شر تو رو بهتر از خودت می‌دونم. ✅ «عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛[1] و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. ————— پی‌نوشت: [1]. بقره، آیه 216. 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
om-abiha-misagh128.mp3
4.15M
🎵 ام ابیها ویژه شهادت حضرت فاطمه (س) @mah_mehr_com
Jane-Ali128.mp3
3.71M
🎵 جان علی ویژه شهادت حضرت فاطمه (س) @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 قصّه‌ای که خوندنش حاجت میده! ╭─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╮ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ╰─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب 💠 قصه‌ شب: «پروانه شهر تاریکی‌ها (قسمت دوم)» ✍️ نویسنده: ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: ویژگی‌های شخصیتی حضرت زهرا سلام‌الله‌‌علیها 📎 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ دین رو بی‌مزه به بچه‌ها یاد ندیم! 👈 بچه‌ها عاشق جذابیت‌های بخش مهدویت دین هستند @mah_mehr_com
استاد سید ابراهیم.mp3
11.3M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟣 ماجرای عشق و علاقه سید ابراهیم به استادِ دانشمندش 🟡 سید ابراهیم با عشق و علاقه میرفت مسجد کرامت تا پای درس تفسیر استادش، سید علی خامنه‌ای حاضر بشه 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹حضرت زهرا(س): هر کس عبادات و کار‌های خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌نماید. امروز شنبه ۲۶ آبان ماه ۱۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر در منزل بچه کوچیک دارید Wi-Fi را خاموش کنید جمجمه کودکان در مقابل آسیب‌های چنین انرژی هایی حساس است ! همچنین میزان آب مغز کودکان زیاد است که باعث جذب بیشتر اشعات Wi-Fi میشود 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
❣️تمرین ادراک فضایی با هدف تقویت ریاضی 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
36.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 [ کارتون قسمت. اول 《 هر روز با یه سینمایی جدید . . . 》 ‌ ‌━─━─━•••━─━─━ ☝️☝️☝️ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ اصلاً جمع‌های بچه‌ها را از آنها نگیرید. نوجوان با جمع جنس موافقش زنده است. ▫️ یک کلام محیط را کنید بچه‌ها رو بفرستید، محیط را امن کنید باشگاه بفرستید. محیط را امن کنید بچه رو رها کنید. 🌱دکتر_سعید_عزیزی🌱 @mah_mehr_com
💫 چگونه بذر کتابخوانی را در وجود فرزندمان بکاریم؟ کتابخوان‌ها و نویسنده‌های ماهر نیز، مانند ورزشکاران حرفه‌ای، با مهارت‌ و علایقشان به دنیا نیامده‌اند بلکه بذر این علاقه را پدر، مادر یا خواهر و برادر بزرگ‌تر در وجود او کاشته‌اند.اغلب در کودکی برایشان کتاب خوانده‌اند و بزرگسالان خانواده همیشه با آن‌ها صحبت کرده‌اند و نظر آن‌ها را جویا ‌شده‌اند. این بچه‌ها از کودکی کارت کتابخانه داشته‌اند و در قفسه‌ی کتابخانه‌ی اتاقشان کتاب، دفتر نقاشی، مداد‌رنگی و مداد بوده است. بی‌شک این‌ها همان دانه‌های ریز و ارزان‌قیمتی هستند که آن‌ها را به کتابخوانی ماهر تبدیل کرده است. پس تا می‌توانید سعی کنید از بدو تولد و حتی پیش از تولد، برای فرزندتان کتاب بخوانید و او را در معرض تجربیات و آموزش‌های جدید قرار دهید. شما نخستین و مهم‌ترین معلم فرزندتان هستید. کارهای کوچک امروز شما، پیامدهای بزرگی در سال‌های آینده خواهد داشت. ✅کتابخوانی 👫سه تا شش سالگی ⏰زمان مطالعه: سه دقیقه ✍️به قلم: صادق آرمان‌پویا @mah_mehr_com