یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن
تموم حاجتا رو همه از می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه
شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه
سینه زن حسینه ، یل ام البنینه …
🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه خوش است اگر ببینم عرفات و کربلا را
حرم عزیز زهرا، شب مشعر و منا را
به خدای کعبه سوگند همه حج من حسین است
به دوصد منا نبخشم عرفات کربلا را🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش زمین قصه میگفت
کاش زمین شعر میسرود
اگر زمین قصه میگفت
قصه خون حسین
قصه ی نخلهای سوخته در امتداد رود ………….
و دل سودازده مان را بدنبال خویش به صحرای خون و جنون میکشانیم،
و در میان چکاوک شمشیرها و باران نیزهها از میان خیمهها میگذریم.🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکطرف اکبر به میدان
میرود دامن کشان🍂💔
یکطرف بابا پریشان
عمهها مویه کنان🍂💔
🥀
🍃💔🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین فاطمه این کینه هامان را ببین
قلب مجروح درون سینه هامان را ببین
یازده خورشید را کشتند و داغ تو فزون
تکه تکه زین ستم آیینه هامان را ببین🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد
🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون و
🦋
بهگمانم که نبی تابِ فراقِ تو نداشت
علیاکبر شد و آمد که کنارت باشد
#سجاد_روانمرد
#محرم
که دیده این چنین گیسو، چنین زخمی شود پهلو
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادرِ زهرا
#سید_حمیدرضا_برقعی
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاپهلویِنیزهخوردهاشرادیدمیکلحظهبهیاد مادرمافتادم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دورسرتبگردمآقا..🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
که با کسی که•
نخواهد تو را نمی جوشم..♥️
#حاج_محمود_کریمی
#عبوࢪازسیم_خارداࢪنفس
هشتاد✨❤️
اسرا با اعتراض گفت:
–تو به خرید کردن میگی اذیت؟ کلی خوش می گذره.
ــ شب عید اذیته دیگه، حداقل برای من.
تو این ترافیک و شلوغی، آخه چه کاریه.خریدعیدمال قدیم بودکه بنده خداها کل سال فقط یک دست
لباس می خریدند ومجبوربودند شب عیداین کار رو انجام بدن
تا موقع سال تحویل لباس نو داشته باشند. به نظرم شب عید
فقط باید وسایل سفره هفت سین خریدکه اونم همین
سرخیابونمون می فروشن.
مادر به علامت تایید سرش را تکان داد.
–واقعا خیلی شلوغ میشه، بخصوص وسایل نقلیه عمومی.
اسرا فوری خریدهابش را جمع کردو گفت :
–من برم این بحث الان اصال به نفعم نیست. ولی راحیل با
این کارت من رو از پختن شام فردا رهایی بخشیدی دمت گرم
سرورم.
پقی زدم زیره خنده و گفتم :
–هنوز تو اون فازی بیا بیرون بابا، تموم شد. الانم لباس هات رو بپوش ببینم تو تنت چطوریه.
حرفی نزد. بعد از چند دقیقه دیدم بلوز و شلوارش را با
صندل هایش پوشیده و موهایش را هم که مثل موهای من تا
کمرش می رسید روی شانه هایش رهاکرده.
با دیدنش ذوق کردم.
–وای اسرا چقدر بهت میاد، مثل فرشته ها شدی.
با این حرفم یاد حرف امروز آقای معصومی افتادم که گفت:
دخترها فرشته های روی زمین هستند.
مادر هم با لبخند نگاهش کردو گفت:
–مبارکت باشه عزیزم، خیلی قشنگه
اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت:
–ممنونم، ولی الان این تعریفا از لباس بود یا از خودم.
من و مادر با هم گفتیم :
–هردو.
واین حرف زدن هم زمان، هرسه مان را به خنده انداخت.
تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کالس
هاحاضر می شدند، مگرسر کلاسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر
بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند.
برای بعضی استادهای سخت گیری که روی یادگیری دانشجوها
تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکالس
این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد
نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب
وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی
کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نمایندهی مجلس
بود، تابرای مشکلات مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج
میکرد.
من هم میتوانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک
نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم.
نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه میکشاند.
روز تولدم مادر، خانواده ی خاله و دایی را هم دعوت کرده
بود و کلی به همه خوش گذشت.
آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن
است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید.
به خاطر همین فکر بچهگانه، چند بار گوشیام را چک کردم.
دفعه،ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم.
نوشته بود:
»باور کن ماه هاست زیباترین جمالت را برای امروز کنار می
گذارم ، امشب اما همه ی جمالت فرار کردهاند همین طور بی
وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک«
برجانم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
#عکس_نوشته
#محرم
حسین ضعیفی که باید برای او گریست، نبود
آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است
تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مىفهمند
و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه
بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است
انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش
در آستانه معبد آزادى و محراب عشقپیروز مىشود
و حسین «وارث آدم» که به بنى آدم زیستن داد
و «وارث پیامبران بزرگ» که به انسان چگونه باید زیستن را آموخت🦋
تسلیت ای یاران ماه محرّم شد
بزم عزاداران حلقه ماتم شد
جبریل امین سینه زده جامه دریده
خون جگر فاطمه از دیده چکیده
ماه عزا آمد🦋
در عالم مستی به دنبال حسینم
من تشنه به دیدار علمدار حسینم
دوستدار حسینم و دوست دار ابوالفضل
گر لطف کنند نوکر خاندان حسینم
یا ابا عبدالله حسین (ع)🦋
ماه خون، ماه اشک، ماه ماتم شد / بر دل فاطمه، داغ عالم شد
محرم آمد و ماه عزا شد / زمین کربلا ماتم سرا شد
فرا رسیدن ایام عزای حسینی تسلیت باد…🦋
با آب طلا نام حسین قاب کنید
با نام حسین یادی از آب کنید
خواهید مه سربلند و جاوید شوید
تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد🦋