eitaa logo
ماهک
3.3هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
139 فایل
ماهک ؛ ماه کوچک و زیبای محبوب 🩷 تبلیغآت ֶָ تبآدل ↫ حرفے ֶָ سخنے ↫ @M0_art ☕️
مشاهده در ایتا
دانلود
- ⟆. "🌸🍬! ❳↭. واسه‌بهتر حفظ کردن درسامون چکار کنیم؟!🧇🌸 شاید حفظ کردن ده تا پاراگراف سنگین کار سختی باشه و ممکنه همشو با جاش یادتون بره🥒💕 - راهکاری کہ من پیش میکنم اینہ کہ اول از همہ یہ هایلایتر کوچولو بیارین و کلمات کلیدیو خط بکشید . 🍒💛 . - کلمات کلیدی ‌، کلماتین کہ اصل متن رو در بر میگیرن و بہ فرض مثال اگر برای تعریف یه چیزیه اگر تون کلمات نباشن تعریف شما غلطہ . 🐩💕 . و یا حتی شما با شنیدنشون کل متن یادتون میاد ‌.🍶🦋. - وقتی کلمات کلیدی رو خط بکشید کافیہ فقط اون هارو بہ ذهن بسپارین و بقیہ مطلب بہ طور خودکار تویہ حافظتون ذخیره میشہ و بہ محظ شنیدن کلمہ اونارو بہ یادتون میاره . 💛🌸 .
ماهک
‌کتاب‌های انگیزشی🥲🤌🏻 ‌ - کیمیاگر .🌯🦋 - قدرت بی‌پولی .🇦🇶🌻 - کشف توانمندی‌ها .🗝🌿 - سرسختی .🐤💚 - چهار میثاق .🍉🦋 - طرز فکر .🌱 - خودت را انتخاب کن .🥞🌸 - دیگه عذرخواهی نکن دختر .🖍☁️ - قانون 5 ثانیه .☁️💛 - صورتت رو بشور دختر‌جان .🍉☘ - بدستش بیاور .🥞 ‌ ☁️🍨𖧧. ࣪˖⁩! ⊱⋅ – – – – – – – – – – – ⋅⊰
حس خوبی بهم دادم گفتم برا شمام بفرستم حس خوبی بهتون بده🥲😌🥺🤌🏻
صدوچهل‌سه👀 -آره -شام چطور بود؟ -ها... خوب بود. خوشمزه شده بود. دو دقیقه از حرفم نگذشته بود که شکمم چنان صدایی داد که نگو و نپرس. آبروم رفت -اونوقت میشه بگی این صدای چیه؟ -خب.... خب نمیدونم. -رها تودشام نخوردی؟ -خب چرا. ولی... -آره یا نه ؟ -نه. -چرا؟ -چون خوابم میاد گرسنه نیستم و سرم شلوغ بود. -هرجور میلته. شب خوش من فک کردم میره برام االن شام میاره خاک تو سر با احساست کنن هیراد خان دیگه چیزی نگفتیم و با خستگی به خواب رفتیم.سنا - .ای بابا عجب گوهی خوردم این لباس رو گرفتم -چته؟چرا درگیری؟ -زیپ لباسم باز نمیشه. -بزار کمکت کنم. با لحن کشیده و هول کرده ای گفتم -نه. نمیخواد - با تردید و شک به چشمای قهوه ایش نگاه کردم. شاید باید اون شب رو فراموش کنم و اعتماد کنم. برای همین برگشتم تا زیپم رو باز کنه موهای بازم رو از سمت چپم به سمت راست شونه ام انداخت. برای همین چشمام رو باز کردم. دیدم تو همون فاصله به لبهام خیره شده. چشماش رو دوخت به چشام -سنا من از اعتمادت سو استفاده نمی کنم. اگه خودت اجازه بدی می بوسمت.
صدوچهل‌چهار از لحن نکرد خیلی خوشحال شدم برای همین با تکون دادن سرم رضایتم رو اعالم کردم لبخندی رو لبهاش نشست که دوتا چال گونش تو صورتش نمایان شد -برای امشب کافیه چیزی نگفتم و خودم رو سمتش کشیدم اونم سعت بغلم کردو تو گرمای وجودش به خواب رفتم با حس اینکه چیزی دماغم رو قلقلک میداد. دماغم رو خاروندم آخیش اما دوباره قلقلکم شد. با همون چشمای بسته ام دماغم رو خاروندم. تا اومدم دوباره بخوابم باز دماغم قلقلک شد. خمار و عصبی چشمام رو باز کردم دیدم رهام نشسته پایین تخت و پر دستشه نیششم بازه -وای سنا قیافت خیلی جیگر شده بود -کار تو بود؟ خیلی اعصابم رو خورد کرده بود. یقه لباسش رو گرفتم تو مشتام و صورتش رو آوردم نزدیک تر.- خجالت بکش آدم زنشو تو روز اول نامزدی اینجوری بیدار میکنه؟ -پس چجوری بیدار میکنه؟ - اینم من باید یادت بدم؟ باید با نوازش بیدارش کنی. باید لبخند بزنی وقتی چشماش رو باز میکنه. نه اینکه کرم بریزی. ابروهاش رو شیطون باال انداخت و با نیش بازگفت -پس دوست داری نوازشت کنم؟ منم هول و دستپاچه گفتم. -نخیر... من فقط گفتم که کرم نریزی. -آره جون خودت با صدای داد هیراد و جیغ رها جفتمون ساکت شدیم. با یه حرکت ناگهانی جفتمون به سمت در اتاق یورش بردیم و از اتاق خارج شدیم رفتیم سمت اتاق رها اینا. وقتی رسیدیم. هیراد دنبال رها می کرد. و رها دور مبل گوشه اتاق می چرخید تا هیراد نگیرتش منو رهام از دیدن این صحنه مات و مبهوت به اون دوتا نگاه می کردیم. تا شاید بتونیم بفهمیم که قضیه چیه؟ هیراد با یه حرکت رفت روی کاناپه و رها تا اومد فرار کنه اسیر چنگاالی هیراد شد.