eitaa logo
مهارت‌های خانه داری
1.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
52 فایل
اینجا یک بانوی همه فن حریف شو🤩 👌انواع آموشها:👇👇 پزشکی، آشپزی، سفره آرایی، همسرداری، تربیت فرزند، ایده پردازی و....
مشاهده در ایتا
دانلود
👑 🔴کشیدن طرح مسجد امام حسن، توسط (عج) ✳️جناب آقاى «احمد عسکرى کرمانشاهى» که از اخیار است نقل کرد: پنج شنبه اى در سال 1340 ه ش بود، مشغول تعقیب بودم که در زدند. ✳️ رفتم بیرون دیدم، سه نفر جوان که هر سه میکانیک بودند با ماشین آمده اند گفتند: تقاضا داریم امروز پنجشنبه است با ما همراهى نمائید تا به مسجد مشرّف شویم، دعا کنیم، حاجت شرعى داریم. 💠اینجانب جلسه اى داشتم که جوان ها را در آن جمع مى کردم و نماز و به آنها تعلیم مى دادم، ♻️ این سه نفر جوان از همان جوان ها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پائین انداختم و گفت: من چکاره ام بیایم دعا کنم. بالاخره اصرار کردند، من هم دیدم نباید آنها را رد کنم، موافقت کردم، سوار ماشین شدیم و به سوى قم حرکت کردیم. ⚡️در جادّه تهران (نزدیک قم) ماشین خاموش شد. رفقا که هر سه مکانیک بودند پیاده شدند سه نفرى کاپوت ماشین را بالا زدند و مشغول تعمیر آن شدند، من از یک نفر آنها به نام على آقا، یک لیوان آب گرفتم که براى قضاى حاجت و تطهیر بروم. ☘وقتى داخل زمین هاى مسجد فعلى رفتم، ✨دیدم سیّدى بسیار زیبا و سفیدرو، ابروهایش کشیده، دندانهایش سفید و خالى بر صورت مبارکش بود، با لباس سفید و عباى نازک و نعلین زرد و عمّامه سبز مثل عمّامه خراسانی ها ایستاده و با نیزه اى که به قدر هشت متر بلند است؛ زمین را خط کشى مى نماید. 🔆در دل با خود خطاب به او گفتم: عمو زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده اى چه کنى! برو دَرست را بخوان! 💥 رفتم براى قضاى حاجت نشستم، صدا زد: آقاى عسکرى آنجا ننشین اینجا را من خط کشیده ام مسجد است. 🌹من متوجّه نشدم که از کجا مرا مى شناسد، مانند بچّه اى که از بزرگتر اطاعت مى کند گفتم: چشم و بلند شدم. فرمود: برو پشت آن بلندى. ✳️رفتم آنجا به خودم گفتم: سر سۆال را با او باز کنم بگویم آقاجان، سیّد، فرزند پیغمبر، برو درست را بخوان. سه سۆال پیش خود طرح کردم: 1⃣این مسجد را براى جنها مى سازى یا ملائکه که دو فرسخ از قم آمده اى بیرون زیر آفتاب نقشه مى کشى، درس نخوانده معمار شده اى؟ 2⃣هنوز مسجد نشده چرا در آن قضاى حاجت نکنم؟ 3⃣در این مسجد که مى سازى جنّ نماز مى خواند یا ملائکه؟ 🍃این پرسشها را پیش خود طرح کردم، 🔅 آمدم جلو سلام کردم بار اوّل او ابتدا به من سلام کرد نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت، دستهایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم 🔵 چنانکه در تهران هر وقت سیّدى شلوغ مى کرد مى گفتم: مگر روز چهارشنبه است، هنوز عرض نکرده بودم، تبسّم کرد و فرمود: پنج شنبه است چهارشنبه نیست. 🌺 و فرمود: سه سۆالى را که دارى بگو، من متوجّه نشدم که قبل از اینکه سۆال کنم از مافى الضمیر من اطّلاع داد، گفتم: سیّد فرزند پیغمبر درس را ول کرده اى اوّل صبح آمده اى کنار جادّه، نمى گوئى در این زمان تانک و توپ است، نیزه به درد نمى خورد؛ دوست ودشمن مى آیند رد مى شوند برو دَرست را بخوان! 🌸خندید چشمش را انداخت به زمین فرمود: دارم نقشه مسجد مى کشم. گفتم: براى جنّ یا ملائکه؟ 🌸فرمود: براى آدمیزاد،اینجا آبادى مى شود. 💠گفتم: بفرمائید ببینم اینجا که مى خواستم قضاى حاجت کنم هنوز مسجد نشده است؟ 🌼فرمود: یکى از عزیزان فاطمه زهرا (علیها السّلام) در اینجا بر زمین افتاده وشهید شده است . من مربع مستطیل خط کشیده ام اینجا مى شود محراب اینجا که مى بینى قطرات خون است که مۆمنین مى ایستند. ⚡️اینجا که مى بینى مستراح مى شود اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده اند. ✳️ همینطور که ایستاده بود برگشت و مرا هم برگرداند فرمود: اینجا مى شود حسینیّه و اشک از چشمانش جارى شد من هم بى اختیار گریه کردم.... ✍ادامه دارد... 📙تبیان،بخش مهدویت 📘کتاب پاسخ به ده پرسش،آیت الله صافی گلپایگانی ✨✨✨✨🌸✨✨✨✨ کپی با ذکر صلوات به نیت سلامتی و تعجیل امر ظهور امام زمان عج https://eitaa.com/joinchat/2574254496C61a3141031