eitaa logo
مهدوی ارفع
50.9هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
166 فایل
🔰کانال رسمی استاد مهدوی ارفع راه های ارتباطی؛ 🔹سوالات متداول👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4133356522Cec3ea8cd99 🔹انتقادات و پیشنهادات👇🏻 https://daigo.ir/secret/6693496851 {بی حَرم نیست... کسی کہٖ حَرمش سینهٔ ماست} ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدوی ارفع
°•●🌸امام باقر عليه السلام: راه خودپسندى را با خودشناسى ببند. ✨تحف العقول صفحه 285 °•●🌸شهادت پنجمین
پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او دار کوچه ها بود تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش چون یادگاری و بود عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش یعنی گریز حرف هایش کربلا بود در خاطرش مانده شلوغی های جد غریبش را که زیر دست و پا بود جد غریبی که لباسش را ربودند غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود جد که سرش منزل به منزل گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود رنگ رخ او شد کبود و زرد؛ جان داد مانند دایی قاسمش از درد جان داد .
🔹✨شب بود. در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس بود! 🔸✨بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. 🔹✨آن شب از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم! 🔸✨هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب برگشتیم مقر، دوباره خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم. 🔹✨قبل از صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه. 🔸✨من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿. 🔹✨ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن کرد. بعد هم مداحی (علیها سلام)! 🔸✨اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم. 🔹✨بعد از خوردن به همراه بچه ها به سمت برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا خواندم 🔸✨گفتم: خب آره، شما قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. 🔹✨یکدفعه دیدم وجود مقدس (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، . هرکه گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به کردن ادامه داد. 📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین کلیپ و همین کودک و اشکهاش برای اثبات ادعای حاج قاسم شهید و برای بستن دهان یاوه گویان علیه این ملت کافی است. نشر بدهید تا برسد به گوش لامذهبانی که به ستاد ملی کرونا اعتراض کردند که چرا محرم، مجوز برگزاری روضه دادید. @mahdavi_arfae
بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر لب ترک ترکت را به هم بزن اما تکان نخور که نپاشد جهان علی اکبر دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است نرو جوانی حیدر ... بمان علی اکبر به دست غصه نده چشم دخترانم را تمام دلخوشی کاروان علی اکبر ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم ببین قدم ز غمت شد کمان علی اکبر عصای پیری بابا ... مقابلم نشکن توان بده به من بی توان علی اکبر کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است نشسته پیر کنار جوان علی اکبر مسیح زندگی ام روی خاک افتاده ست عجیب نیست شدم نیمه جان علی اکبر بریده گریه امان مرا کنار تنت میان هلهله ها ... الامان علی اکبر اگرچه پهلوی تو یاد مادر افتادم شکسته کوفه سرت را چنان علی ... اکبر 📤 @mahdavi_arfae