مهدوی ارفع
°•●🌸امام باقر عليه السلام: راه خودپسندى را با خودشناسى ببند. ✨تحف العقول صفحه 285 °•●🌸شهادت پنجمین
#روضه_امام_باقر
پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او #روضه دار کوچه ها بود
تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد
او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود
لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش
چون یادگاری #حسین و #مجتبی بود
عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش
یعنی گریز حرف هایش کربلا بود
در خاطرش مانده شلوغی های #گــــودال
جد غریبش را که زیر دست و پا بود
جد غریبی که لباسش را ربودند
غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود
جد #غریبی که سرش منزل به منزل
گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود
رنگ رخ او شد کبود و زرد؛ جان داد
مانند دایی قاسمش از درد جان داد
.
#شهادت_امام_محمد_باقر_عیه_السلام_تسلیت_باد
#دلتنگی_با_شهدا
🔹✨شب بود. #ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس #گرفته بود!
🔸✨بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم #شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
🔹✨آن شب #قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس #حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
🔸✨هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، #آقا_ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب برگشتیم مقر، دوباره #قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
🔹✨قبل از #اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی #نورانی_ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
🔸✨من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه #خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، #قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿.
🔹✨ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و #نمازجماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن #دعا کرد. بعد هم مداحی #حضرت_زهرا (علیها سلام)!
🔸✨اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب #قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
🔹✨بعد از خوردن #صبحانه به همراه بچه ها به سمت #سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا #روضه خواندم
🔸✨گفتم: خب آره، شما #دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب #خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد.
🔹✨یکدفعه دیدم وجود مقدس #حضرت_صدیقه_طاهره (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، #ماتورادوست_داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به #مداحی کردن ادامه داد.
#شهید_ابراهیم_هادی
📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ما_ملت_امام_حسینیم
همین کلیپ و همین کودک و اشکهاش برای اثبات ادعای حاج قاسم شهید و برای بستن دهان یاوه گویان علیه این ملت کافی است.
نشر بدهید تا برسد به گوش لامذهبانی که به ستاد ملی کرونا اعتراض کردند که چرا محرم، مجوز برگزاری روضه دادید.
#روضه
#محرم
#مهدوی_ارفع
@mahdavi_arfae
بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر
بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر
لب ترک ترکت را به هم بزن اما
تکان نخور که نپاشد جهان علی اکبر
دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است
نرو جوانی حیدر ... بمان علی اکبر
به دست غصه نده چشم دخترانم را
تمام دلخوشی کاروان علی اکبر
ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم
ببین قدم ز غمت شد کمان علی اکبر
عصای پیری بابا ... مقابلم نشکن
توان بده به من بی توان علی اکبر
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است
نشسته پیر کنار جوان علی اکبر
مسیح زندگی ام روی خاک افتاده ست
عجیب نیست شدم نیمه جان علی اکبر
بریده گریه امان مرا کنار تنت
میان هلهله ها ... الامان علی اکبر
اگرچه پهلوی تو یاد مادر افتادم
شکسته کوفه سرت را چنان علی ... اکبر
#روضه
#علی_اکبر
📤 @mahdavi_arfae