مهدوی ارفع
°•●🌸امام باقر عليه السلام: راه خودپسندى را با خودشناسى ببند. ✨تحف العقول صفحه 285 °•●🌸شهادت پنجمین
#روضه_امام_باقر
پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او #روضه دار کوچه ها بود
تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد
او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود
لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش
چون یادگاری #حسین و #مجتبی بود
عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش
یعنی گریز حرف هایش کربلا بود
در خاطرش مانده شلوغی های #گــــودال
جد غریبش را که زیر دست و پا بود
جد غریبی که لباسش را ربودند
غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود
جد #غریبی که سرش منزل به منزل
گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود
رنگ رخ او شد کبود و زرد؛ جان داد
مانند دایی قاسمش از درد جان داد
.
#شهادت_امام_محمد_باقر_عیه_السلام_تسلیت_باد
مهدوی ارفع
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ابراهیم!
امتحان تو، بلنداى قله عشق را در معمارى بندگى نشان داد و خدا تو را استعاره کرد براى عبرت مدعیان ایمان.
اما ،
اما تو با تمام رفعت بندگیت ، #حسین را در کربلا به نظاره مینشینی و با چشمانی به اشک و خون نشسته ، به مقام تسلیم ، رضا و لحظات مناجاتش در گودی قتلگاه غبطه میخوری..
ابراهیم یا حسین ؟
مکه یا کربلا؟
@mahdavi_arfae
خلاصه متن سخنرانی
▪️ شب چهارم_97/6/22
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
#معیت:
🔲 آنچه در مسیر ایمان و ولایت مهم است رسیدن به همراهی با امام معصوم است و #معیت وابسته به همزمانی و هم مکانی با امام معصوم نیست.
#معیت_عمیق_ترین_لایه_اعتقادی
🔲 چرا تشکیلات و کار تشکیلاتی که ما راه می اندازیم بقا ندارد؟ مهم ترین دلیلش شاید این است که در ابتدای شکل گیری تشکل #انگیزه های افراد را #سطحی انتخاب می کنیم. اگر انگیزه ها عمیق باشند گسستن از این تشکیلات خیلی محال است.
🔲 حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 150 نهج البلاغه که در مورد ظهور حضرت مهدی(عجل الله) است می فرمایند در دسته ی موافقین برای تعجیل فرج عده ای زیاد دعا می کنند و در آن گروهی هستند که تعجیل دارند در ظهور و وقتی امام شان آمد ،پشیمان می شوند و می گویند کاش اصلا نمی آمد.
#اثر_معیت:
مهمترین اثر معیت با امام، #مشارکت است؛ مشارکت در هر خیری که در هر زمان و مکان عالم اتفاق می افتد او نیز برخوردار می شود.
🔲 یا لیتنا کنا معک یعنی ما آرزو داشتیم با شما معیت داشته باشیم، من که گفتم ربطی به زمان ندارد، تو با هم عقیده شدن و با همراه شدن ، همین الان با امام همراه هستی؛ من قرار است در حقیقت حسین ابن علی(علیه السلام) ذوب شوم نه در جسم او،
#حسین(علیه السلام) حقیقتی است #بدون_مکان و #زمان و #جریانی_دائمی در هستی است.
🔲 خیلی ها به مقام معیت رسیدند، ثبات قدم نداشتند از ایشان این مقام گرفته شد. ثبات قدم در هر چیزی شرط نهایت بقا و استفاده از آن خیر است.
#استقامت_ثبات_قدم
پشت این ثبات قدم یک نکته نهفته است و آن استقامت است. تو اگر آرزوی ماندن در خیمه ی امام حسین(علیه السلام) داری باید در برابر همه ی طمع ها و تهدید ها استقامت کنی تا وقتی که در این درگاه فدا شوی.
🔲 عزیزان دورانی را داریم تجربه می کنیم که هیچ دوره ای تا کنون به اندازه ی الان برای انقلاب سخت تر نبوده است.
🔲 انتهای این مقام سلام، معیت و ثبات قدم در زیارت عاشورا این است که من هم یار هستم و اگر در روز عاشورا بودم در کنار امام حسین(ع) و جان می دادم.
@mahdavi_arfae
#عبرت
#درس
پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفرهای مختصر شام می خورند. عبدالله ناگهان صدای سم اسبی به گوشش رسید، سواری نزدیک شد و گفت:
سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور؛ می خواهم به کوفه بروم، از راه آمده مطمئن نیستم. یکباره اسبش که پیدا بود راه درازی را یک نفس آمده بود نقش زمین شد و سوار را بر زمین زد. سوار که دست کمی از اسب نداشت، پایش زیر اسب ماند و فریاد کشید و از حال رفت. عبدالله زیر بغل مرد را گرفت، کمی بعد به حال آمد و وقتی خود را پیدا کرد، سراسیمه به سینه اش دست کشید و از وجود چیزی در زیر لباسش مطمئن شد. مرد دوباره از حال رفت. ام وهب گفت:
پیداست چیز گرانبهایی با خود دارد.
عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و می اندیشید، کم کم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیش تر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزه هایی که بالا و پایین می رفتند و خون آلود می شدند. خیمه هایی که در آتش میسوختند، اسبانی که بر جنازههای بیسر می تاختند، سرهایی که بدون بدن افتاده بودند، کودکانی که از شلاق ها می گریختند،
یکباره عبدالله وحشت زده چشم باز کرد. ام وهب گفت:
این مرد تنهاست! تاکنون ندیده ام از مردی تنها و خسته این گونه بترسی
عبدالله گفت:
ترس!؟ نه! من از او نمی ترسم. اما حضور او مرا از چیزی می ترساند. دوباره همان کابوس، خدایا این چه دلشورهای است که سینه ام را میدرد
عبدالله به مرد گفت: از کوفه چه میخواهی؟
من همان میخواهم که همهی اهل کوفه میخواهند
عبدالله گفت: پس تو هم خبر حملهی مسلم و یارانش را به قصر ابن زیاد شنیده ای!
مرد جا خورد
مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟! ام وهب گفت: ابنزیاد هانی را کشت و راهی جز جنگ برای کوفیان نماند
عبدالله حالا كاملا دریافته بود که مرد غریبه، مسافری عادی نیست. پرسید:
تو که هستی مرد؟! مرد ملتمس رو به عبدالله برگشت. گفت: اسبت را به من بفروش هر بهایی بخواهی میدهم.
مرد گفت: شما در این بیابان چه می کنید؟
عبدالله گفت: «ما به فارس بازمی گردیم، تا شاهد جنگ میان مسلمانان نباشیم.»
مرد گفت:
شما از چه می گریزید؟! اگر همهی ما کشته شویم، بهتر از آن است که مردی چون یزید را بر جایگاه رسول خدا ببینیم.»
عبدالله مبهوت ماند وگفت:
من اسبم را به تو می دهم فقط به شرطی که بگویی تو کیستی؟!»
من بندهای از بندگان خدا هستم که به یگانگی او و رسالت محمد شهادت داده ام و اکنون حسین را امام و مولای خویش قرار دادم تا یقین کنم که آن چه می گویم و آن چه می کنم، جز سنت رسول خدا نیست، حتی اگر به بهای جانم باشد.»
عبدالله بر سر مرد فریاد کشید:
مسلمانی ات را به رخ من مکش! که من با مشرکان بسیاری جهاد کردم؛ و جز برای خدا و رسولش شمشیر از نیام بیرون نکشیدم.
مرد خونسرد گفت: لعنت خدا بر آنان که ایمان شما را بازیچه ی دنیای خویش کردند؛ و وای بر شما که نمی دانید بدون امام، جز طعمهای آماده در دست اراذلی چون یزید و ابن زیاد هیچ نیستید؛ حتی اگر برای رضای خدا با مشرکان جهاد کنید. آیا بهتر و عزیزتر از قرآن و حسين، یادگاری از پیامبر بر روی زمین باقی مانده است؟
عبدالله به سوی او رفت. گفت: من هم پسر فاطمه را شایسته تر از همه برای خلافت مسلمانان می دانم، اما در حیرتم که حسین چگونه به مردمی تکیه کرده که پیش از این، پدرش و برادرش، آنها را آزموده اند و اکنون نیز با فریب ابن زیاد به پسر عقیل پشت کردند و هانی را تنها گذاشتند.
مرد آرام گفت: آیا حسین اینها را نمی داند؟!
اگر می داند، پس چرا به کوفه می آید؟
مرد گفت: او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایت شان کند.
عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آنها نیاز به هدایت ندارند؟»
مرد گفت: «آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند، هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند. و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟
🔴⚫️خواست برود رو به عبدالله برگشت و گفت:
و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. ومن حسین را نه فقط برای #خلافت، که برای #هدایت می خواهم. و من حسین را برای #دنیای_خویش نمیخواهم، که #دنیای_خود را برای #حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟
و رفت. عبدالله برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
صبر کن، تنها هرگز به کوفه نمی رسی! مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت: بهای اسب چقدر است؟ دانستن نام تو! مرد سوار بر اسب شد: من #قيسبنمسهرصیداوی هستم، فرستاده ی حسین بن علی!
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت.
📝 کتاب نامیرا
@mahdavi_arfae
مهدوی ارفع
#نذر_عاشقانه
دوست داری رونق زیارت اربعین مولایت #حسین کم بشه؟
دوست داری حسین فاطمه دشمن شاد بشه؟
دلت میآد بزرگترین #گردهمایی_جهانی_شیعه با حضور کمرنگ ایرانیها برگزار بشه؟
نه؟ ...
پس چرا دست بکار نمیشی؟ چرا تلاشی نمی کنی؟
می پرسی چه کاری از من برمیآد؟ الآن برات میگم:
۱. اگر پس انداز داری دلت رو برای خدا به دریا بزن و هزینه یک یا چند نفر زائر را متقبل شو... نترس خدا به ده برابر بزودی جبران می کنه
۲. وسیله نقلیه داری؟ زائران را تا مرز و بالعکس رایگان برسان انشاالله در قیامت به سهولت از صراط عبور خواهی کرد
۳. صاحبخونه ای؟ یکماه اجاره خانه از مستاجرت نگیر تا بتونه بره زیارت اربعین
۴. کارفرمایی؟ به کارگرها و کارمندات یکماه حقوق تشویقی اضافه بده برن کربلا
۶. هیچکدام از کارهای فوق از دست برنمیآد؟ گوشی موبایلت رو بردار یک پیام برای همه افرادی که شماره تلفنشون تو دفترچه تلفنت ثبت شده بفرست و ازشون بخواه هرچقدر در توان دارند به شماره حساب
5047061030457515
بنام روح الله ثانی ، #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی واریز کنند. اصلا عین پیام منو براشون بفرست....
بجنب که میترسم روزی برسه از این کاهلی انگشت حسرت به دهان بگزی
#نذر_عاشقانه
#اربعین
#زیارت
#امام_حسین
#کربلا
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#مهدوی_ارفع
@mahdavi_arfae
مهدوی ارفع
#نذر_عاشقانه
دوست داری رونق زیارت اربعین مولایت #حسین کم بشه؟
دوست داری حسین فاطمه دشمن شاد بشه؟
دلت میآد بزرگترین #گردهمایی_جهانی_شیعه با حضور کمرنگ ایرانیها برگزار بشه؟
نه؟ ...
پس چرا دست بکار نمیشی؟ چرا تلاشی نمی کنی؟
می پرسی چه کاری از من برمیآد؟ الآن برات میگم:
۱. اگر پس انداز داری دلت رو برای خدا به دریا بزن و هزینه یک یا چند نفر زائر را متقبل شو... نترس خدا به ده برابر بزودی جبران می کنه
۲. وسیله نقلیه داری؟ زائران را تا مرز و بالعکس رایگان برسان انشاالله در قیامت به سهولت از صراط عبور خواهی کرد
۳. صاحبخونه ای؟ یکماه اجاره خانه از مستاجرت نگیر تا بتونه بره زیارت اربعین
۴. کارفرمایی؟ به کارگرها و کارمندات یکماه حقوق تشویقی اضافه بده برن کربلا
۶. هیچکدام از کارهای فوق از دست برنمیآد؟ گوشی موبایلت رو بردار یک پیام برای همه افرادی که شماره تلفنشون تو دفترچه تلفنت ثبت شده بفرست و ازشون بخواه هرچقدر در توان دارند به شماره حساب
5047061030457515
بنام روح الله ثانی ، #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی واریز کنند. اصلا عین پیام منو براشون بفرست....
بجنب که میترسم روزی برسه از این کاهلی انگشت حسرت به دهان بگزی
#نذر_عاشقانه
#اربعین
#زیارت
#امام_حسین
#کربلا
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#مهدوی_ارفع
@mahdavi_arfae
🔻 #زیارت 🔻
🥀 امام صادق علیهالسلام:
🥀 منْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ تَشَوُّقاً إِلَيْهِ كَتَبَهُ اللهُ مِنَ الْآمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَأُعْطِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ وَكَانَ تَحْتَ لِوَاءِ الْحُسَيْنِ حَتَّى يَدْخُلَ الْجَنَّةَ فَيُسْكِنَهُ فِي دَرَجَتِهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
🥀 کسی که از روی شوق و ذوق به #زیارت قبر حضرت #حسین علیهالسلام برود، روز قیامت خداوند متعال او را در زمرۀ دارندگان امنیت قرار میدهد و نامۀ عملش را به دست راستش میدهد و در زیر #پرچم حسین علیهالسلام بوده تا وارد بهشت گردد.
🥀 پس خداوند او را در رتبۀ آن حضرت سکونت میدهد، همانا خداوند توانای شکستناپذیر و بصیر و فرزانه است.
📕 كامل الزيارات شریف، صفحه ۱۴۲
🆔 @mahdavi_arfae