کانون تخصصی مهدویت اراک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹 ◀️مقدمه امام علی علیه السلام: "علم و دانش از کودکی مان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹
4⃣قسمت چهارم: انتخاب امام
آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته، یک قصه بی غصه
هرکی دوست داره یه قصه شیرین گوش کنه، بلند بگه📣 #یا_مهدی
امروز نوبت زنبور ماجراجو🐝 هست، ببینیم چی برامون آورده؟؟
زنبور ماجراجو کجایی؟ ما منتظریم....
ماجراجو: ویزززززز... من اومدم😃
ماجراجو خییییلی دنبال یه قصه شیرین گشت، به هرجایی که فکر میکرد سر زد، اما هیچی پیدا نکرد.😢 خیلی خسته و تشنه شده بود، رفت کنار یه چشمه نشست و کمی آب خورد و بعدش گفت: "خدایا شکرت که این آب خنک و خوشمزه رو آفریدی، ای خدای مهربونم من خیلی گشتم ولی قصه ای پیدا نکردم، خودت یه قصه شیرین بهم نشون بده"
همین طور که ماجراجو در حال دعا کردن بود، یکدفعه عکس خورشید مهربون🌞 رو دید که توی آب افتاده و بهش لبخند میزنه.زنبور کوچولو سرش رو بالا کرد و گفت: "سلام خورشید طلایی و زیبا"
خورشید مهربون با یکی از نورهای طلایی خودش صورت زنبور ماجراجو رو نوازش کرد و گفت: "سلام زنبور کوچولو! من حرفاتو شنیدم، من میتونم یه قصه شیرین برات تعریف کنم."
ماجراجو با خوشحالی😃 خندید و گفت:"ممنونم خدای مهربون که دعام رو برآورده کردی."
بعد هم از خورشید زیبا خواست که قصه رو تعریف کنه.
خورشید مهربون گفت:سال های دور در یک صحرای بزرگ که خدای مهربون به من گفته بود نور طلایی خودم رو☀️ روی زمین اونجا پهن کنم، آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد(ص) همراه با تعداد زیادی از مردم از سفر مکه برمی گشتند. با اینکه هوا خیلی خیلی گرم بود، ناگهان پیامبر(ص) ایستادند و از مردم خواستند که همگی کنار یک برکه بزرگ که اسمش غدیر خم بود، جمع بشن؛ آخه ایشون باید خبر مهمی رو از طرف خدای مهربون به مردم می رسوندن.
هوا خیلی گرم بود و مردم خسته بودند، اما چون پیامبر رو خیلی دوست داشتند و به حرف هاشون گوش می کردند، همگی کنار برکه غدیر جمع شدند تا اون خبر مهم رو بشنوند. وقتی همه مردم جمع شدند، پیامبر خدا(ص) بالای یک بلندی که مردم ساخته بودند، رفتند و فرمودند: "ای خدای مهربون تو رو بخاطر همه نعمت ها شکر می کنیم. ای مردم! خدای مهربون به من پیام مهمی داده که باید حتما به شما بگم و اون اینه که بعد از من علی(ع) باید امام و راهنمای شما باشه. چون این آخرین سفری هست که من با شما هستم. بعد از امام علی(ع) هم ۱۱ تا از فرزندان او راهنمای شما هستند تا هیچ وقت تنها و بدون راهنما نمونید. آخه اونها همگی دانا و مهربون هستند. پس همگی به حرفاشون گوش کنید و همیشه یار و یاورشون باشید."
بعد پیامبر(ص) دست امام علی(ع) رو بالا گرفتند و فرمودند: "ای مردم! هرکسی که من امام اون هستم، بعد از من علی(ع) هم امام و راهنمای اونه"
بعدش پیامبر خدا، یک عالمه از مهربونی و دانایی امام علی(ع) و بقیه امام ها تعریف کردند و از امام دوازدهم هم خیلی تعریف کردند و فرمودند که مهدی اسم آخرین امام مسلمون هاست.
مردم که از شنیدن این خبر خیلی خوشحال😍😍 شده بودند، دسته دسته اومدند و به امام علی(ع) گفتند: "سلام ای امیرالمؤمنین، مبارک باشه🌹🌹"
زنبور ماجراجو🐝 که خیلی از شنیدن این قصه خوشحال شده بود، گفت: "ممنونم خورشید طلایی، چه قصه شیرینی... خوششششبحالت که این ماجرا رو از نزدیک دیدی."
بعد هم از خورشید گرم و نورانی تشکر کرد و ویزویزکنان به سمت کندوی عسل🍯 پرواز کرد..
بچه های نازنینم نقاشی قصه امروز یادتون نره. منتظر نقاشی های قشنگتون هستیم.😊
🌺ارسال نقاشی ها به آی دی زیر در پیام رسان ایتا:
@Ya_mohyii
و در گپ و سروش:
@golenarges15255
تا فردا با یه قصه جدید دیگه خدانگهدار👋👋
✨✨✨✨✨✨✨✨
کانال کانون تخصصی مهدویت اراک
در سروش و ایتا:
@montazerantolooakhorshid_313
و در اینستاگرام
https://instagram.com/kanonmahdaviatarak
کانون تخصصی مهدویت اراک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹 ◀️مقدمه امام علی علیه السلام: "علم و دانش از کودکی مان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹
5⃣قسمت پنجم: نام های گل های سرسبد بهشت
آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته، یک قصه بی غصه
هرکی دوست داره یه قصه شیرین گوش کنه، بلند بگه📣 #یا_مهدی
وای خدا زنبورک خنده رو دیر کرده، نگرانشم نکنه اتفاقی براش افتاده؟؟؟!!!!
زنبورک خنده رو🐝، خوشحال و خندان، ویزویزکنان پرواز میکرد تا یک قصه شیرین پیدا کنه؛
ویززززززز...
اون از جنگل ها و کوه ها گذشت و گذشت تا به یک روستای قشنگ رسید. همین طور که از این خونه به اون خونه پرواز میکرد یکهو فهمید که دو تا پسربچه بازیگوش دنبالش می کنن و میخوان اون رو بگیرن😱 زنبور کوچولو که خیلی ترسیده بود😰، تند تند پرواز میکرد تا از دست اون ها فرار کنه؛ اما ناگهان اون ها یک تور پرت کردند روی خنده رو و اونو گرفتند و انداختند توی یک شیشه😔😓
خنده رو خیلی ترسیده بود؛ برای همین می لرزید و قلبش تاپ تاپ💓 میکرد!
تند تند تو شیشه می چرخید تا شاید راه فراری پیدا کنه اما پسر کوچولوها در شیشه رو بسته بودند. اون ها از اینکه زنبور کوچولو رو شکار کرده بودند خیلی خوشحال بودند. مدام توی شیشه رو نگاه میکردند و می خندیدند. مادربزرگشون که از دور به نوه های قشنگش نگاه میکرد پیش اونها اومد و گفت: "عزیزان من مگه نمیدونید امام علی(ع) گفتند که نباید حیوون ها رو اذیت کنیم؟! "
پسرها با تعجب به هم نگاه کردند و گفتند: "آخه مادربزرگ، ما که با اون کاری نداریم؛ فقط دوست داریم توی شیشه باشه و نگاهش کنیم باهاش بازی کنیم!" مادربزرگ شیشه رو از دستشون گرفت و گفت: "پسرای گلم، اون می ترسه؛ ما حق نداریم حیوون ها رو بترسونیم و اذیتشون کنیم."
پسر کوچولوها به خنده رو که توی شیشه دور خودش می چرخید، نگاه کردند و با ناراحتی سرشونو انداختند پایین. مادربزرگ مهربون دستی به سر نوه هاش کشید و گفت: "عزیزان من! امامان مهربون ما هیچ وقت هیچ حیوونی رو نمی ترسوندند و همیشه باهاشون مهربون بودند. ما هم باید از اون ها یاد بگیریم و همین طور باشیم."
یکی از پسر کوچولوها سرشو بالا آورد و گفت: "مادربزرگ جون، میشه اسم امام ها رو به ما یاد بدی؟"
مادربزرگ خندید و گفت: "باشه نازنینم؛ اما بهتره که اول این زنبور قشنگ رو آزاد کنیم تا بیشتر از این نترسه."
یکی از بچه ها با شادی در شیشه رو باز کرد و بعد هم دوتایی با هم گفتند: "بیا بیرون زنبور کوچولو، تو آزادی"
خنده رو تا در شیشه رو باز دید، سریع بیرون پرید و پرواز کرد و روی یک شاخه نشست. هنوز قلبش تاپ تاپ میکرد؛ اما خوشحال بود که آزاد شده بود و توی دلش خدای مهربون رو شکر کرد.
مادربزرگ که این کار خوب نوه هاش رو دید، به اون ها گفت: "نوه های عزیز من، دیدید که چقدر این زنبور کوچولو خوشحال شد؟ اون از اینکه شما آزادش کردید، خوشحاله. آزادی یکی از بهترین نعمت های خدای مهربونه. حالا بیایید با هم یه شعر بخونیم تا اسم دوازده امام مهربونمون رو یاد بگیریم. ببینم کدومتون زودتر شعر رو یاد میگیرید و حفظ میکنید😊"
زنبور خنده رو هم که دیگه ناراحت نبود، باید برمیگشت به سمت کندوی عسل🍯 تا این قصه و شعر زیبا رو برای آفتاب گردون و دوستاش تعریف کنه.
بچه های نازنینم نقاشی این ماجرا رو بکشید و برامون بفرستید. منتظر نقاشی های قشنگتون هستیم.😊
🌺ارسال نقاشی ها به آی دی زیر در پیام رسان ایتا:
@Ya_mohyii
و در گپ و سروش:
@golenarges15255
تا فردا با یه قصه جدید دیگه خدانگهدار👋👋
#شعر_این_داستان👇👇👇👇
✨✨✨✨✨✨✨✨
کانال کانون تخصصی مهدویت اراک
در سروش و ایتا:
@montazerantolooakhorshid_313
و در اینستاگرام
https://instagram.com/kanonmahdaviatarak
کانون تخصصی مهدویت اراک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹 ◀️مقدمه امام علی علیه السلام: "علم و دانش از کودکی مان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹
7⃣قسمت هفتم: امام زمان(عج)، امام مهربانی ها
آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته، یک قصه بی غصه
هرکی دوست داره یه قصه شیرین گوش کنه، بلند بگه📣 #یا_مهدی
ویززززززززز....
زنبور دوست داشتنی🐝 از کوه ها و جنگل ها گذشت تا به یک روستای زیبا رسید، خیلی از اون روستا خوشش اومده بود، تصمیم گرفت کمی اونجا استراحت کنه و بعد به راهش ادامه بده. کنار پنجره یک خونه زیبا نشست و چشم هاشو بست. همینطور که استراحت میکرد، ناگهان صدای ناله ای به گوشش رسید. زنبور کوچولو با نگرانی چشم هاشو باز کرد و اطرافش رو نگاه کرد تا ببینه اون صدا از کجا میاد؟ یکدفعه چشمش افتاد به یک پسر کوچولو که گوشه اتاق توی رختخوابش خوابیده بود و سرفه میکرد. لپ هاش به خاطر تب زیاد، قرمز شده بود🤒 و پشت سر هم سرفه میکرد.
زنبور دوست داشتنی که حال پسر کوچولو رو دید، خیلی ناراحت شد😔؛ آخه اون اصلا دوست نداشت هیچ بچه ای مریض باشه.
زنبور کوچولو تو همین فکر بود که در اتاق باز شد و مادر پسر کوچولو اومد بالای سرش و بهش یک لیوان آب و قرص داد و شربتش هم خورد.
پسر کوچولو وقتی قرص و شربتش رو خورد، حالش کمی بهتر شد و دیگه کمتر سرفه میکرد. اونوقت آروم سرش رو گذاشت روی پای مادرش و گفت: "مامان جون! من فهمیدم دیشب، تمام شب رو بیدار بودی و برای من دعا میکردی."
مادر مهربونش گفت: "آره عزیزم! خیلی برات دعا کردم و از خدای مهربون خواستم زود زود خوب بشی، از امام زمان(علیه السلام) هم خواستم برات دعا کنند."
پسرک با تعجب گفت: "امام زمان(عج)؟! مگه ایشون هم میدونستند که من مریضم؟!"
مادر خندید و گفت: "آره پسرم، امام زمان(عج) به فرمان خدای مهربون از همه چیز تو دنیا باخبر هستن."
پسر کوچولو چشم هاشو مالید و گفت: "مادرجون، یعنی امام زمان برای همه بچه ها دعا می کنند؟"
مادر مهربون موهای پسرش رو نوازش کرد و با لبخند گفت: "آره پسر گل من، امام زمان مهربون برای همه بچه های دنیا دعا میکنند و اگه بچه ها مریض بشن، ایشون ناراحت میشن."
پسر کوچولو با ناراحتی پرسید: "جدی؟! یعنی امام زمان از مریضی من ناراحت بودند؟ اما من اصلا دوست ندارم ایشون ناراحت باشن.😢 اگه من زودتر خوب بشم، ایشون خوشحال میشن؟"
مادر گفت: "معلومه عزیزم، امام زمان #بهترین و #مهربونترین آقای دنیاست، ایشون دوست ندارند که هیچ بچه ای مریض باشه."
پسر کوچولو با خوشحالی دست مادرش رو گرفت و گفت: "پس مادرجون! منم قول میدم داروهامو سر وقت بخورم و از خدای مهربون میخوام زودتر خوب بشم تا امام زمان(عج) هم دیگه ناراحت نباشند."
زنبور دوست داشتنی که اینو شنید دست هاشو به آسمون بلند کرد و گفت: "ای خدای مهربون! همه بچه های مریض رو خوب کن و دل امام زمان مهربونمون رو شاد کن."
بعدش زنبور دوست داشتنی🐝 که از بهتر شدن پسر کوچولو خیلی خوشحال شده بود، ویزویزکنان رفت به سمت کندوی عسل 🍯 تا این ماجرا و مهربونی های امام زمان رو برای دوستاش تعریف کنه.
بچه های نازنینم اینم از قصه امروز.
قرار شده به پنج نفر از بچه های گل که نقاشی این قصه ها رو میکشند و میفرستند جایزه بدیم...😍🎁، به هر نفر ۳۰ هزار تومان هدیه داده میشه پس منتظر نقاشی های قشنگتون هستیم.😊😍
🌺ارسال نقاشی ها به آی دی زیر در پیام رسان ایتا:
@Ya_mohyii
و در گپ و سروش:
@golenarges15255
فقط نقاشی هاتون باید مربوط به قصه ها باشه. وقتی هم ارسال میکنید بگید نقاشی کدوم قسمت از قصه ها رو کشیدید بچه های خوب ایران زمین😍.
تا فردا با یه قصه جدید دیگه خدانگهدار👋👋
✨✨✨✨✨✨✨✨
کانال کانون تخصصی مهدویت اراک
در سروش و ایتا:
@montazerantolooakhorshid_313
و در اینستاگرام
https://instagram.com/kanonmahdaviatarak
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_مهدی
درد و دلای پسر بچه 4 ساله با امام زمان(عج) ❤️
عجب حرفهایی زده؟ 😳
واقعا ارزش دیدن داره
⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج⛅
✨✨✨✨✨✨✨✨
کانال کانون تخصصی مهدویت اراک
در سروش و ایتا:
@montazerantolooakhorshid_313
و در اینستاگرام
https://instagram.com/kanonmahdaviatarak2
مارا به دوستانتان معرفی کنید 👆👆
#صبحتبخیرمولایمن
🔸️یارے زهـرا نمودن با زبان استـــ و عمل
🔸️اے ڪه هستـے در پے ڪسبـــ رضاے فاطمه
🔹️مےرسد آواے #یا_مهـدے هنوز از پشتـــ در
🔹️ذکر تعجیل فرج باشد دعـاے فاطمه
🔸️ڪے مےآیے تا بگیرے انتقام مادرتـــ؟
🔸️مـهــدے زهرا بیا، اے دلرباے فاطمه
🖤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🖤
#صبحتون_زهرایی💔
#التماس_دعای_فرج 🤲
@mahdaviat_arak
❣ #سلام_مولاجانم❣
صدها گله پيش يار بردن
عشقـ♥️ است
با عشق تو چوب طعنه خوردن
عشق است👌
ای قلب تپندہی جهان
#يا_مهدی (عج)
يکبار تو را ديدن و مردن
عشــ♥️ــق است
🖤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🖤
#صبحتون_مهدوی 🌤
#التماس_دعای_فرج 🤲
@mahdaviat_arak
کانون تخصصی مهدویت اراک
سلام عزیزان 💚
عید امامت #امام_زمان (عج) بر شما مبارک😍🎊
به مناسبت فرارسیدن سالروز آغاز #امامت_امام_زمان (عج) تصمیم گرفتیم که با همراهی شما عزیزان چهل روز دعای عهد رو تلاوت کنیم تا تجدید عهدی کرده باشیم با آقامون...🍃
و خبر خوب اینکه در پایان چله به بهترین دلنوشته راجع به این چله هدیه ای رو تقدیم میکنیم😍
هر کس که مشتاق تجدید بیعت با امام زمانش هست بسم الله👇
با ذکر شریف #یا_مهدی(عج) توی پی وی مدیر کانال اعلام بکنید❤️
@adminn_m
تاریخ شروع چله ۱۴۰۱/۰۷/۱۷
تاریخ پایان۱۴۰۱/۰۸/۲۷
هدایت شده از کانون تخصصی مهدویت اراک
سلام عزیزان 💚
عید امامت #امام_زمان (عج) بر شما مبارک😍🎊
به مناسبت فرارسیدن سالروز آغاز #امامت_امام_زمان (عج) تصمیم گرفتیم که با همراهی شما عزیزان چهل روز دعای عهد رو تلاوت کنیم تا تجدید عهدی کرده باشیم با آقامون...🍃
و خبر خوب اینکه در پایان چله به بهترین دلنوشته راجع به این چله هدیه ای رو تقدیم میکنیم😍
هر کس که مشتاق تجدید بیعت با امام زمانش هست بسم الله👇
با ذکر شریف #یا_مهدی(عج) توی پی وی مدیر کانال اعلام بکنید❤️
@adminn_m
تاریخ شروع چله ۱۴۰۱/۰۷/۱۷
تاریخ پایان۱۴۰۱/۰۸/۲۷