eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
370 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الله اکبر / سیل در نجف و کوفه ⚠️ وضعيت شهر پس از بارندگی های چند روز گذشته و طغیان رود هم زیر آب رفت... ✍ در روایات ، از به زیر آب رفتن به عنوان یکی از نزدیکترین امام مهدی علیه‌السلام یاد شده... 📚 مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبه خود در صفحه ۴۵۱ در حدیثی از علیه‌السلام آورده: در سال فتح و پیروزی (ظهور علیه‌السلام)، فرات پاره میشود و آب وارد کوچه‌های کوفه میگردد. 📚 در کتاب اثبات‌الهداه صفحه ۵۷۸ نیز روایتی از علیه‌السلام آمده که ایشان فرمود: هرگاه زیادی آب، شکافی در فرات ایجاد کرد، پس آب به کوچه‌های کوفه برسد، شیعیان ما آماده‌ی ملاقات قائم علیه‌السلام شوند. ❤️ اَلسَّلامُ عليْک يا بقيةالله في اَرْضه 🇮🇷 خبر20:20🔻 http://eitaa.com/mahdavieat
♦️توافق رژیم صهیونیستی و جمهوری باکو  برای مقابله با ایران 🔹وزیر خارجه اسرائیل: با وزیر خارجه جمهوری باکو برای تشکیل جبهه مشترک علیه ایران توافق کردم https://eitaa.com/mahdavieat
🍃🌹🍃 🍀ياد آن شاعر دلداده به خیر که دمادم میگفت: 🌱خبر آمد "خبری در راه است" سرخوش آن دل که از آن آگاه است 🍃ولی ای کاش خبر می آمد که خدا مى خواهد پرده از غیبت مهدی زمان بر دارد پرده از روزنه ی عشق وامید پرده از راز نهان بردارد 🌿کاش روزی خبرآید که تسلای دل‌خلق خدا از فراسوی افق می آید ☘مهدی، آن یوسف گم گشته‌ی زهرا و على از شب هجر به کنعان دلم می‌آید عج 🍃🌹 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت ٣٧ نگران بودم نمیدونم چرا... اول من و بعد محمدجواد از اتاق اومدیم بیرون... همه لبخند میزدن حتی مامانش ولی یه دلخوری عمیق توی چشماش بود... فاطی: دهنمونو شیرین کنیم عایا به محمدجواد نگاه کردم که با یه لبخند قشنگ سرش پایین بود. _بفرمایید همه دست زدن و روبوسی کردیم. این لحظه رو نمیتونم باور کنم... یعنی خدایا همه چیز درست شد... خدایا شکرت... قرار شد محمدجواد اینا یک هفته کرمان بمونن و توی این یک هفته بیشتر باهم صحبت کنیم و همو بشناسیم برای همین اون شب باباش بین ما صیغه محرمیت خوند... رو ابرا سیر میکردم اون شب... باورم نمیشد... خدایا مرررسی روی تخت دراز کشیدم و دارم به فردا فکر میکنم... قراره محمدجواد بیاد دنبالم بریم بیرون... اولین روز محرمیتمون... صبح با صدای آلارم گوشیم بلند شدم. مختصر صبحانه ای خوردم و رفتم آماده شدم. روی مبل نشسته بودم که اس داد اومد روی گوشیم (سلام خانومم.دم درم بیا بیرون. راستی دوست دارم) خیر کیف شدم شدیدددد عین فنر از جام پریدم و سریع کفشامو پوشیدم و چادرمو سر کردم و رفتم. در خونه رو که باز کردم محمدجواد با یه لبخند خوشگل پشت در وایساده بود و یه شاخه گل دستش بود _سلام.صبح بخیر محمدجواد: سلام خانومم. صبح شمام بخیر ( نکه کلا تاحالا از این بشر مهر و محبت ندیده بودم باز خرکیف شدم شدیددد نقطه ضعف منم که کلمه ♡خانومم♡ کلا ضعف کردم) _کجا بریم حالا؟ محمدجواد: هرجا امری کنی _خب برید... وسط حرفم پرید تا دیشب که سنگین و جدی حرف میزدم تو نامحرم بودی توی مرام منم نیست با نامحرم با عشق و دلبری حرف بزنم من آقامحمدجواد بودم و تو هم فائزه خانوم ولی وقتی محرم شدیم یعنی خانوممی باید همه محبتمو خرجت کنم از این به بعد من محمدجوادم و تو هم فائزه. اوکی یکم سکوت کردم و سبک سنگین کردم. منتظر بود اسمشو صدا بزنم. گفتم. _محمدجواد... محمدجواد: جانم _بریم هفت باغ... محمدجواد: چشم ولی من به خیابونای اینجا وارد نیستم ها _تو حرکت کن من آدرس میدم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار وآقای طلبه💗 پارت٣٨ طبق یه تغییر نظر کلی از جانب بنده مقصد از هفت باغ به جنگل قائم تغییر یافت ماشین و پارک کرد و دوتایی پیاده شدیم. عینک آفتابی آبی خلبانیشم گذاشت منم عینک آفتابی مو گذاشتم و کنار هم قدم میزدیم. چه آرامشی داشتم از هم قدم شدن باهاش. محمدجواد: تازه میفهمم وقتی خدا توی کتابش گفته ازجنس شما همسرانی برای شما قرار دادیم و آرامش رو کنار اونا حس میکنید یعنی چی چقدر کنار خانومم آرومم _منم همون اندازه کنار تو آرامش دارم... حتی بیشتر کنارهم با فاصله راه میرفتیم و حرف میزدیم. از خودمون گفتیم. از علایقمون. از سلایقمون. و کلی باهم آشنا شدیم. وچقدر بیشتر شناختمش. تقریبا یک ساعتی راه رفتیم و حرف زدیم. محمدجواد: فائزه _جانم محمدجواد: بیا اونجا عکس بگیریم _چشم منظورش کنار یه آبشار مصنوعی بود که خیلی قشنگ بود. من یه طرف آبشار روی پله ها وایسادم و محمدجوادم یه طرف پله ها وایساد و گوشی رو داد یه پسر بچه تا ازمون از دور عکس بگیره تا کل محوطه بیوفته. عکس رو گرفت و گوشی محمدجوادو داد . محمدجواد مشغول نگاه کردن عکس شد منم دستمو بردم توی آب و رایحه خنکی که آب به دستم میزد حس قشنگی رو بهم القا میکرد یهو دستم میون اون خنکی آب گرم شد محمدجواد دستمو بین آب گرفته بود... برای اولین بار دستش به دستم خورده بود... احساس میکردم کل بدنم آتیش گرفته... از گرمای دست اون بود یا خجالت رو نمیدونم... باصدای لرزون و ناخداگاه گفتم:محمد دستمو از آب کشی بیرون و گفت : همه بهم میگن جواد... دوس دارم تو محمد صدام کنی... برای همیشه... باشه خانومم _چشم محمدم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 پارت٣٩ من و محمد دست تو دست هم از جنگل قائم خارج شدیم و سوار ماشین شدیم. با بغض صداش کردم... _محمد... محمد: جانم خانمم _یه چیزی میخوام بهت بگم... محمد: چرا ناراحتی؟ چرا صدات بغض داره؟ فائزم چیشده؟ _محمد... من... یهو زدم زیر گریه.. محمد با ترس به طرف من برگشت وقتی صورت خیس اشکمو دید تقریبا فریاد کشید محمد: فائزه بگو چیشده زود باش بگو کسی چیزی گفته کسی نگاه چپت کرده لعنتی دارم سکته میکنم حرف بزن دیگه خندم گرفته بود و دیگه نمیتونستم ادامه بدم یهو زدم زیر خنده محمد با بهت داشت نگاهم میکرد با لکنت زبون به حرف اومد محمد: فائزه... چیشده... میگم نکنه جنی شدی وااای خدا اینو که گفته به معنای واقعی کلمه پکیدم از خنده بعد چند دقیقه سکوت محمد و خنده من خودمو جم و جور کردم و نگاهش کردم اوه اوه الان شده عین این شخصیت های کارتونی که موقع عصبانیت دود از کلشون بیرون میزنه بالاخره به طرف اومد... غرید محمد: بار آخرت باشه گریه میکنی فهمیدی اون قدر محکم و با عصبانیت گفت که لال شدم از ترس این دفه فریاد کشید و با تحکم گفت: فهمیدی؟؟؟ _ب..بب....بله روشو از طرف من بر گردوند و ماشین و روشن کرد... سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم تا نگاهش نکنم... از دستش دلگیر بودم.... ظبط رو روشن کرد آهنگ دلتنگ حامد زمانی پلی شد. مثل یه تلگر بود برای جاری شدن اشکام... دلتنگ تموم شد و اهنگ بعدی که فرمانده بود پلی شد... سرمو از روی شیشه برداشتم و نزدیک محمد شدم. پشت چراغ قرمز بودیم و دست محمد روی دندنه بود... نمیدونستم کاری که میخوام بکنم درسته یا نه.... یاعلی گفتم و دستمو گذاشتم روی دستش یه لرزش خفیف روی حس کردم روی دستش... _ببخشید محمدم.... محمد دستشو از زیر دستم کشید بیرون و دست من افتاد روی دنده دستشو این بار گذاشت روی دستم و دنده رو با دست من عوض کرد و آروم گفت : اشکات دنیامو خاکستری میکنه... دیگه گریه نکن... قول بده.... _قول میدم محمد.... محمد: ممنون فائزم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خانم خبرنگار وآقای طلبه💗 پارت۴٠ ️بعد اینکه بستنی خوردیم با محمد و علی و فاطمه تصمیم گرفتیم بریم بیرون گردش به پیشنهاد فاطمه قرار شد بریم باغشون که فاصلع اش تا کرمان یه رب بود. وقتی رسیدیم باغ شون نگهبان درو باز کرد و مارفتیم داخل همیشه عاشق ایجا بود از وسطش یه جوب آب رد میشه و توش پر از درختای مختلف و رنگارنگه تنها بدیش این که شهریوره و فصل بسته و من حساسیت دارم بیخیال مهم نیست... نمیخوام یادآوریشون کنم که گردش به کامشون تلخ شه... ان شالله که اتفاقی نمیوفته... یه فرش کوچیک کنار جوب پهن کردیم و علی بساط بلال درست کردن راه انداخت بلال که خوردیم من به محمد پیشنهاد دادم بریم تا کل باغو نشونش بدم باهم شروع به راه رفتن کردیم محمد دستمو گرفت توی دستش... چقدر این گرمایی که دستش بهم القا میکرد دوس داشتنی بود... چقدر زیاد.... _محمد اونجا رو نگاه کن پارسال سیزده بدر اومده بودیم اینجا ماهم داشتیم والیبال بازی میکردیم بعد علی مسخره بازیش گل کرد محکم توپ رو زد خورد تو صورت من خون دماغ شدم صورتم کلا تخت شده بود تا یه هفته محمد با ناراحتی گفت : آخ الهی بمیراین علی رو میکشم صبرکن گل منو میزنه _خودتو ناراحت نکن محمدم وای چرا من محمدو آوردم این طرف تو باغ پسته اولین عطسه... دومین عطسه... پشت سر هم عطسه میزدم محمد با نگرانی به طرف من برگشت و تقریبا فریاد کشید: فائزه... فائ...زه... چیشده... چیشدی فائزه... چرا صورتت قرمز شده... نفس کشیدن برام سخت شده بود احساس میکردم الان که خفه بشم... فقط یادمه پیراهن محمد رو چنگ زدم که نیوفتم... صدای محمد توی سرم پیچیشد: علی بیا کمککککککک... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://harfeto.timefriend.net/16700763657756 نظرات انتقادات وپیشنهادات خودتون را با ما در میان بگذارید خوشحال میشیم😊🙏🌹🌹
🔴پاسدار شهید میلاد حیدری ⭕️ 🩸شهادت 🩸یکی از نظامی سپاه در حمله رژیم صهیونیستی به سوریه 🔹 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه‌ای از شهادت پاسدار رشید اسلام «میلاد حیدری» از مستشاران نظامی و افسران پاکباخته سپاه در حمله جنایتکارانه سحرگاه امروز رژیم صهیونیستی به حومه دمشق خبر داد. تازنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️ http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنگ کردن عرصه بر بی‌حجاب ها و روزه‌خواران به سبک شیرازی‌های غیور 📣 بعد از چندین روز حضور بی حجاب‌ها و روزه خوارها جهت عادی سازی در پارک قدوسی شیراز، اهالی این منطقه طی اقدامی خودجوش و کاملاً مردمی، تصمیم گرفتند قرائت قرآن، نماز و افطار خود را در این پارک برگزار کنند. 👌 اما به محض ورود مومنین همه‌ی هنجار شکن ها پراکنده شدند و مصداق آیه جاء الحق زهق الباطل اتفاق افتاد. 📍پ.ن : کار فرهنگی آتش به اختیار [=تمیز و خودجوش] یعنی همین! @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السلام علیک فی آنآء لیلک و اطراف نهارک... 🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب تیره‌ی غیبت، همه از تو نور می جویند؛ و در روز ظهورت، همه با آفتاب تو راه بندگی را میپویند. سلام بر تو و بر روز ظهورت🌱 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ▪️از درد غربت داشت کوثر گریه می‌کرد زهرا به روی قبر مادر گریه می‌کرد...   ▪️خاک مزار مادرش را می‌گرفت و با دست خود می‌ریخت بر سر گریه می‌کرد... ✨باسلام و عرض تسلیت به مناسبت وفات جانسوز ام المومنین علیها السلام خدمت شما همراهان مهدوی؛ 🔸به مناسبت ختم صلواتی هدیه به این بانوی بزرگوار و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان ارواحنا فداه برگزار خواهیم کرد،از شما بزرگواران خواهشمندیم که‌ مثل همیشه با نفس های گرمتون همراهی بفرمایید. اجرتون با پیامبر مهربانی ها. لطفا تعداد صلواتهای خودتان را در ربات زیر وارد کنید👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/amz7vg با تشکر از همراهی شما بزرگواران🙏 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ ☀️ ❣️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ❣️ 🌴 سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْحَقِّ 🌴 سُبْحَانَ الْقَابِضِ الْبَاسِط 🌴سُبْحَانَ الضَّارِّ النَّافِعِ 🌴سُبْحَانَ الْقَاضِي بِالْحَقِّ 🌴 سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ 🌴سُبْحَانَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى 🌴سُبْحَانَ مَنْ عَلَا فِي الْهَوَاءِ 🌴سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى 🌴سُبْحَانَ الْحَسَنِ الْجَمِيل 🌴ِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيم 🌴ِ سُبْحَانَ الْغَنِيِّ الْحَمِيدِ 🌴سُبْحَانَ الْخَالِقِ الْبَارِئِ 🌴 سُبْحَانَ الرَّفِيعِ الْأَعْلَى 🌴 سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ 🌴سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا يَكُونُ هَكَذَا غَيْرُهُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ لِرَبِّيَ الْحَقِّ الْحَلِيمِ 🌴سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه 🌴ِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لَا يَسْهُو 🌴سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لَا يَلْهُو 🌴 سُبْحَانَ مَنْ هُوَ غَنِيٌّ لَا يَفْتَقِرُ 🌴سُبْحَانَ مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ 🌴سُبْحَانَ مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ 🌴سُبْحَانَ مَنِ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ 🌴سُبْحَانَ مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِمُلْكِهِ 🌴سُبْحَانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ بِأَزِمَّتِها ☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆ 🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 ورود بی حجاب ممنوع ✅ ممانعت از ورود افراد بی حجاب به محوطه‌ی تاریخی طاق بستان کرمانشاه. ان شاءالله با اقداماتی از این دست و عدم ارائه خدمات به افراد قانون شکن در اماکن تفریحی، دولتی، درمانی و ...مروج قانونمداری در جامعه باشیم. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ http://eitaa.com/mahdavieat
اسلام نابِ محمدی(ص) در سه لحظه مهم تاریخی حیات خود را مدیون است: ۱. ابتدا در شکل گیری #خدیجه(س) ۲. در غبار فتنه و حق خوری بعد از پیامبر(ص) دخترِخدیجه(س)، (س) ۳. در بقای اسلام پس از عاشورا نوهِ خدیجه(س)، (س).
شهید میلاد حیدری به گفته همکاران و دوستان یکی از بهترین افسران و خوبان مجموعه بود، کسانی که او را از نزدیک می‌شناسند بهتر از همه می‌دانند که میلاد چه اخلاق، چه منش و چه انگیزه‌ای داشت... واقعاً وقتی مطلب بامداد امروز را برای رستم ایرانشهر در مورد شهادت نوشتم نمی‌دانستم که دقایقی بعد و شاید هم همزمان با نوشتن و انتشار همان مطلب یک عاشق دیگر قرار است پر بکشد، عاشقی که از او دو فرزند برای ایران ما به یادگار مانده است تا منتقم خون پدر باشند و پاسدار مرزهای اهورایی وطن. میلاد حیدری یکی از نخبگان برجسته نطامی ایران بود که آسمانی شد. ملت شهید پرور و غیرتمند ایران قدرشناس و نگهبان خون فرزندان خویش خواهد بود تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️ https://eitaa.com/mahdavieat
🌹شهید همت:به جوانان بگویید: امروز چشم شهیدان به شماست. بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید... 🕊شادی روح بلندش
🔺️مالک یک رستوران در فرحزاد تهران یک خودپرداز اختصاصی گذاشته بود برا خودش کنار صندوق رستوران، که وقتی خواستی پول غذاتو حساب کنی، به جای دستگاه پوز، ازت رمزت رو بپرسه و برای خودش کارت به کارت کنه!
عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله: أَنَّهُ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَصُومُ فَيَقُولُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ «يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ أَنْتَ إِلَهِي لَا إِلَهَ لِي غَيْرُكَ اغْفِرْ لِيَ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الْعَظِيمُ» إِلَّا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه‏. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر بنده روزه داری هنگام افطار این دعا را بخواند همانند روزی که به دنیا آمده از گناهان پاک می شود: «يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ أَنْتَ إِلَهِي لَا إِلَهَ لِي غَيْرُكَ اغْفِرْ لِيَ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الْعَظِيمُ» ای بزرگ ای خدای بزرگ! تو خدای منی که خدایی جز تو ندارم. [بار]گناه بزرگ مرا بیامرز که گناه بزرگ را کسی جز خدای بزرگ نمی آمرزد. 📕اقبال الاعمال،‌ج۱،‌ص۱۱۴ داریم هستیم که هستیم التماس دعای مخصوصا لحظه و http://eitaa.com/mahdavieat حتما عضو کانال مهدویت بشوید