فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘
🎥#کلیپ| حمله پهپادی ایران به مواضع تروریستها در کردستانِ عراق
🍃🌹🍃
❌ پهپادهای نیروی زمینی #سپاه از صبح امروز مواضع گروههای تروریستی در شمال عراق را هدف قرار دادند.
#روشنگری
#ثامن
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌐 رئیسجمهور: مقدمات لازم برای بازگشایی مدارس فراهم شد
سید ابراهیم رئیسی:
🔻حمایت از تولید واکسن داخلی، افزایش واردات واکسن، تسریع واکسیناسیون و اجرای طرح ارتقا یافته شهید سیلمانی، ۴ گام تحولی در مقابله با کرونا است.
🔻مقدمات لازم برای بازگشایی مدارس و مراکز علمی آموزشی و کاهش محدودیت فعالیت مراکز اقتصادی فراهم شده است.
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
❌عربستان خواستار بازرسی سایتهای هستهای ایران شد!
🔻وزیر خارجه عربستان سعودی در نشست کمیته چهارجانبه وزیران عرب برای بررسی تحولات مربوط به آنچه «بحران با ایران» خوانده شده، در سخنانی مداخله جویانه خواستار بازرسی فراگیر و فوری تمام سایتهای هستهای ایران شد.
👈ریاض بارها مدعی شده که میخواهد در مذاکرات هستهای ایران یکی از اعضای اصلی مذاکره کننده باشد و این در حالی است که تهران همواره تأکید کرده که اعضای برجام مشخص و تغییرناپذیرند.
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴 صدور مجوز مصرف اضطراری واکسن فخرا
♦️وزیر دفاع: با کسب مجوزهای لازم از وزارت بهداشت، فخرا فاز ۳ کار آزمایی بالینی خود را آغاز کرده و مجوز مصرف اضطراری و عمومی را کسب نموده و طی روزهای آینده در سبد واکسیناسیون عمومی قرار میگیرد.
♦️در حال حاضر امکان تولید ۱ میلیون دز واکسن فخرا به صورت ماهانه وجود دارد. با نهایی شدن زیر ساختهای لازم در آذرماه سال جاری میتوانیم میزان تولید را به چند برابر افزایش دهیم.
#واکسن
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊
فصل دوم..(قسمت سوم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
رگهاي طلايي در مشرق در حال جان گـرفتن بـود. هـوا هنـوز خنكـاي شـب را داشت. دستهاي پرندة پر سر و صدا در روشناي صبح در دل آسمان قيقاج ميرفتند. از روي بشكههاي قير، بخار بلند ميشد. انگار آتش زير بشكه ها را ميليسيد. بوي قير، لطافت و خنكاي هوا را ميگرفت. اسماعيل، رو به كارگرهاي شـهرداري كـرد و گفت: زود باشيد. آفتاب درآمد. هوا گرم بشود، نميشود كار كرد. يكي از كارگرها كه مردي جا افتاده و كمي چاق بود، گفت: انشاءاالله امروز اين خيابان را هم تمام ميكنيم. اسماعيل، كشفاش را كند، دمپايي پلاستيكي به پا كرد و گفت: اگر همه مثـل تو كار كنند، بله. جواني كه خميازه كشان دكمه هاي بلوزش را ميبسـت، چنـد مشـت محكـم بـه سينه زد و گفت: «منظورت به ماست؟ تو چرا به خودت ميگيري، اصغر خان؟ زود باش، آفتاب درآمد. مهدي با قدمهاي بلند به آنها رسيد. نگاهي به آنها انداخت و بعـد رو بـه يكـي از كارگرها گفت: آقا اسماعيل كجاست؟ اسماعيل جلو رفت و گفت: اسماعيل منم. مهدي، برگة تا شدهاي از جيب درآورد و به اسماعيل داد. سلام... من براي كار آمدهام! اصغر، غلتك را هل داد و گفت: كار قحط بود، آمدي شهرداري... با ايـن حقـوق بخور و نميرش؟ اسماعيل به اصغر تشر زد. ـ سرت به كار خودت باشد. بعد رو به مهدي كرد و گفت: «ببين جوان، كار آسفالتكاري خيلي سخت اسـت. گرما دارد، كوفتگي عضلات و سوختگي دارد. تو مثل اينكه تا حـالا كارهـاي سـخت نكردهاي. فردا نيايي بگويي؛ آي كمرم درد گرفت، زانوم گزگـز مـيكنـد و گرمـا زده شده ام... مهدي لبخندي زد و گفت: «نه... مطمئن باشيد شكايت نميكنم. ـ دمپايي تو وانت است. پات كن، بيا اينجا. ـ چشم. مهدي لباس عوض كرد، دمپايي پا كرد و سر كارش رفت. آفتاب از افق جدا شده بود. كارگران شهرداري مشغول كار بودند. مهدي، شنهاي مخصوص را با فرغون بر كف خيابان پهن مـيكـرد. مـرد جاافتـادهاي كـه آقـا مـراد صدايش ميكردند، روي شنها قير ميريخت و بعـد پيرمـردي ديگـر، غلتـك را روي آنها ميگرداند. بوي قير، همه جا را گرفته بود. مهدي حواسش بود كه اصـغر و دو نفـر ديگـر، از اول كار با بهانه و روشهاي مختلف از زير كار شانه خالي ميكنند و طفـره مـيرونـد. مهدي به طرف نيسان رفت. اصغر به بهانة آب خـوردن نشسـته بـود و آب را مزمـزه ميكرد. مهدي لبخندزنان گفت: «اخوي، شما چهقـدر آب مـيخوريـد و اسـتراحت ميكنيد؟ سپس به آقامراد و پيرمرد اشاره كرد و گفت: «اين بنده خداها خسـته شـدند، از بس جور شما را كشيدند. اصغر ترش كرد. تندي پا شد و با صداي بنلد گفت: «نفهميدم... اصلاً به تـو چـه مربوط است؟ تو چه كارهاي به من امر و نهي ميكني؟ بعد رو به جواني ديگـر گفـت: «تـو را بـه خـدا، رو را نگـاه كـن... هنـوز نيامـده، ميخواهد رئيس بازي دربياورد! مهدي گفت: «مگر من حرف بدي زدم؟ اصغر گفت: من خوشم نميآيد كسي تو كارهـام فضـولي كنـد. مگـر چـه قـدر حقوق ميگيرم كه واسهاش جان بكنم؟ اسماعيل به طرفشان آمد و گفت: «اينجا چه خبر است؟ اصغر، باز چه بساطي به پا كرده اي؟ اصغر با غيظ نيمنگاهي به مهدي انداخت و به سر كارش رفـت. مهـدي، فرغـون شنها را برد. آقا مراد، عرق صورت و پيشاني اش را با دستمال چهارخانهاش گرفـت و گفت: سر به سرشان نگذار، جوان. اصغر، آدم تنبلـي اسـت. كـار امـروزش نيسـت. هميشه همينطور است. مهدي پرسيد: شما چه قدر حقوق ميگيريد؟ روزي پنجاه تومان! مهدي سرخ شد. لبش را گزيد. آقا مراد گفت: چرا ناراحت شدي؟ ـ هيچي... چيزي نيست.
#ادامه_دارد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ من سهسالمه هنوز
👤 کربلایی #حسین_طاهری
📌ویژه شهادت #حضرت_رقیه
👌 #پیشنهاد_دانلود
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مرا با غصّه ها دمساز کردند
▪️به رویم راه غم را باز کردند
▪️چو فهمیدند من بابا ندارم
▪️مرا با تازیانه ناز کردند😔
🏴سالروز شهادت دُردانه سه ساله حسین بن علی(ع) حضرت رقیه(س) تسلیت باد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞