❣ #سلام_امام_زمانم ❣
✨ای سبز پوشِ
کعبه دلها ظهورکن
از شيب تندِ
قله غيبت عبورکن...
✨شايدگناہ خوب نديدن
از آن ماست
فکری برای روشنیِ
چشمِ کورکن...
#اللهمعجللولیكالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🎬 سخت ترین ریاضت نفس
👤استاد عالی
http://eitaa.com/mahdavieat
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایتی از تلاش دویست روزهی دولت سیزدهم
🔻 تلاشهای دولت برای بهبود معیشت مردم و اصلاح شاخصهای کلان اقتصادی تا چه میزان موثر بوده؟
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
📝#تحلیل_کوتاه | چرا غربیها و رژیمصهیونیستی روی کلمه «امپراطوری» تأکید دارند و از کلماتی نظیر: قدرتمند، ابرقدرت و ... برای ایران استفاده نمی کنند؟
🍃🌹🍃
۱- واژه اَبَر قدرت ایرانِ اسلامی و انقلابی را هم ردیف و همترازِ آمریکا و روسیه و... قرار میدهد. و این مسأله برای آنهایی که سالها ایران را تحریم کرده و عقب مانده خواندهاند شکست بزرگی محسوب میشود.
۲- استفاده از واژه اَبَر قدرت برای ایرانِ اسلامی، باعث تایید استراتژی ایستادگی و مقاومت در دنیا میشود و موج جدیدی از انقلابیگری و غرب ستیزی در دنیا به راه خواهد انداخت و ایران را محبوبِ قلوب خواهد کرد.
۳- استفاده از بارِ روانیِ کلمه « امپراطوری» برای کشورهای همسایه نظیرِ ترکیه که زمانی خود امپراطوری بوده و هنوز هم رؤیای آن را در سر میپروراند و برای بازسازی هویت گذشته خود -« امپراطوری»- دست به هر کاری میزند، از خودزنی و اتحاد با رژیمصهیونیستی گرفته تا ایجاد تقابل بین همسایگان با ایران.
بنابرایت دیر یا زود همگان مجبور خواهند شد برای ایران از واژه «اَبَر قدرت استفاده کنند».
✍ محمد قناعت پیشه
#روشنگری | #ثامن | #ایران_قوی
http://eitaa.com/mahdavieat
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضامن که رضا باشد..
من آهوی دربندم...
آقا بطلب حتما...
کم میکند از دردم..🤲
#دلتنگ_حرم
#یا_ضامن_آهو
http://eitaa.com/mahdavieat
✖️۴۰ اتفاق خوب در ۲۰۰ روز اول دولت #رئیسی
✍ علی بهادری جهرمی (سخنگوی دولت):
از آغاز دولت مردمی ۲۰۰ روز گذشت. کارهای مهمی با کمک مردم انجام شده که تنها چهل اقدام را فهرست کردهام.
آینده روشن است.
#دولت_صادق
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 فرمان امام باقر علیه السلام
🔹ابوبصیر میگوید:
امام باقر علیه السلام از شخصی که از آفریقا آمده بود حال یکی از شیعیانش را پرسید، فرمود:
حال راشد چطور است؟
آن مرد گفت:
هنگامی که حرکت کردم او صحیح و سالم بود و به شما نیز سلام رساند.
امام فرمود:
خداوند رحمتش کند!
مرد گفت: مگر راشد مُرد؟
امام فرمود: آری!
مرد پرسید: کی مرده است؟
امام فرمود: دو روز پس از حرکت تو.
مرد گفت: عجب، راشد نه مرضی داشت و نه مبتلا به دردی بود!
امام فرمود: مگر هر کس میمیرد با مرض و علت خاصی میمیرد؟
🔹ابوبصیر میگوید:
پرسیدم: راشد چگونه آدمی بود؟
امام فرمود:
یکی از دوستان و علاقمندان ما بود.
سپس فرمود:
شما فکر میکنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوا همراه شما نیست؟
اگر چنین فکر کنید، بد فکر کرده اید. به خدا سوگند! چیزی از کارهای شما بر ما مخفی نیست، تمامی اعمالتان پیش ما حاضر است و ما همیشه متوجه رفتار شما هستیم. سعی کنید خودتان را به کارهای خوب عادت دهید و جزو خوبان باشید و با همین نشانه نیک هم شناخته شوید و من فرزندان خود و همه شیعیانم را به کارهای نیک فرمان میدهم.
📚 بحارالانوار ج ۴۶، ص ۲۴۴.
http://eitaa.com/mahdavieat
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌱نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت...
🌱تو مسیحای آل فاطمهای
که مسیحا دمد ز فیض دمت....
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا
#دلتنگزیارت
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل ششم...( قسمت شانزدهم )🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
جمع می شدیم توی خیاط سی چهل تا چاقو داشتیم دو نفر دو نفر می نشستند دور یک سینی بزرگ و مرغ ها را خرد می کردند چاقو تیز بود در می رفت و گوشه انگشت کسی را می برید طرف بلند می شد پارچه باریکی را چند دور می چرخاند و گره می زد دور انگشتش خونش که بند می آمد دستش را اب می کشید و دوباره می نشستیم سرجایش اگر تابستان بود صبر می کردیم کمی از هرم آفتاب داغ قم بیفتد بعد زیر سایبانی که با چند تا چادر رنگی درست کرده بود تنگ هم می نشستیم و کار می کردیم آنهایی که از اول نشسته و چند ساعت کار کرده بودند را با اصرار و خواهش می فرستادم داخل خانه کمی که می گذشت یکی شان با پارچ شربت آبلیمو بر می گشت جگرمان خنک می شد دعا می کردیم دستش برسد به ضریح ساقی کربلا و چشم های همه مان خیس می شد با امین گفتنمان. اگر هوا سرد بود چند تا کت کاموایی می آوردم و می انداختم سردوششان تا حداقل کمرشان گرم بماند پوست و خونابه ها را جمع می کردم و به آنهایی که دم شیر آب مشغول شستن تکه های مرغ بودند اصرار می کردند جایشان را با من عوض کنند ولی هیچ کدام راضی نمی شدند در سرمای خشک هوا دست هایشان ان قدر توی اب کار کرده بود که پوستشان زمخت و ترک ترک شده بود و را اینکه دست هایشان از سرمای اب و هوا قرمز شده بود و زق زق می کرد اعتنایی نمی کردند روزها داشت بلند می شد و ما از هول اینکه مرغ ها خراب نشوند و بو نگیرند کار را سریع انجام می دادیم تا زودتر تمام شود تکه های ران و سینه و بال و گردن را جدا جدا بسته بندی می کردیم و نزدیک غروب ماشین مخصوصی که پشتش یخچال داشت دوباره می آمد و مرغ های بسته بندی شده را می برد ظاهرا کار تمام شده بود ولی پشت سر ما کلی سبد و سینی کثیف مانده بود و حیاطی که یک شست و شوی حسابی لازم داشت دو سه نفری بودند که اول صبح زودتر از همه می آمدند در تمام روز به پای بقیه کار می کردند آخر شب هم که خانم ها می نشستند به استراحت و یا چند نفری با هول و عجله آماده می شدند تا زودتر خودشان را به خانه برسانند ان ها همچنان سر پا بودند کارهای خرده ریزی که می ماند برای اخر کمتر از کارهای درشت و دهان پر کنی به چشم می آیند اهمیت ندارند اگر ان خانه و حیاط شلوغ به موقع نظافت نمی شد روز بعد زحمتمان چند برابر بود تازه این چند نفر بعد از رفتن بقیه کنار من کار می کردند کف حیاط با جارو موزاییک ها را کف می کردند وسیله ها را می گذاشتند سر جایشان و کمی که خانه و زندگی من سر و سامان می گرفت می رفتند من هم اگر سرم خلوت می شد می نشستم کنار بچه ها و با هم حرف می زدیم با محمد بیشتر. یک وابستگی عجیبی بینمان بود که من ان حس و حال را خیلی دوست داشتم مثلا می بردمش خرید وقت حساب کردن دست می کرد داخل جیبش می گفتم مامان بذار پول واسه خودت باشه حالا می گفت نه مامان من خودم حساب می کنم نمی خواستم غرورش را بشکنم از همان اول حس مردانگی داشت می گفت دوست دارم اگه یه وقت با دوستم می ریم بیرون بستنی بخوریم من حساب کنم دلم نمیخواد نگران پول یه دونه بستنی باشند.
#مهدویت
#امام _زمان
http://eitaa.com/mahdavieat