#قارچ_خوراکی_از_منظر_طب_سنتی
⭕️قارچ ذاتا سرد و بسیار #دیرهضم و برای همه خصوصا مزاج بلغمی سوداوی مضر است
🔻چون زمانی که هضم و قدرت معده کم بشه باعث میشه در خانه ی بیماری ها که معده باشه برای همه ی بیماری ها باز بشه 😔
🔴 قارچ برای روده های خشک و کیست پلی کیستیک رحمی بشدت مضر است.
⭕️طب نوین چطوری سر مردم کلاه میزاره؟
🔻با اسم هایی همچون ویتامین و پروتئین و فیبر مواد مضر رو تبلیغ میکنه
🔯یکی از اون کلاه هایی که سر مردم گذاشته خوراندن قارچ و سویا به اسم پروتئین به مردم و حذف گوشت قرمز گوسفندی است
حالا هی قارچ و سویا بخورید که پروتئین داره
#طب سنتی
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشـقی رایـج نبود,
عـباس آڹ را باب ڪرد…
او دو دستش را ڪنار علقمہ
نذرِ سرِ ارباب ڪرد…
#السلام_علیک_یا_علمدار_کربلا🖤
#حسینی_می_مانیم
#عاشورا_استقامت_ظهور
#نسل_حسینی
#من_حسینیم
http://eitaa.com/mahdavieat
دستور طالبان برای جلوگیری از هرگونه مزاحمت برای تکیهها و حسینیهها در ولایت هرات
🔸مسئول منطقهای امور فرهنگی طالبان در شمال غرب افغانستان هم گفت که شیعیان با آسودگی میتوانند مراسم محرم را برگزار کنند و تاکید کرد که هیچ تهدیدی متوجه آنها نیست.
🔸همچنین طالبان پرچمهای مربوط به محرم را که روز یکشنبه تعدادی از عناصر خودسر برداشته بودند و با پرچم طالبان جایگزین کرده بودند را به جای خود برگرداند.
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_پروانه_در_چراغانی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_حسین_خرازی 🌷🕊
فصل سوم..(قسمت سوم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
با چنان آهنگي ميخواندند كه خودش هم خنده اش گرفته بود. خوشحال بود. بـه هر حال، اين هم كاري بود. تمام اين چند ماهه بعد از آموزشي را بيكار مانـده بـود. خوردن، خوابيدن، حرف زدن و گاهي در خردهكاريها كمك كردن. هرچند ميگفتنـد عمليات در پيش است و اين از رفت و آمد بسيار حاج حسين و سركشـيهاي گـاه و بيگاه و دقيقش به همه گوشه و كنارهـاي لشـكر قابـل حـدس بـود. در آن بيكـاري كسل كننده، شهردار شدن هم فرصتي بود براي انجام كاري ـ كه مرتب در كلاسـهاي عقيدتي ميگفتند آن هم «عبادت» است ـ و هم كسب تجربهاي تازه براي او كه اولين سفرش به منطقه بود. از همان صبح اول، ليوانهاي بلور سبز رنگ و شيشههاي خالي مربا سـر سـفره از تميزي ميدرخشيد و چاي خوشرنگتر از هميشه بود. وقتي نصرت كه سـن و سـال بيشتري داشت و زن بچه و خانه و زندگي، يكي از ليوانها را بلند كرده و گرفتـه بـود مقابل نور و با تعجب گفته بود: «اين مال ماست؟» و بعد انگشت گوشـتآلـودش را روي آن كشيده بود و از صداي جيرجير تميزياش لذت برده بود، محمـود از تـه دل خوشحال شده بود... «محمود، محمود مي روه اب؛ سينه خيز. گوشه ات گرفته؟. سرش را چرخاند به سوي حسين. يقه خشك پيراهن نظامي، روي پوسـت عـرق سوخته گردنش كشيده شد. مثل چاقويي كند و نمك سود كه پوست را پـاره كنـد و بسوزاند. حسين كنارش ميدويد؛ با لباس يكسره سبز و چهرهاي سرخ از خشك گرما. محمود سينه بر زمين گذاشت و مثل بقيه به جلـو خزيـد. كـف دسـتش از داغـي قلـوه سـنگها ميسوخت. آنكه جلوتر بود، با فشار عجولانه پاهايش بـر زمـين، خـاك را بـه صـورت محمود مي پاشيد، زبري چندش آور شن ريزه ها زير دندان، طعم تلخ خاك در دهان خشك و چكيدن چارهناپذير قطرههاي شور عرق در چشم و خستگي دردناك بدن همـه را آزار ميداد. انديشيد: كسي آزرده نيست، انگار همه به نوعي تنبيه را پذيرفتهاند و حتـي از آن راضياند كه هيچ حرف و كلامي به اعتراض نيست. اما محمود آزرده بود. از حسين؟ از خودش؟ از بچه ها كه هيچ نگفته بودند جز به تعريف يا شوخي؟ حسين چشم در چشمش دوخته بود و گفته بود: ميداني يعني چه؟ يعنـي لقمـه حرام! او وسط ظهرِ گرما يخ كرده بود. وقتي حسين پتوي جلوي در را كنار زد و گفت: «مهمان نميخواهيد؟ همه خوشحال شدند. فرماندهي لشكر با آنها غذا ميخورد. بـرايش بـالاي سـنگر روي پتو جا باز كردند كه نيامد. نشست همان جا جلوي در كنار سفره . محمـود كـه هنوز غذا نخورده بود و دور و بر سفره ميچرخيـد تـا چيـزي كـم و كسـر نباشـد، تميزترين بشقاب استيل و قاشق و چنگالي را كه از وسـايل شخصـي خـودش بـود، برايش آورد. حسين داشت به قفسهي كتابها نگاه ميكرد كه پنج طبقه بـود و محمـود آن را از در جعبه هاي مهمات و چند آجر ساخته بود و حالا پر بود از كتـاب و چنـد ليوان پر از خاك با برگهاي تازه جوانه زدة حسن يوسف هاي سبز و بنفش. حسين گفت: خيلي قشنگ شده، نكند عراقيها عاشقش شوند و بشقاب و قاشق را از دسـت محمـود گرفـت و بـه سـفره نگـاه كـرد. كاسـه بشقابهاي پر از غذا و دو قابلم هي بزرگ وسط سفره كه هنوز تا نيمه پر بود از برنج و مرغهاي پخته و سيب زميني. حسين پرسيد: مگر چند نفر نيستند كه اين همه زيادي آمده؟و با اشارهي خفيف سر قابلمه را نشان داد. محمود گفـت: «همـه هسـتند؛ بـرادر خرازي». و رضا دنبالش را گرفته بود: «شهردار قوي است، حاجي!» بقيه شلوغ كردند: «مسئول تداركات بشود، خوش به حال لشكر است... قبل از انقلاب، مـديرِ هتـل چهار ستاره بود.... حسين رو كرد به محمود و گفت: ظاهراً دست شما خيلي بركت دارد محمود جواب داده بود: نه حاجي، بركت اعـداد اسـت. تعـدادمان را بـه جـاي دوازده نفر گفتم بيست و يك نفر. هر چند همين آقا رضا تنهايي جور بيسـت و يـك نفر را ميكشد. حسين پرسيد: به همين سادگي؟ فقط آمار جابه جا داده ايد؟ حالش هنوز آرام بود اما محمود برچيده شدن لبخندش را ديد و دلش فشرده شد. حسين از سر سفره برخاست و با صدايي كه هنوز آرام بود، گفت: و لابـد غـذا كـه اضافه ميآمد، لقمه ميكرديد براي گربه ها تا نعمت خدا حيف و حرام نشود صدايش كه حالا اندكي ميلرزيد، بلند شد: درست وقتي كه اگـر دسـته اي ديـر برسد، مجبور است نان مانده بخورد و ماستي كه در اين گرما مثل سركه ترش شده چشم در چشم محمود ايستاد. در عمـق مردمكهـايش چيـزي شـعله مـيكشـيد. ميفهمي چه كردي؟ دروغ گفته اي و غذا گرفته اي، لقمه ي حرام داده اي به اينها كـه فردا بايد در عمليات براي خدا بجنگد. فرياد زده بود: برپا !
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴این عکس خیلی دردآوره! یک پرواز اما با دو جایگاه متفاوت!
🔹یکی برای سگ آمریکایی و دیگری برای انسان افغانستانی...
🔹۶۴۰ نفر در بخش حمل بار هواپیمای ترابری C-17 گلوب مستر نیروی هوایی آمریکا از افغانستان خارج شدند.
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️هیئت مجازی | شب نهم....روضه شب تاسوعا
#حسینی_میمانیم
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسینیه_زمانه
سلامم به مولا اباالفضل
▪️با نوای حاج محمود کریمی
http://eitaa.com/mahdavieat
🏴🌟
⭐️
✅ #یک_خبر_یک_تحلیل (۲۸)
💢 موضوع: با مردم و برای مردم جهت خدمت نه دیوارکشی ‼️
🍃🌻🍃
🔊 خبر:
🔻 آیت الله سید ابراهیم رئیسی رییس جمهور، در بازدید از پیش اعلام نشده در داروخانه ۲۹ فروردین تهران که از مراکز اصلی توزیع داروهای کرونایی و غیر کرونایی است، حضور یافت و با مردم و کادر اجرایی این داروخانه گفتگو کرد.
✳️ گزارههای تحلیلی:
1️⃣ ناخودآگاه با شنیدن این خبر ذهن ها به سوی نقدهای غیرمنصفانه و بلکه تهمت های ناروا در جریان تبلیغات انتخاباتی دولت دوازدهم میرود که اصحاب رسانهای معاند داخلی و خارجی و برخی از روشنفکرنماهای سیاستزده میگفتند با آمدن ایشان (دکتر رئیسی) دیوارکشی پیاده روها!! آغاز میشود و اینگونه اذهان را تشویش کردند. در حالی که این روزها شاهد آن هستیم که رئیس جمهور سیزدهم طوری در خیابانها راه میروند که اصلاً مردم متوجه نمیشوند رئیس جمهوری در حال آمدن است و این در شرایطی است که برای دیدن مدیران دستِ چندمی دولت پیشین باید از تشریفات خاصی پیروی میشد چه برسد به رئیس یا وزرای دولت!!
2️⃣ این رفتار بسیار ارزشمند از سوی رئیس جمهور محترم و حفظ ارتباط با مردم بدور از تشریفات در شرایط کنونی میتواند بر اعتماد عمومی بیفزاید؛ آنجا که شهروندی با صراحت و چهره به چهره به منتخب ملت میگوید من به شما رای ندادم اما از شما میخواهم که این وضع را اصلاح کنید و ايشان با متانت گوش داده و پاسخ میدهند؛ چنین رویهای میتواند یک الگوی زیبا در حکومت داری و از سوی دیگر در دلهای سایر مردم عزیزمان نیز بذر امید میکارد.
3⃣ بر اساس مشاهدات سالهای اخیر شاید نتوان به این سخن ایراد گرفت که ما قبل از شیوع ویروس منحوس کرونا، فاصله گذاریهای اجتماعی!! را در سطح کشور و آن هم بین مردم و مسئولان تجربه کرده و خیلی با این جمله پرکاربرد غریب نبودهایم.
4⃣ یکی از شاخص های مهم در حکومت داری آن هم از نوع اسلامی، حفظ جمهور و ارتباط با بدنه عمومی جامعه در تمامی سطوح می باشد که این خود بهترین فضای مناسب تصمیم سازی و دیدن مشکلات از نزدیک جهت اخذ تصمیم گيري های مهم دولتی است.
🔺️امام خامنهای عزیز در مراسم تنفیذ حکم سیزدهمین دوره ریاست جمهوری فرمودند: یک توصیه به رئیسجمهور محترم این است که در شعارهای ایشان مسئلهی مردمی بودن و از مردم شنیدن و در میان مردم بودن تکرار شده؛ این را از دست ندهند؛ این چیز بسیار مهمّی است. «دولت مردمی» را که شعار ایشان بود، در واقعیّت محقّق کنند و به معنای واقعی کلمه با مردم، در کنار مردم، در میان مردم باشند. مردم یعنی همهی مردم؛ بدون امتیازهای طبقاتی و گروهی. البتّه حضور در میان مردم -که سابقهی این کار را هم ایشان دارند- نباید افراد را از ارتباط با نخبگان غافل کند. ارتباط با نخبگان هم در جای خود یک حرکت بسیار لازم و مفید است؛ تبادل نظر با نخبگان، و استفادهی از نظر نخبگان.
✍#مسعود_رضایی
#دولت_سیزدهم
#روشنگری
#ثامن
#محرم
http://eitaa.com/mahdavieat
⁉️رفت یا فرار کرد؟
💢اشرف غنی با خیانت فرار گرد ولی چهل سال دیگر تاریخ را تحریف می کنند و می نویسند: اشرف غنی چون نمی خواست خون مردمش ریخته شود از کشور رفت!!
💯💯درست مثل دروغ های شبکه منو تو برای شاه فراری..
🖌علیرضا زادبر
#افغانستان
http://eitaa.com/mahdavieat
🚫 احمد داوداغلو: ترکیه در ایران شبکه جاسوسی دارد
🔸وزیر خارجه و نخست وزیر سابق ترکیه هم اکنون در گفتگو با شبکه «هابر ترک» گفت، ترکیه در ایران شبکه جاسوسی دارد و از این شبکه برای هشدار دادن به ایران استفاده کند».
🔸وی که در برنامه معروف «تک تک» با فاتح آلتایلی صحبت میکرد در خصوص موج مهاجرت افغان ها به ترکیه گفت:
🔸«ترکیه در ایران شبکه جاسوسی دارد و باید به ایران هشدار دهند که از موج مهاجرت افغان ها به ترکیه پیشگیری کند».
🔸به نظر میرسد افشاگری وزیر خارجه و نخست وزیر سابق ترکیه که اکنون با حزب حاکم به شدت در تضاد است، پیرامون شبکه جاسوسی ترکیه در ایران بسیار معنادار است.
http://eitaa.com/mahdavieat
۳.docx
10.2K
🏴🌟
⭐️
✅ #یادداشت
💢 موضوع: هدف قیام و شهادت عزتمندانه حسینی در زیارت اربعین
✍️ دکتر ابوذر یاسری
🍃🌻🍃
#روشنگری
#ثامن
#محرم
http://eitaa.com/mahdavieat
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه بخوانیم؛این روزها بیشتراز همیشه کشورمان به این زیارت احتیاج دارد...
#زیارت
#آیت_الله_جاودان
◼️: پویش سراسری قرائت زیارت عاشورا
🗣️: آیت الله جاودان
در روز ۵ شنبه ۲۸ مرداد سال ۱۴۰۰ مصادف با روز عاشورا به نیت دفع بلای ویروس منحوس #کرونا
بعد از نماز ظهر و عصر
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴رهبر انقلاب: مخالفت با قمه زنی مخالفت با عزاداری نیست؛ مخالفت با ضایع کردن عزاداری است.
۱۳۸۶/۱۰/۱۹
💢من حقیقتا هر چه فکر کردم، دیدم نمی توانم این مطلب قمه زدن را که قطعاً یک خلاف و بدعت است به اطلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم . اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند. من قلبا از او ناراضی ام.
#قمهزنی
💓
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴علمدار لشکر امام حسین (علیه السلام)
▪️شهید حاج حسین خرازی
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_پروانه_در_چراغانی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_حسین_خرازی 🌷🕊
فصل سوم..(قسمت چهارم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
حسين همانطور كه كناره گروه ميدويد، داد زد: پا مرغي، كه ديگر يادتان بماند جبهه جاي دروغ گفتن نيست. همه، سينه از خاك برداشتند، دستها حلقه شده دور مچ پا، راست، چپ، راسـت، چپ. عضلات كمر و ران كش ميآمد و تير مـيكشـيد و لبـه ي سـفت پـوتين روي پوست نازك ساق پا كشيده ميشد و خط سرخ دردناكي به جاي ميگذاشت. كاسهي زانوها درد ميكرد و، راه، پاياني نداشت. لبهاي خشك، مثل دهان مـاهي بر خاك افتاده باز بود. نفس كشيدن سخت شده بود و فشار هوا ميخواست ريههـاي خستهي دردناك را پاره كند. صداي سوت مانند نفسهاي سوخته از همهي لبها شنيده ميشد. وقتي نصرت، مسنترين فرد گروه كه چاق و سنگين هم بود، بيطاقت شـد و در راه ماند، حسين فرمان دويدن داد و خودش دست زير بازوي او برد و از زمين بلندش كـرد. نصرت به خودش فشار آورد تا همپاي حسين باشد كه سعي ميكرد آهستهتر بدود. حالا ميشد استخر رو به رو را ديد كه آفتاب بر سطح بيموجش ميتابيد و بـرقِ كوركنندهاي داشت. بچه ها از آخرين ذرهي توانشان استفاده ميكردند امـا بـه جـاي دويدن تلوتلو ميخوردند. خستگي، هر كدام از پاهايشان را به راهي ميبـرد، قـدمها ديگر به اختيار نبود. به همه تنه ميزدند، به زمين ميافتادند و برميخاسـتند. اسـتخر، چهار پنج پلّه بالاتر از زمين، روي سكوي سيماني وسيعي قرار داشـت؛ بـا باغچـهاي باريك و دور تا دور بوتههاي اطلسي و چهار درخت سرو در هر گوشه. وقتي بچهها به ديوارهي سيماني رسيدند، حسين دستور توقف داد. پاها كه ديگـر تحمل هيچ وزني را نداشتند خم ميشدند، اما نصرت، رضا و باقر ـ قديمترهاي گروه ـ كنار هم در يك صف ايستادند و بقيه خود را به پشت سـر آنهـا كشـاندند و همـه منظم در مقابل حسين قرار گرفتند. او، چند نفس عميق كشيد تـا صـدايش را آرام و يكنواخت كند. آنگاه به همه اجازهي نشستن داد و، بعد بيمقدمـه گفـت: «نگذاريـد دروغ ميانتان باب شود و ريشه بگيرد. وقتي ميرويد تداركات بگيريد، دروغ نگوييد، آمار اشتباه ندهيد، اگر چيزي را به دروغ گرفتيد روي جنگيدنتان اثر ميگذارد. حتّـي اگر گلوله ي آرپيجي هم بيش از سهم خودتان بگيريد، وقت عمليات به جاي تانـك، كلاغها را ميزنيد. اگر غذا يا مهمات را به دروغ گرفتيد، نميتوانيد به خاطر حقيقـت بجنگيد. كلام آخر، اگر براي خدا ميجنگيم، بايد همه چيزمان درست باشد. حرفهـاي من تمام شد، اگر به دل نگرفتهايد، صلوات بفرستيد. صداي صلوات محكم بود. نشاني از آن همه خستگي نداشت. محمـود وزن نگـاه حاج حسين را روي صورتش حس كرد. سرش را بلند كرد و از آنجا كه نشسته بـود، گوشهي رديف آخر، او را ديد. لباس سپاه پوشده بود؛ با شلوار مرتب گتر كرده روي پوتين و كلاش قنداق تاشويي در يك دست و آستين خالي. نرمـه بـادي مـيوزيـد، آستين خالي، آرام و سبك تكان ميخورد. بيست و پنج ساله به نظر ميرسيد، همسن محمود و شايد هم كمي بزرگتر. نـه آنقـدرها بلند و نه چندان قوي، با پيشاني باز و چشمهايي كه در زير ابروها به گودي نشسـته بـود و سرزندگي عجيبي داشت و حالا بي هيچ سايهاي به محمود مينگريست. او، رنـگ خنـدهاي پنهان را كنار لبهاي بستهاش ديد. حسين گفت: آزاد!. همه، خود را از ديوار سيماني بالا كشيدند و از گرما به آب پناه بردند. آب آنقدرها خنك نبود، اما زلال بود و ميتوانست سيراب كند، بشـويد و خميـر چسبناك خاك و عرق را از صورت و گردن پاك كند. حسـين بـا لحنـي كـه سـعي داشت خشكي و جديت فضا را بشكند، گفت: خيلـي سـبك شـديد، هـا! آن همـه گوشت و دنبه ي حرام عرق شد و ريخت، مانده يك مشت آب، والسلام. دستش را كاسه كرد و به محمود آب پاشيد كه بالا نيامده بود و حتي آب نخورده بود. پشنگههاي آب به صورت محمود خورد و به خود آمد. لبخند شرمگيني زد و بـه كنارة آب نزديك شد... چند دقيقه بعد، استخر موج برداشته بود، همه به هم آب ميپاشيدند و قيل و قـال خنده و شوخي همه جا را پر كرده بود. لباسهاي خاكي جا به جاخيس بـود. حسـين، اسلحه را گذاشته بود كنار باغچه و در سه گوش استخر نشسته بود و به بچـه هـا آب ميپاشيد. نصرت و باقر از ديوارة دور استخر پايين پريدند و كنار درخت سرو، پشت سر حسين بالا آمدند و در يك لحظه او را هل دادند وسط آب. حسين در آب غوتـه خورد و بالا آمد. موهاي خيس سياهش به پيشاني چسبيده بود و قطرههـاي آب روي صورتش و گلبرگ اطلسي هاي پشت سرش برق ميزد. لبها، چشم ها و گونه هايش بـا همهي سلولهايش ميخنديدند. خود را به لبهي استخر رساند و با يك دست ميلهي كناره را گرفت و خود را بالا كشيد. تركه چوب نازكي را كه روي زمين افتاده بود.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایـا
به حرمت
شام غریبـان حسین (ع)
دواے درد همـــه
دردمنـدان باش
پنـاه همـه بےکسان باش
گـره از مشکلات
همـه باز کن
ای مهـربان
دستی که به سوی تو
بلنــد شد خالے برنگردان
آمیــن
شبتـون حسینی
در پنـاه خداوند باشید
http://eitaa.com/mahdavieat