🇮🇷💐
💐
🌀 #یادداشت_کوتاه
💠 موضوع: انتشار تصاویر ندامتگاه اوین تهدید یا فرصت؟
🍃🌻🍃
🔻چند روزیست که انتشار تصاویر ندامتگاه #اوین سر تیتر اخبار داخلی و خارجی شده و هر حزب و جناحی بر پایه اهداف خود تفسیری از این ماجرا به نفع خویش انجام میدهد.
🌀 گزارههای خبری:
1⃣ تهدیدهای ضعف مدیریتی باید بازنگری گردد و امیدواریم که دیگر هیچگاه شاهد چنین اتفاقی نباشیم و با دقت در انتخاب مدیران و کارمندان در بدنه دولت و ارگانهای حساس، بدون در نظر گرفتن ملاحظات جناحی و با ملاک شایسته سالاری این ضعفها را به حداقل رساند.
2⃣ تهدیدی که شاید تبدیل به فرصت شود!! بخوبی میدانیم که مخالفین، در راستای تخریب نظام اسلامی، هر وسیلهای را دستاویز اهداف خود کرده و با شعار حقوق بشر، بیش از پیش بر طبل مخالفت با نظام اسلامی میکوبند. یکی از بهانه های مخالفین خارج نشین، اظهارات زندانیان آزاد شده در رسانههای خارج از کشور میباشد که دم از اوضاع بد ندامتگاهها در ایران میزنند و آنچنان از شرایط نابسامان، اتاقهای تاریک و نَمور سخن به میان میاورند که هر مخاطب عام و بی بهره از اطلاعات سیاسی، ناخواسته به همزادپنداری میپردازد.
🔺 نتیجه: انتشار این تصاویر از شبکههای معاند، باعث شد حداقل دید مخاطب نسبت به اوضاع زندانیان که بصورت پیشفرض توسط معاندین در ذهنشان ایجاد شده بود تغییر کند. اما فراموش نکنیم که این نوع گافها قابل چشم پوشی و اغماض نمیباشند و باید عاملین معرفی و مجازات شوند.
کاربرد مثال عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد را در این حادثه میتوان به وضوح مشاهده کرد.گاها مخالفین با دست خود، خودشان را رسوا میکنند.
✍️ #مسعود_باقری
#روشنگری
#ثامن
#زندان_اوین
http://eitaa.com/mahdavieat
🛑 شنیدید که پهلویبازها میگن زمان شاه تورم نبود و تعریف میکنن در دوران ۱۳ساله دولت هویدا قیمت خودکار تغییر نکرد؟! 😐
🔹شاید قیمت خودکار تغییر نکرد، اما فقط تو یک سال قیمت زمین ۲۰۰۰ درصد (۲۰ برابر) افزایش پیدا کرد!
🔹سند؟ روزنامه اطلاعات ۱۳۵۶/۶/۱
http://eitaa.com/mahdavieat
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 پیشبینی دقیق رهبر انقلاب از آلوده بودن واکسن آمریکایی
http://eitaa.com/mahdavieat
🇮🇷💐
💐
💢 #صرفا_جهت_اطلاع
✅ رسوایی ارسال یکونیم میلیون واکسن آلوده آمریکایی مدرنا به ژاپن
🍃🌻🍃
🔻 بیبیسی بنگاه خبری بریتانیا با انتشار گزارشی اعتراف کرده که یکونیم میلیون دُز واکسن آلوده مدرنا به ژاپن ارسال شده و شرکت دارویی تادکا در ژاپن پس از شیوع مشکوک ویروس متوجه وجود مواد خارجی عجیب در ویالهای ارسالی شده است.
🔹 ژاپن با قطع فوری تزریق واکسن آمریکایی اعلام کرده کشورهای جایگزین را برای واردات واکسن انتخاب میکند.
🔺 رهبر معظم انقلاب چندی پیش با اشاره به تجربیات متعدد آزمایشهای غیرانسانی دارویی انگلیس و آمریکا روی مردم سایر کشورها، واردات واکسن از این دو کشور را برای حفاظت از جان مردم ممنوع اعلام کرد.
#روشنگری
#ثامن
#واکسن_آلوده
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴 تلاش وزارت بهداشت از باز پس گیری پول واکسن از هند
✅ اخیرا مسئولان وزارت بهداشت در نامه ای از وزیر خارجه خواسته اند تا پول پرداختی به کشور هند بابت خرید واکسن از شرکت بهارات باز پس گرفته شود.
✅ به گفته مسئولان وزارت بهداشت ، برای ۵۰۰ هزار دز واکسن از شرکت بهارات هند قراردادی منعقد و پول آن نیز پیشاپیش واریز شده اما با بهانه گیری های دادستان این کشور تنها ۱۲۵ هزار دز واکسن به ایران ارسال شده است.
#واکسن
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_پروانه_در_چراغانی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_حسین_خرازی 🌷🕊
فصل سوم..(قسمت اول)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
جلو ايستگاه شلوغ بود. چاي و شربت با كلوچه هاي شمال تقسيم مـيكردنـد، دست چند نفر هم سيب زمينيهاي آب پزِ داغ بود كه از آنها بخار بلند ميشـد و آنها انگشتهايشان را فوت ميكردند و تكه تكه پوست سيبزميني را ميكندند. گرسنه بود اما فرصت خوردن چيزي را نداشت. تمام تنش پـر از خـاك بـود. دورتر از ديگران ايستاد و شروع كرد به تكاندن لباسهايش. هالهاي از گرد و غبـار اطرافش را گرفت. درست خاك، موها، ابروها و مژه هايش را تا ريشه، خاكسـتري كرده بود، درست مثل پيرمردها. دنبال تانكر آب، چشم گرداند. آن قدر شلوغ بود كه فكر نزديك شدن به آن هم بيهوده به نظر ميرسيد. همـه كلافه از خاك و عرق به آب پناه برده بودند. آنها كه زودتر رسيده بودنـد، حـالا براي نماز ظهر وضو ميگرفتند و آنها كـه سـرحالتر بودنـد داشـتند آب بـه هـم ميپاشيدند. از كارتن بزرگي كه پر از قالبهاي سبز و صـورتي صـابون و بالشـتكهاي زرد رنگ شامپو بود، يكي را برداشـت و در جسـتوجـوي آب، محوطـه را دور زد. پشت ايستگاه صلواتي كه خلوتتر بود، كنار اجاقي كه ديگ سيبزميني رويـش ميجوشيد، سه دبة پلاستيكي سفيد رنگ پر از آب بود. يكي را برداشت و دنبال كسي كه كمكش كند،به اطراف نگاه كـرد. وانتـي آن طرفتر ايستاده بود. ظاهراً بارش را خالي كرده بودند و حـالا راننـدة ميانسـالش تكيه داده بود به در ماشين و داشت سر فرصت سيگار ميكشيد. دبة آب در دست به او نزديك شد. راننده نگاهش كرد و چشمهايش روي آستين دست راست كـه خالي بود، خشك شد و گفت: بفرماميخواستم خواهش كنم كمك كنيد سرم را بشويم. راننده نفس دودآلودش را كه با لذت تمام حبس كرده بود، بيرون داد و گفت: برو زير تانكر بشور. توضيح داد كه آنجا شلوغ است و فرصت ندارد، و حتمـاً بايـد بـرود جـايي. راننده يك پك طولاني ديگري به سيگارش زد و با بياعتنـايي گفـت: «بـرو تـو رودخانه شنا كن ! گفت كه به آب حساسيت دارد و نميتواند شنا كند. راننده كه ميخواست هر طوري شده او را از سر خودش واكند، گفت: خوب، برو كارت را انجام بده، سر فرصت برو شهرك حمام.» او باز گفت كه كارش طولاني است، و ممكن است مجبور شود برگردد خط و ديگر نميتواند اين همه خاك را تحمل كند. و ايستاد و چشم دوخت بـه راننـده. راننده به نظر كلافه ميرسيد.حالا داشت تندتند پك ميزد و دود سـيگارش را بـا شدت از ميان لبهاي غنچه شده بيرون مي فرستاد. راننده اول به زمين نگاه كرد، بعد بـه جـاده و بـه سـمت اجاقهـا و ديگهـاي سيبزميني و هر كجا بجز چشمهاي جوان كه همان جـا ايسـتاده بـود. سـرانجام سيگارِ نيمهاش را با دو انگشت از لب برداشت، چند ثانيـه نگـاهش كـرد و بعـد پرتش كرد روي زمين و از ميان دندانهايي كـه بـه هـم فشـرده مـيشـد، گفـت خلاصي نداريم كه و دبة آب را برداشت و با نگاهي كج و دلخور منتظر ماند تا جوان روي دو پـا بنشيند بر زمين و يقهاش را رو به عقب لولـه كنـد و سـرش را جـوري كـه آب لباسش را تر نكند، روبه پايين خم كند. بالاخره بريزم يا نه ؟ بلافاصله دبه را كج كرد. آب از روي موها گذشت و تيره و گلآلود بر زمـين ريخت. جوان شامپو را با كمك دندان باز كرد. شستن موهايي آنقدر خـاكي، آن هم با يك دست، سخت بود. راننده بيحوصله پابه پا كرد. چند بار دهانش را باز كرد و بست. عاقبت طاقت نياورد و گفت: «حالا مجبور بودي بياي جبهه.» جوان، گوشهايش از آب و كف پر بود. صداي مرد را خوب نشنيد و سرش را همان طور گردن كشيده،كج كرد طرف مرد و پرسيد: چي ؟گفتم مجبور بودي بيايي جبهه ؟ با اين دست نـاقص و حساسـيت بـه آب و وسواس تميزي ؟ جوان سرش را برگرداند و همانطور كه موهايش را چنگ ميزد، گفت: شـما فرض كن بله. مرد انگار كـه بخواهـد تلافـي سـيگار نصـفه مانـده اش را در آورد، دسـت برنداشت. مردم با دو دست، ساق و سالم اينجا در ميمانند. تو نصفه ـ من نميفهمـم ـ آمده اي چه كني! اصلاً ميخواهم بگويم دست و پاگير ميشوي، جبهه شـده بچـه بازي جوان، رو به راننده گفت: بيزحمت آب بريز. مرد ته دبه را بالا آورد و نصـف بيشـتر آب را ريخـت روي گـردن جـوان و لباسش را خيس كرد. بروي خودت هم راحتتري. خدا واجب نكرده، اصلاً ميخواهم بدانم تو كه نميتواني سرت را بشويي چه طور ميخواهي بجنگي ؟
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/mahdavieat
#پندانه
نون سنگک
🔹مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
🔸اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم.
🔹مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.
🔸گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟
🔹مامان گفت: میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
🔸گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون میخواید لواش میخرم.
🔹مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
🔸این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
🔹داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
🔸با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی.
🔹راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود.
🔸یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود.
🔹دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد میکرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده و مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
🔸گفتم: نفهمیدی کی بود؟
🔹گفت: من اصلاً جلو نرفتم.
🔸دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.
🔹دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم.
🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟
🔹تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قولهایی که به خودت دادی یادت نره!
🔰پدر و مادر از جمله اون نعمتهایی هستند كه دومی ندارند پس تا هستند قدرشون رو بدونيم!
افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمیكنه؛
نه برای ما، نه برای اونها...
#آموزنده👌
http://eitaa.com/mahdavieat
☘میشه از امروز
قانون تازه ای
در زندگی بنا بذاریم؟
امروز کوشش کنیم
یه مقدار بیش تر از نیاز،
مهربون باشیم هم با خودمون
و هم بذر مهربونی رو پخش کنیم❤️☘
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴این شخصی که دارید میبینید با یه پوشه و مشمبا داره وسط خیابون راه میره
سردار احمد وحیدی وزیر کشور هستن که ساعت 6.30 صبح دارن میرن وزارتخونه
http://eitaa.com/mahdavieat
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷💐
💐
🌀 #موشن_گرافی
✅ موضوع: دولت انقلابی
🍃🌻🍃
💢 توصیههای اقتصادی مقام معظم رهبری به دولت
#اقتصاد_مقاومتی
#روشنگری
#ثامن
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴رئیس جمهوری: مردم تاب اختلاف بین مجلس و دولت را ندارند
👤حجت الاسلام دکتر رئیسی:
🔸مردم از خاطرات گذشته این اتفاقات خاطره خوب ندارند، لذا من بر همکاری بین این 2 قوه تاکید می کنم
🔸مشکلات معیشتی مردم و پیشرفت بیماری کرونا ان شاءالله با استقرار دولت و همکاری مجلس حل خواهد شد.
#دکتر_رئیسی
#مشکلات_معیشتی
http://eitaa.com/mahdavieat