#دلنوشته
🍃#مولای_من_دلخوشی_همیشگیام
#کاش یکی از #موکبهایی را که برای #استراحت در آن #مینشینی ، میشناختم.
آن #وقت از همان #ابتدایی که #زائران، راه #کربلا را در #پیش #میگیرند، #میرفتم به پای #صاحب موکب #میافتادم تا #قبول کند #خادم_موکبش شوم. #شب تا #صبح و صبح تا #شب، #پلکهایم را روی هم #نمیگذاشتم. هر #زائری که #میآمد، #جانم را اگر #میخواست #فدایش میکردم.
#کسی جز #لبخند از من #نمیدید و حتی #نمیگذاشتم گردی از #خستگی رو #صورتم بنشیند. تا #لحظۀ آخر هم در #موکب میماندم. #شاید تو آخرین #زائر بودی
حتی #اگر تو #میآمدی و #میرفتی و #نمیشناختمت، باز #هم با همۀ #وجودم سرمست #بودم، چون #یقین داشتم که #یکی از #زائرانی که #خدمتش کردهام، تو #بودهای.
#آقا حالا میشود #یکی از #موکبهایی را که #میخواهی #نورانی کنی به #حضورت، به من #نشان بدهی
#اربعین
#بهانه_بودن
#لبیک_یا_حسین
#لبیک_یا_مهدی
#اللهمعجللولیکالفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مهدیه_اردکان
@mahdie_ardakan
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
دلم #حال دعا #میخواست با خود #ساغر آوردم
سر از #میخانهی اهل #مناجاتت درآوردم
#برایم باز کردی #جا میان #روسفیدانت
به #ستارالعیوبی چون تو #امشب باور آوردم
در این #بازار بی سرمایه، #خالی مانده #دستانم
به #من اشکی بده، #یوسف ببیند #گوهر آوردم
#ببر با #حلقهای در #گوش، من را #کربلا یا #رب
بگو: #امشب حسین #من! برایت #نوکر آوردم
::
#شنیدم زیر #خنجر در #مناجاتش به تو #میگفت:
برای #یاریِ دینت #خدایا حنجر آوردم
#شنیدم خواهرش از #روی تل، #جان دادنش را #دید
#نشد یاری #کنم او را، #فقط چشمِ تَر #آوردم
#الهی بشکند #دست و #عصایی که بر او #میزد
#الهی دق #کنم وقتی از #این غم سر #درآوردم
#شب_جمعه
#امام_حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله
#دلتنگ_حرمتم
#حسین_جانم
#مهدیه_اردکان
@mahdie_ardakan