eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿مَنْ اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِى حاجَةٍ فَاِنَّما هِىَ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ ساقَهَا اللّهُ فَاِنْ فَعَلَ ذلِكَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوِلايَتِنا وَهِىَ مَوْصُولَةٌ بِوِلايَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلِّ. 🌿هر درخواستی که برادری مؤمن عرضه مى كند، نعمتى است از جانب خدا كه فرو فرستاده شده است. پس اگر کسی نياز او را بر طرف نمايد، به ولايت ما مى رسد و ولایت ما به ولايت خداوند متّصل است. (ع)| بحارالأنوار، ج۷۴، ص۳۱۳📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
پرسید لباس پاسدار چه رنگیه؟ گفتم سبز؟ خندید و رفت... روز بعد دوباره پرسید لباس پاسدار چه رنگیه؟ گفتم خاکی؟ خندید و رفت! فرداش که شهید شد وقتی رفتم بالای سرش دیدم تمام لباس‌هایش از خون خودش قرمز شده💔 پ : ن : خاطره مربوط است به شهید دوران دفاع مقدس 🌿 سلام خدا بر پاسدارانی که لباس خود را با خون خود، رنگ خدایی زدند... 🌱 @mahdihoseini_ir |
📌 پیشنهادویژه اگه میخوای آرامش داشته باشی یه رفیق فابریک داشته باش که آرومت کنه ️ از اون رفیق فابریکا که بهشون میگن شهید بیاامتحان کن! ادامه دارد...🚩 🌱 @mahdihoseini_ir 🕊|
🌸چه عالمی‌ست عالم باب الحوائجی 🌿با توست نورِ اعظم باب الحوائجی 🌸مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق 🌿داری به دست خاتم باب الحوائجی 🌸در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی 🌿بر دوش توست پرچم باب الحوائجی 🌸در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست 🌿آقا برای ما همه باب الحوائجی 💐 (علیه السلام)، هفتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، بر پیروان ولایت خجسته باد 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊
أيّها الناسُ ، إنَّ المَوتَ لا يَفُوتُهُ المُقِيمُ ، و لا يُعجِزُهُ الهارِبُ ، ليسَ عَنِ المَوتِ مَحِيدٌ و لا مَحِيصٌ، مَن لَم يُقتَلْ ماتَ، إنّ أفضَلَ المَوتِ القَتلُ، و الذي نفسُ عَليٍّ بِيَدِهِ لَألفُ ضَربَةٍ بالسَّيفِ أهوَنُ مِن مَوتَةٍ واحِدَةٍ عَلَى الفِراشِ . ای مردم! نه آن کسی که اقامت در دنیا را برگزیده از مرگ رهایی دارد، و نه آنکه از مرگ گریزان است موفق به فرار خواهد شد، از مرگ مفر و گریزی نیست؛ کسی که در راه خدا کشته نشود، سرانجام خواهد مرد. پس همانا برترین مرگ، کشته شدن در راه خدا است. سوگند به آن که جان در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‌تر است از یک بار مرگ در بستر. (ع)| شرح نهج‌البلاغه📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اصرار روحانی مدافع حرم برای اعزام به خط مقدم همراه با رزمندگان معراج شهدا📲 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊
إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْر. هرگاه ابتدای نعمتها به شما رسید، مابقی آن را با کم سپاسی از خود مرانید. (ع)| نهج البلاغه صبحی صالح،‌ ص۴۷۰📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | نماهنگ 🎞 بیانات منتشر نشده رهبر معظم انقلاب در گفتگو با مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی 🌱 @mahdihoseini_ir |
💢 حاج قاسم : آدم‌های ابلهی هستند که می‌گویند مدافعان حرم برای پول رفتند؛ در حالی که آنها برای وطن و ناموس رفتند. حاج قاسم گفت: «مرد، ستون و سقف خانه است. زنی که شوهرش را از دست می‌دهد، ستون خانه‌اش را از دست داده، پس باید آنقدر قوی باشد که نگذارد باد و باران گزندی به بچه‌هایش برساند.» گفتم: «با زخم زبان‌‌ها چکار کنم؟» گفت: «آدم‌های ابلهی هستند که می‌گویند مدافعان حرم برای پول رفتند؛ در حالی که آنها برای وطن و ناموس رفتند.» بعد، ضرب‌المثلی زد که خیلی دوست داشتم. گفت: «آدم‌هایی که طبقه اول یک ساختمان هستند، مزاحمی به شیشه خانه‌شان سنگ بزند، هم سنگ شیشه را می‌شکند، اما خود مزاحم به راحتی قابل دیدن است، اما وقتی به طبقه سوم بروی، شاید سنگ به شیشه بخورد، اما مزاحم کمتر دیده می‌شود. به طبقه پنجم بروی دیگر سنگ به شیشه نمی‌رسد و مزاحم را کوچک‌تر می‌بینی. وارد طبقه بیستم شوی سنگ که هیچی، خود مزاحم هم دیده نمی‌شود.» پرسیدم: یعنی چی؟ معنی این حرف چیست؟ گفت: «یعنی باید آنقدر اوج بگیری و شعور اخلاقی‌ات را بالا ببری که حرف‌ها و آدم‌های این چنینی در اطرافت مثل پشه به نظر برسند. معرفتت را بالا ببر و به همان عهدی که با شهدا بستی بمان. ما هم باید به مقام آنها برسیم که این چیزها تکانمان ندهد.» حرف‌های حاج قاسم خیلی به دلم نشست. بعد پرسید: «بهتر شدی؟ الان آرامی؟» گفتم: «خیلی.» ✍دیدار حاج قاسم با خانواده و گفت و گوی ایشان با همسر شهید 🌱 @mahdihoseini_ir |
ناجیِ غدیریِ ما.... عیدِ رفتن به جایی نبود! عیدِ بذل و بخشش بود. چون اساتیدِ اخلاق به ما می‌گفتند عیدِ غدیر هر جور شده یک نفر را مهمان کنید. یادم میآد آن‌ سال اول ظهرِ روزِ عید غدیر هم‌حجره‌ایم که دید کسی حجره‌ی ما را مهمان نکرده و آشپزخانه‌ی مدرسه هم روز تعطیل پخت نمی‌کند، گفت: امین بیا با هم برویم چیزی بخوریم. ازم پرسید تو چه قدر پول داری؟! من هم یک نگاهی به پولهام انداختم دیدم از شهریه‌ام دوهزار تومان مانده است. آن زمان کل شهریه طلبه‌ها بیست‌هزار یا بیست و پنج‌ هزار تومان بود. هم‌حجره‌ایم گفت: من هم سه‌هزار تومان دارم. گفتم خوب حالا اگر این پولمان را خرج کنیم دیگر چیزی نمی‌ماند که تا شهریه بعدی سر کنیم؟! غدیر هجدهم ذی‌الحجه است و تا شهریه‌ی بعدی هفت هشت روزی باقی بود. (چون شهریه‌ی محرم را یک هفته قبل از محرم می‌دهند تا آنهایی که دهه اول محرم می‌خواهند به تبلیغ بروند به مشکل نخورند). هم حجره‌ایم خندید و گفت که بادا باد. من تو را مهمان می‌کنم و تو من را. بقیه‌اش با امیرالمؤمنین! من که با لوتی‌گریِ هم حجره‌ای کرجیِ خودم حال کرده بودم، همراهش شدم. با هم به یک کبابی دمِ حرم حضرتِ معصومه سلام‌الله رفتیم و دوسیخ کباب برای من و دو سیخ کباب و یک سیخ گوجه برای او و دوتا نوشابه سفارش دادیم؛ فقط هزارو پانصد از پول باقی مانده بود. وقتی از کبابی برمی‌گشتیم، گفت: حالا بیا با این هزار و پانصد هم یک چیزایی بخریم تا جشنمان کامل شود! رفت و با آن پول پفک و تخمه و شیرینی خرید. دیگه از پولها چیزی نمانده بود! در  برگشت فقط می‌خندیدیم! به کاری که کرده بودیم و تصور اینکه از فردا چه خواهیم کرد؟! هم حجره‌ایم می‌گفت تا این اساتید اخلاق باشند که به ما دستور اخلاقی ندهند؛ اگر دستور اخلاقی می‌دهند خودشان عمل کنند!! غدیر سال دوم و سوم را در خاطر ندارم که چه شد. ولی به گمانم ما را مهمان کردند. اما سال‌های لمعه‌خوانیِ ما ( پایه چهارم و پنجم و ششم) استادی داشتیم که هم استادِ لمعه‌ی ما بود و هم استادِ اخلاقِ مدرسه؛ حجت‌الاسلام سید ناجی (حفظه‌الله). خیلی حفظه ‌اللهش غلیظ بود میدونم! لکن دلیلش را خواهید فهمید! یادمه این استاد لاغراندامِ اصفهانیِ ما خیلی جدی‌ بود؛ ولی وقتی سرِ کلاسِ لمعه شوخی می‌کرد کلّ کلاس منفجر می‌شد! لمعه هم بحث‌های شوخی‌بردارِ زیادی دارد! خودش هم فقط خنده‌ی ریزی می‌کرد و با گرفتنِ دست جلویِ دهانش سعی داشت خنده‌اش را مخفی کند! استاد ناجی، تمام بچه‌هایی که روز غدیر در مدرسه می‌ماندند را به یک کبابیِ معروفی می‌برد که در گذرجدّای قم قرار داشت و انصافا کبابهاش درجه‌ی یک بود. استاد چون می‌دانست روز غدیر سر کبابیِ گذرجدّا حسابی شلوغ است از یک هفته قبل سفارش می‌داد و ما را آخرِ وقت با خودش به کبابی می‌برد. غدیر سال چهارم مدرسه خلوت بود اما دقیقا به یاد دارم خبرش که پیچید استاد ناجی کسانی که در مدرسه ماندند را مهمان کرده غدیر سال پنجم شلوغ شد و غدیر سال ششم شلوغ‌تر. بیچاره حاج‌آقای ناجی! حالا ملتفت شدید که چرا حفظه‌اللهش غلیظ بود دیگه؟! در حقیقت ایشون سید ناجیِ غدیریِ مدرسه ما بودند. 🖌 🌱 @mahdihoseini_ir |
تنها به ما گفته بود که او را در قطعه ۲۶ گلزار شهدا در کنار شهید مهدی عزیزی به خاک بسپاریم. زمان هایی که سرش خلوت بود و شب های جمعه، به قطعه ۲۶ می رفت. شهدا هم خریدار او شدند... | به روایت همسر شهیدحسینی شهادت 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿إنَّ خَيْرَ ماوَرَّثَ الآباءُ لِأبنائِهمْ ألأدَبُ لاَالْمالُ، فَإنَّ الْمالَ يَذْهَبُ وَ الْأدَبُ يَبْقى. 🌿بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى گذارند، ادب است نه مال، زيرا مال از بين مى رود و ادب باقى مى ماند. (ع)| كافى📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
💢تشیع ما؛ از ادعا تا واقعیت گاهی یک تذکر لازم است تا ببینیم چقدر با ادعاهایمان فاصله داریم. ما خود را شیعه و پیرو راه علی علیه‌السلام می‌دانیم. اما چقدر در گفتار، رفتار و سبک زندگی به او شباهت داریم؟ به قول شهریار به جز از علی که گوید، به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا؟ او همانطور که در راه اسلام با هیچ‌کس تعارفی نداشت، اما وقتی پای خودش در میان بود بر قاتلش هم رحم می‌فرمود. ما گاهی صرف اختلاف نظری کوچک، دیگران را از دایره اسلامیت و حتی انسانیت خارج می‌کنیم. علی نفع امت را بر هر چیزی مقدم می‌داشت اما ما حاضریم همه را فدای منافع خود کنیم. کسی را سراغ دارید که در دشمنی با علی از معاویه سرسخت تر باشد؟ اما علی هتاکی یاران خود را بر معاویه هم برنتابید. ما هر روز دل چند نفر از محبین علی را با هتاکی‌های خود می‌رنجانیم؟ علی متصل به علوم الهی بود اما هرگز کسی را پیش از ارتکاب به ظلم قضاوت نکرد، ما اما هیچ خبری از غیب نداریم و همواره در پی نیت‌خوانی هستیم. علی، همان علی که هم‌آوردی در میدان رزم نداشت، روزی را بدون سیر کردن گرسنگان به شب نمی‌رسانید و شبی را بدون هم‌نشینی با بی‌کسان و بازی با یتیمان صبح نمی‌کرد. علی برای انسان ارزش قائل بود. دیگران را تا حد امکان در دایره خودی نگاه می‌داشت. تا آن حد که بعد از شورش خوارج فرمود برادران ما بر ما شوریدند. اهل زمین هر آنچه از دشمنی می‌توانستند بر علی روا داشتند اما او هیچگاه به مقابله به مثل نپرداخت. به واقع ما چقدر شبیه او هستیم؟ اگر شیعه بودن درصدی بود ما چند درصد شیعه بودیم؟ چقدر علی را الگوی زندگی خود قرار داده‌ایم و در امور روزانه به مرام او تمسک می‌جوییم؟ همانا هرکس به نفس خود آگاه‌تر است... و در آخر دو بیت از مثنوی سکوتِ سید حمیدرضا برقعی تقدیم به امیر مؤمنان : علی خلیفه شود، پیرمردِ بیغوله یکی است در نظرش با حسن که فرزند است ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛ محمد بن ابوبکر آبرومند است. (طلبه آرژانتینی و مبلغ بین‌الملل) ۱۴۰۰🌷 🌱 @mahdihoseini_ir |
📿اعمال روز التماس دعا🌷 🌱 @mahdihoseini_ir |
در دلم، باز هوایی است که طوفانیِ توست... شاعر: حسین منزوی🖌 ادامه دارد...🚩 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊
🌿اَنَّ رَجُلاً اَتَى سَيِّدَنا رَسولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ يا رَسولَ اللّه، عَلِّمْنى خُلُقا يَجْمَعُ لى خَيْرَ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ. فَقالَ صلي الله عليه و آله لا تَكْذِبْ. 🌿مردى نزد سرور ما رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد آمد و گفت: به من اخلاقى بياموز كه سبب خير هم دنيا و هم آخرت برای من باشد. پیامبر درود خدا بر او و خاندانش باد فرمود: دروغ نگو. (ع)| فقه الرضا عليه السلام، ص۳۵۴📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
روز شهادت دخترم به یکباره از خواب بیدار می‌شود. رو به من می‌کند و می‌گوید: مامان بابا رفته پیش خدا؟ هاج و واج می‌مانم. با برادر شوهرم که تماس می‌گیرم. گریه می‌کند. می‌فهمم جلال شهید شده‌است. جلال رفت. وصیت کرده بود دورتادور مقبره شهدای شهرک پیکرش را طواف دهند. همین‌طور هم شد. آخر هم او را قطعه ۲۶ دفن کردند. همان‌جایی که دوست داشت. روزهای آخر یکبار باهم به گلزار شهدا رفتیم. رو به می‌گفت نجاری چقدر جایت خوب است. هم نبش هستی! هم قطعه ۲۶، هم نزدیک شهید پلارک. آخر هم خودش با یک فاصله همانجا دفن شد. همان جایی که خودش دوست داشت. | روایت همسر بزرگوار شهید 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕯 شمعی لرزان، در برابر خورشید ده سال از هجرت می گذرد. آوازه اسلام، بارها به جماعت غیر مسلمان رسیده. اکنون که پیامبر به همراه اهل بیت خود از مدینه به سمت قرارگاه مباهله در حرکت است، به این می اندیشد که جاهلیت و فراموشی بشر، تا کی ادامه خواهد یافت؟ چگونه است که با شمعی کور سو و لرزان، به مقابله با خورشید برمی آیند و هوشیار نمی شوند... بزرگ نصارا از دور، پیامبر را می نگرد. چنان جلال و جبروتی از مقام کبریایی رسول اکرم (ص) انتشار یافته که ابوحارثه نصرانی با تردید و شگفتی می پرسد : «اینها که با محمدند کیستند؟!» پاسخ می شنود : «آن که پیشِ روی اوست، پسر عمویش علی (ع) است و آن دو طفل، فرزندانِ دختر او. آن زن هم فاطمه (س) است...» 🌹 پیامبر به دو زانو، برای مباهله بر خاک می نشیند. هیبت چنین نشستی و شکوه همراهان رسول الله (ص)، ابوحارثه و یارانش را به عجز واداشته است. و سرانجام فریاد می زند : «به خدا سوگند اگر محمد (ص) بر حق نمی بود، برای مباهله چنین جرئتی نمی داشت. اگر او با ما مباهله کند، پیش از آنکه سالی بر ما بگذرد، یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند!» 👤ابوحارثه به جماعت نصرانی توصیه می کند : «من چهره هایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، هر آینه چنین خواهد شد. پس مبادا کنید که بی تردید هلاک خواهید شد!» ✨و بدین ترتیب، رایحه ملکوتی حقیقت در روز مباهله جریان می گیرد و تا ابدیت انتشار خواهد داشت... وب شهید آوینی📲 ❤️ مبارکباد✨ 🌱 @mahdihoseini_ir |
زمستان سال ۹۴ در سوریه📸 به او گفته بودم تمام این سفر برایم عکس بگیرد که وقتی بازنشسته شد، بببینیم و خاطرات زنده شوند. وقتی عکس را به من نشان داد، گفتم : چرا انگشتت را اینطوری گرفتی؟ گفت : این را گرفتم که وقتی شهید شدم، روی بنر چاپ کنی. عکس شهید شدن من است. | روایت همسر بزرگوار شهید، برشی از کتاب زیبا و عاشقانه 📚 🌱 @mahdihoseini_ir |
🕊بسم رب الشهدا...🕊