📝 #کلام_شهید ☝️
《اگر یک روز فکر #شهادت 🕊
از ذهنت دور شد💔
و آن را فراموش کردی
حتمافردایآنروز را #روزه 💚بگیر✊》
#شهیدمدافع_حرم 🌹
#مصطفی_صدرزاده 🌷
#تیپفاطمیون 💛
🏴 eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd ~
اگر یڪ روز فڪر #شهـادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش ڪردی ...
حتما فردای آن روز را #روزه بگیر ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@mahdii_hoseini
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 🍃در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
👥ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
👌اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد : «اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
🍃اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد : «بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
😥صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد : «جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
🤔داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هرچه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
📱با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
🦋ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد : «قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید : «حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
🌷عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد : «نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
🍃از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد : «نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد : «بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
😇اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید : «نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💔از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید : «تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
#پیامبر_اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم):
خيارُ اُمَّتى ألّذينَ إذا سافَرُوا قَصَّرُوا وَ أفْطَرُوا وَ إذا اَحْسَنُوا، استَبْشَرُوا وَ إذا اَساؤُا استَغْفَرُوا
نيكان امّت من كسانیاند كه هنگام سفر #نماز را شكسته میخوانند و #روزه را افطار میكنند. وقتى نيكى كنند، #شادمان میشوند، هنگامى كه كار بدى كردند، #استغفار میكنند.
📚 جامع الاحاديث، ص ۲۱۵
@mahdihoseini_ir🌹🕊
🍃
الإمامُ الرِّضا علیهالسلام ـ في علّةِ وُجوبِ الصَّومِ ـ: لِكَي يَعرِفُوا ألَمَ الجُوعِ و العَطَشِ، و يَستَدِلُّوا على فَقرِ الآخِرَةِ، و لِيكونَ الصائمُ خاشِعا ذَليلاً مُستَكينا مَأجُورا مُحتَسِبا عارِفا صابِرا على ما أصابَهُ مِن الجُوعِ و العَطَشِ، فَيَستَوجِبَ الثَّوابَ مَع ما فيهِ مِنَ الإمساكِ عنِ الشَّهَواتِ، و لِيكونَ ذلكَ واعِظا لَهُم في العاجِلِ، و رائضا لَهُم على أداءِ ما كَلَّفَهُم و دَليلاً لَهُم في الأجرِ، و لِيَعرِفوا شِدَّةَ مَبلَغِ ذلكَ على أهلِ الفَقرِ و المَسكَنَةِ في الدنيا، فَيُؤَدُّوا إلَيهِم ما فَرَضَ اللّهُ لَهُم في أموالِهِم.
#امام_رضا(علیه السلام) در بيان علّت وجوب #روزه فرمود:
◻️ تا مردم رنج گرسنگى و تشنگى را بچشند و به نيازمندى خود در آخرت پى برند و
◻️اينكه روزهدار بر اثر گرسنگى و تشنگى كه به او میرسد، خاشع و افتاده حال و فروتن و
◻️مأجور و طالب رضا و ثواب خدا و عارف و صابر گردد و
بدين سبب مستوجب ثواب شود.
◻️به علاوه آن كه، روزه موجب خوددارى از شهوات است.
◻️همچنین تا روزه در دنيا پندگوى آنان باشد و ايشان را در راه انجام تكاليفشان رام و ورزيده كند و
◻️در رسيدن به اجر، راهنماى آنان باشد و
◻️به سختى تشنگى و گرسنگى كه نيازمندان و مستمندان در دنيا مىچشند، پى ببرند و
در نتيجه، حقوقى را كه خداوند در دارايىهايشان واجب فرموده است، به ايشان بپردازند.
📚 علل الشرائع : ۲۷۰
#ماه_رمضان🌙
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
#پیامبر_اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم):
قالَ اللّهُ تباركَ و تعالى: كُلُّ عَمَلِ ابنِ آدَمَ هُو لَهُ، غَيرَ الصِّيامِ هُو لي و أنا أجزِي بهِ
خداوند تبارك و تعالى فرمود: هر كارى كه فرزند آدم میكند، از آنِ اوست، مگر #روزه كه از من است و پاداش آن را من میدهم.
📚 الخصال: ۴۵/۴۲
#رمضان🌙
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
🕊 مدافع حرمی که با زبان روزه و لب تشنه به شهادت رسید....
[محمدحسین] دلش با جبهه مقاومت اسلامی بود. وقتی تصمیمش را گرفت که برود، به من خبر داد. من هم گفتم شرایط شما را قبول کردم و هدفتان را هم خوب میشناسم اما کمی نگران بچهها هستم که اذیت نشوند چون با هر بار مأموریت رفتن محمدحسین، بچهها مریض میشدند. اما محمدحسین گفت بچههای من هم مانند طفلان شهدای کربلا هستند، اگر نروم گویی به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت کردهام.
هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ بود که از همه خانواده خداحافظی کرد و حلالیت گرفت و رفت. بعد از ۴۰ روز حضور در سوریه در ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ روز شهادت امام موسی کاظم (علیهالسلام) با دهان #روزه و لب تشنه به شهادت رسید.
🌹🪴🌱🌹🪴🌱
📝فرازهایی از وصیت نامه شهید
«تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ...
حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار ..
ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم.
از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند.
سفارش من به همسر و دخترم حفظ #حجاب برتر است.
از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.»
#شهید_محمدحسین_عطری🌱
جهان نیوز📲
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
خاطرات شهـ🌷ـید
هنوز به سن تکلیف نرسیده بود؛ ده، یازدهسال بیش تر نداشت که شروع به روزهگرفتن کرد. از دو ماه قبل از ماه #رمضان، همیشه روزه میگرفت و بیشتر مواقع روزه بود؛ روزهی مستحبی هم زیاد میگرفت. سحرها با هم بیدار میشدیم؛ سحری میخوردیم و با هم #روزه میگرفتیم.
#شهید_حسين_فريح_زاده🍃
شهادت: ۱۳۷۶.۱۲.۱۳، درگیری با اشرار مسلح/ حوزه باخرز - تايباد
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
🍃
ماه رمضان ۹۵ آخرین باری بود که مهدی به ایران اومد. تو این مدتی که ایران بود کلا به دید و بازدید گذشت. شب آخر بود که از مهمانی داشتیم برمی گشتیم خونه که نغمه یه دفعه گفت بابا من جگر میخوام.
ساعت از یازده و خورده ای گذشته بود و کمتر جایی باز بود آقامهدی گفت: چشم دخترم برات می خرم گفتم: مهدی جان الان که جایی باز نیست شما فردا راهیه منطقه هستی. من خودم براش می خرم.
گفت نه دخترم الان می خواد. اونم از دست من خودم براش میگیرم شاید دیگه نتونم...
متوجه حرفش شدم گفتم اِن شاءالله به سلامتی میای سری بعد حسابی برامون تلافی میکنی خندید و رفتیم.
این خیابون اون خیابون دنبال جگرکی چند جایی بسته بود و گفتم خودتو اذیت نکن
گفت نه اِن شاءالله یه جای باز پیدا میشه
خیابون خودمونو داشتیم به سمت امام حسین می رفتیم که دیدیم جگرکی داره مغازه شو می بنده سریع از ماشین پیاده شد و به صاحب مغازه گفت برای دخترم جگر می خوام
صاحب مغازه رفت که آماده کنه اومد سمت ماشین نغمه رو بغل کرد و برد تو مغازه گفت هر چی دخترم بخواد اگر از زیر سنگ هم شده براش تهیه میکنم اینکه جگره چیزی نیست ...
#روزه
#ماه_رمضان
#شهید_مهدی_حسینی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
💎 عملی که حساب قیامت را آسان میکند
#امام_صادق(علیهالسلام):
اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
معاشرت و رفتوآمد با خویشاوندان، حساب روز قیامت را بر انسان آسان میکند.
📚 بحارالأنوار: ج ۷۴، ص۱۰۲
#روزه
#افطار
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir