آقا مهدی
بالاخره آنچه منتظرش بودیم فرارسید. شرایط فراهم شد با منصوره خانم و بچهها به سوریه برویم. از اینکه
🔹روزهای اول [سفر سوریه] مهمان خانواده پورهنگ (۱) بودیم. آن شب حرف از شهید باغبانی و بقیه شهدا بود. دلم حسابی گرفت. یاد جنوب رفتنها و حال و هوای شهدا افتادم. در طول جنگ کسی فکرش را نمیکرد که یک روز سرزمینهای نور خطه جنوب و غرب کشور، میعادگاه شهدا شود.
☺️یادم آمد دو سال پیش که جنوب رفتیم، مهدی خیلی حرفها به نغمه زد تا وی را با فرهنگ شهادت آشنا کند. حالا حرف از شهدای غریب مدافع حرم بود.
💔غربت بچهها اینجا عجیب دیده میشد. دور بودن از خانواده خودش مسئلهای بود؛ اما در سرزمین خود نبودن، حرفی دیگر. از همه مهمتر اینکه به دلایلی هنوز نباید خیلی حرفها مشخص میشد. با خود میگفتم : «هرگاه جنگ سوریه تمام شود، این سرزمین هم مثل جنوب و غرب میشود. قدم که برمیداریم، میگویند، این طرف شهید باغبانی و آن طرف شهید صدرزاده به شهادت رسیده است. اینجا قدمگاه شهدا است، با وضو وارد شوید.»
#شهید_مهدی_حسینی|به روایت همسر معزز| برشی از کتاب تمنای خزان
--------------------------------
۱) #شهید_حاج_محمد_پورهنگ به دلیل نفوذ دشمن، در سوریه مسموم و در ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بقیه الله تهران براثر شدت مسمومیت به شهادت نائل آمد. برادر خانم این شهید معزز #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور هم از فرماندهان در سوریه بود که در ۱۳ بهمن ۱۳۹۸، در سوریه به شهادت رسید و دشمن سنگدلانه سر و دستش رو از بدنش جدا کرد. مزار این دو عزیز در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران است.
🖥 @mahdihoseini_ir
🔹همه جور آدمی در ارکان حاج اصغر بود. از هر طیف و هر اعتقادی. اصغر آقا میگفت نباید در اعتقاد افراد تجسس کرد. بعد فهمیدیم که این دستور مستقیم #حاج_قاسم است.
✨یک روز اصغر آقا آمد و گفت توانسته رایزنی کند و برای بچهها یک سفر زیارتی کربلا جور کند. تعجب کردیم مردی که شبانه روز در غربت و دور از خانواده درگیر کار و جنگ است چطور توانسته ترتیب همچین سفری را هم بدهد. هرچه اصرار کردیم که شما هم بیایید زیر بار نرفت. دست آخر که دید دستبردار نیستیم گفت: اِن شاءا... دفعه بعد...
🌷حاج اصغر در این هفت سال که منطقه بود با این که خیلی راحت میتوانست اما اصلا کربلا نرفت تا از جهادش عقب نماند. بعد که ما این سفر را با بچههای سوری رفتیم و برگشتیم متوجه شدیم بعضی از بچههایی که با ما آمده بودند شیعه نبودند. به خاطر محبتی که به حاج اصغر داشتند عاشق امام حسین شده بودند و حاج اصغر فرستاده بودشان زیارت امام حسین علیه السلام.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور| ۱۳ بهمن، سالروز شهادت| منبع : حریم حرم
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
🏘یک محله بود و یک حاجاصغر؛ هر کار فرهنگی که از دستش برمیآمد برای مردم محله ملکآباد شهرری انجام میداد.
👌گاهی با بسیج کردن جوانان محله، مقدمات خواندن نماز عید فطر و نماز ظهر عاشورا را مهیا میکرد و در اقامه نماز، صدها نفر حضور پیدا میکردند.
✨گاهی خادم زوار امام رضا (ع) در مشهد مقدس میشد. آستین بالا میزد، غذا درست کرده و مایحتاج زوار را فراهم میکرد.
✔️خلاصه یک حاجاصغر بود و یک محله و یک اتاقک در پایگاه مقاومت بسیج مسجد صاحبالزمان (عج) که آنجا شهید پاشاپور با جوانهای محله حرف میزد و سعی میکرد راه و چاه را نشانشان بدهد.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌷
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
دنبال دلیل می گشتم. شب ششم #محرم بود. سخنران هیئت درباره زندگی های موفق حرف می زد و زندگی حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را مثال آورد، دقیقا دست گذاشت روی تفاوت سنی آن ها، پانزده سال اختلاف، حرف هایشان انگار برایم تلنگر بود. حق با او و اصغر بود. این نمی توانست دلیل محکمی باشد، اما محمدی که من از تعریف ها مهدی برای خودم ساخته بودم کسی بود که اگر با او حرف می زدم حتما می توانستم از بین حرف هایش جواب منفی ام را پیدا کنم. به اصغر [برادرم] پیام دادم که با آمدن محمد مخالفتی ندارم. خیال می کردم بعد از اولین جلسه ای که با او صحبت کنم خیلی راحت می توانم ردش کنم، اما محمد که آمد همه آنچه در ذهنم ردیف کرده بودم، به هم ریخت...
طلبه #شهید_حاج_محمد_پورهنگ|
روایت همسر شهید، خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
📖برشی از کتاب بی تو پریشانم/۱۵ شهریور سالروز ولادت حاج محمد
@mahdihoseini_ir
شهید پاشاپور از همرزمان و از افراد مورد اطمینان حاج قاسم سلیمانی بود. رابطه میان این سرباز و فرمانده یک رابطه عاطفی و دلی بود. میتوان گفت رابطه بین این دو رابطه پدر و فرزندی بود. این دو یک روح در دو بدن بودند. حاج اصغر فرمانده محوری بود و #حاج_قاسم حساب ویژهای روی او باز کرده بود...
اصغرآقا رسم رفاقت به جا آورد و مانند یار دیرینش #بیسر به سوی معبودش پر کشید و آسمانی شد. پس از شهادت قاسم سلیمانی، اصغر به طور کلی حال و هوایش عوض شد و بارها گریه بسیار نمود و بعد از آن هم دیگر کسی خنده روی لبهایش ندید. او دوست و یار صمیمی حاج قاسم بود و بعد از شهادت او دیگر میلی به ماندن نداشت.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
به روایت دوست و همرزم شهید
🕊سالروز شهادت حاج اصغر : ۱۳بهمن
🌱| @mahdihoseini_ir
انسانی که می خواهد از این دنیا برود باید با عزت برود. من نمی دانستم اصغر به سوریه می رود. آمد اینجا و دیدم ساکی دستش است. مأموریت خیلی می رفت.
گفتم: اصغرآقا! ان شا الله کجا می روی؟
گفت: مامان با اجازهتون دارم می روم سوریه.
گفتم: پس چرا نگفتی؟
گفت: الان آمدهام بگویم دیگر...
زن و بچهاش را هم آورده بود. بلند شدم و طبق معمول یک جلد قرآن و یک کاسه آب و مقداری صدقه آوردم.
گفت: مامان همین جا از زیر قرآن رد می شود اما تو را به قرآن، پایین نیا که پشت سرم آب بریزی...
گفتم: چرا؟
گفت: آخر من دوست ندارم. یعنی چی؟ این می شود خودنمایی...
گفتم: آب رسم است که پشت سر مسافر می ریزند...
گفت: مامان! خدا هست. من می روم.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور|
روایت مادر معزز حاج اصغر
🌱| @mahdihoseini_ir
🌱
اگر بخواهم مثالی از جنگ تحمیلی بزنم، حاج اصغر شبیه شهید حسن باقری بود. وقتی به منطقه آمد جایگاه و درجهای نداشت. از صفر شروع کرد. از کارهای سطح پایین تدارکات و پشتیبانی. بعد کم کم لیاقت و استعداد خودش را نشان داد و جایگاهش بالا و بالاتر رفت تا این اواخر که هم مسؤولیت پشتیبانی را به عهده داشت و هم فرمانده تیپ و لشگر بود. وقتی هم به جایگاه بزرگی رسیده بود اصلا علاقه نداشت که اسمی ازش باشد.
#شهید_حسن_باقری
#روایت_همرزم_شهید
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
سالروز شهادت : ۱۴۰۱.۱۱.۱۳
🌱| @mahdihoseini_ir