eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
💢مرد شیک پوش و ادکلن زده ی بی محاسن من را چه به شهادت... 🔹برای انجام کاری بیرون از منزل بودم که تلفن همراهم به صدا درآمد. موسی بود. گفت «من ثبت‌نام کردم که به سوریه اعزام شوم!» خندیدم و گفتم «من هم باور کردم!» گفت «جدی می‌گویم!» 😒با عصبانیت تلفن را قطع کردم. چند ساعت گذشت تا دوباره در منزل بحثش را شروع کرد. با تعجب گفتم «شما کجا سوریه کجا؟» پاسخ داد «به طور اتفاقی در دفتر مرکزی شنیدم که نیرو اعزام می‌کنند. من هم درخواست خود را نوشتم. اگر شما رضایت داشته باشید ان‌شاءالله اعزام می‌شوم!» گفتم «من راضی نیستم!» پرسید «چرا؟!» و من پاسخ ندادم. او هم ادامه نداد. 🌙هر شب پس از نماز مغرب و عشا، زیارت عاشورا می‌خواندم. آن شب بچه‌ها داخل حیاط بازی می‌کردند. هرگاه می‌رسیدم به عبارت «بِأبی اَنتَ و اُمّی وَ نَفسی...» چندین بار تکرار می‌کردم. موسی که من را زیر نظر داشت، وقتی رسیدم به این عبارت، گفت «یک بار دیگر تکرار کن!» ‼️با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد، «معنی حرفی که بیان کردی، چیست؟!» گفتم «معلوم است. پدر و مادرم به فدایت حسین (ع)!» گفت «والدینت را فدای اباعبدالله (ع) می‌کنی، اما به من اجازه فدا شدن نمی‌دهی؟! من را بیشتر از آن‌ها دوست داری؟!» ✨گفتم «هم شما را دوست دارم، هم آن‌ها را!» گفت «پس همین‌طوری می‌گویی، پدرومادرم به فدایتان. واقعیت ندارد؟!» اعتراض کردم. ادامه داد «پس چرا راضی نمی‌شوی که من بروم؟!» گفتم، «اگر من راضی شوم، زیارت عاشورایم حقیقی می‌شود؟!» پاسخ داد «من تمام سال‌هایی که مداحی کردم، فقط حرف زدم. اکنون زمان اثبات حرف‌هایم رسیده که آیا واقعا اگر در زمان امام حسین (ع) هم بودم، آن حضرت را یاری می‌کردم یا از ترس جان و مال و کشته شدن، امام را تنها می‌گذاشتم؟!» 😓خجالت کشیدم؛ چراکه پاسخی نداشتم. ادامه داد «به حرف‌هایم فکر کن، آیا همینطوری زیارت عاشورا می‌خوانی؟! آیا واقعا دوست نداشتی کنار امام حسین (ع) بودی و امامت را یاری می‌کردی؟!» گفت و رفت... | | به روایت همسر مکرم شهید 🌱 @mahdihoseini_ir |
آقا مهدی
💢مرد شیک پوش و ادکلن زده ی بی محاسن من را چه به شهادت... حرف‌هایش مثل تلنگر بود برایم. تمام شب ذهنم را مشغول کرده بود. آیا واقعا امامم را یاری می‌کردم؟! 🌙فردا شب مثل همیشه پس از نماز مغرب و عشا مفاتیح را باز کردم، اما ناخودآگاه آن را بستم. باز هم من را زیر نظر داشت. گفت «تا به باورش نرسی، نمی‌توانی بخوانی!» تردید سراسر وجودم را گرفته بود. اینکه نمی‌توانستم از همسرم بگذرم، اجازه نمی‌داد زیارت عاشورا بخوانم. خجالت می‌کشیدم. موسی که استیصالم را می‌دید، دوباره شروع کرد : ✨«عزیزم! مرگ و حیات هر انسانی، به دست خداست، تا او نخواهد، هیچ برگی از درخت نمی‌افتد. اگر تقدیر من مرگ باشد، چه در سوریه باشم، چه در تهران، فرا می‌رسد. آن کجا که مرگم با شهادت زیبا شود، آن کجا که در تهران با تصادف یا هر سرانجام دیگری باشد. اگر هم لیاقت شهادت نداشته باشم که سالم برمی‌گردم. فقط می‌خواهم اسمم در لیست مدافعین حضرت زینب (س) باشد، و الا من را چه به شهادت. من لیاقت ندارم!» 🍃با خودم گفتم، راست می‌گوید! شهادت برای بسیجی‌هایی است که ظاهرشان هم نشان می‌دهد. ❤️مرد شیک پوش و ادکلن زده بی محاسن من را چه به شهادت. 🌸موسی که داشت پیروزمندانه به هدفش نزدیک می‌شد، ادامه داد «خواهش می‌کنم قبول کن! اجل هرکس، در روزی که برایش مقدر شده، فرا می‌رسد. نمی‌توان آن را به تاخیر انداخت. من در تهران هم خطر تهدیدم می‌کند. اگر می‌خواهی جلوی از دست دادن من را بگیری، کفر می‌کنی. چون گمان می‌کنی قدرتت بیشتر از پروردگار است. به آمار نگاه کن که هرروز در تهران چقدر کشته می‌دهیم! آن‌ها که به سوریه نرفته‌اند، پس چرا خانواده‌هایشان را تنها گذاشته‌اند؟!» 😞وابستگی به موسی اجازه نمی‌داد با تردیدم مقابله کنم. از تنهایی، از دوری موسی می‌ترسیدم. پایان حرف‌هایش می‌خواست آرامم کند. گفت «تا وقتی‌که شما قلبا راضی نشوی، مطمئن باش، من نمی‌روم. کسی در هر شرایطی پای انتخابش می‌ایستد که قلبا آن را برگزیده باشد. من تا هر زمانی که شما راضی بشوی، صبر می‌کنم!» | به روایت همسر مکرم شهید 🌱 @mahdihoseini_ir |
آقا مهدی
💢مرد شیک پوش و ادکلن زده ی بی محاسن من را چه به شهادت... #بخش_دوم حرف‌هایش مثل تلنگر بود برایم. تما
💢مرد شیک پوش و ادکلن زده ی بی محاسن من را چه به شهادت... 🌱سه شنبه برای اولین بار از تصمیمش سخن گفت و پنج شنبه من رضایتم را اعلام کردم. وقتی به موسی گفتم، «توکل به خدا. من راضی هستم و تو را به حضرت زینب (س) می‌سپارم.» 😔اشک شوق از چشمانش سرازیر شد و گفت «هر اجر و پاداشی که در این مسیر به دست بیاورم با تو شریک خواهم بود همسفر زندگی‌ام. اگر یک درصد به آرزویم برسم، سوگند می‌خورم وارد بهشت نمی‌شوم تا تو بیایی و اول وارد شوی! این تو بودی که راضی شدی، تو بودی که سختی‌ها را تحمل کردی، تو بودی که بچه‌ها را پرورش دادی...» ✨اجازه ندادم ادامه دهد و گفتم، «نه، تو شهید نمی‌شوی...» | به روایت همسر مکرم شهید 🌱 @mahdihoseini_ir |
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| روزه مصلحتی یک شهید مدافع حرم خارج از در سوریه که بود بیشتر روزها روزه می‌گرفت، می‌گفت این مردم غذا و امکانات ندارند، شرم می‌کنم در کشورشان باشم و غذای بیش از حد بخورم... 🌱 @mahdihoseini_ir |
بعد از شهادتش و هنگام خاک‌سپاری خواستم صورتش را باز کنند تا ببینمش؛ اما مانع دیدن پیکر پاک شهیدم شدند. وقتی دلیلش را پرسیدم، گفتند: شهید سر ندارد... 🚩 به راویت همسر @mahdihoseini_ir🌹🕊