eitaa logo
مهدی پورعسکری|خوشنویسی
157.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
510 ویدیو
893 فایل
صحبت با من👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/1971286 فروشگاه خطاطیست @khatatist_shop رضایت و پیشرفت هنرجویان @rezayat_honarjo آیدی ثبتنام و پاسخگویی @khatatist
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی اسم امام حسین توی هشتگ بالاتر از بعضی چیزا قرار میگیره و پروفایل اون هشتگ‌میشه خیلی برام لذت بخشه..☺️😉 @mahdipouraskari
خاطره‌ای جالب از جوانی که با توسل به شهید احمدعلی نیّری حاجت گرفت قرار شد طبقِ روالِ هر سال که روز دوم عید می‌رفتیم خونه‌ی شهدای مسجد، امسال بریم خونه‌ی شهید نیّری... یه جوانِ بسیجی وقتی فهمید ، اصرار داشت که با ما بیاد خونه ی شهید نیّری... وقتی اومد ، گفت: من ۸ سال بود که بچه‌دار نمی‌شدم؛ تا اینکه برای حاجتم رفتم بهشت زهرا ، سرِ مزار شهید احمدعلی نیّری... شنیده بودم که پیش خدا خیلی آبرو داره و برا بچه‌دار شدن بهش توسل کردم؛ و یه مدت بعد، خدا بهمون فرزندان دوقلو عنایت کرد... 📚منبع: کتاب عارفانه ، صفحه ۱۲۹ . عارفِ بزرگ آیت ‌الله حق ‌شناس می‌گفتند: در عالم رویا شهید نیّری رو دیدم و ازش پرسیدم: چه خبر؟ احمدعلی گفت: تمام مطالبی که از برزخ می‌گویند حق است. شب اولِ قبر، سوال قبر و ... حق است ، اما مرا بی‌حساب و کتاب به بهشت بردند. آیت الله حق‌شناس مکثی کردند و گفتند: رفقا! حتی آیت الله بروجردی با آن عظمت حساب و کتاب داشت، اما من نمی‌دانم این شهید احمدعلی نیّری چه کرد که به این مقام رسید... 📌خاطره‌ای از زندگی عارف شهید احمدعلی نیّری 📚منبع: کتاب عارفانه ، صفحه ۱۵ @mahdipouraskari
چرا شکرت نکنم؟ چرا نعمتهاتو نبینم؟ مگه کم بهم دادی؟ چی بالاتر از اینکه تو معبود منی؟ چی بالاتر از اینکه من شیعه علی بن ابیطالبم؟ چی بالاتر از اینکه من حسین رو دوست دارم؟ بعضیا میگن مشکلاتم زیاده...گرفتارم....کجاست خدا؟ چرا منو نمیبینه چرا صدامو نمیشنوه؟ . خوب بررسی میکنم میبینم طرف نمازشو سبک میشماره....یا سر پدر مادرش داد میزنه...گناه زیاد میکنه....خب نخوندی اون حدیث امام باقر رو که بنده گناه میکنه بواسطه اون گناه روزیش سلب میشه.... یا نخوندی توی دعای کمیل که اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا...تنزل البلا....تغیر النعم ‌ خدا میخواد حاجتتو بده اما خودت با اعمالت داری دورش میکنی و‌مانع رسیدن به اون میشی . ... خدایا شکرت که تو خدای منی...شکرت بابت همه داده ها و نداده هات.... @mahdipouraskari
🌹عـــــلامه تهرانی(ره): ســــالک که آخـــــر شب و بین الطلوعین نباشد به جایے نمـــےرسد. هزار سال هم زحمت بکشد فایده ندارد این اساسی است. . شب را به جز کمی از آن بپا دار مزمل۲ @mahdipouraskari
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید . @mahdipouraskari
ماه تا آمد که بردارد سرے از سجده گاه قصه‌ے شــــق القمـــر بار دگر تکرار شد . @mahdipouraskari
قال امـام رضا علیه السلام: كسى‌كه از خدا بخواهد ولى تـلاش نكند خود را مسخـــره كـرده است. 📚معـدن الجــواهر ص‏فحه ۵۹ میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد❤️❤️ @mahdipouraskari
🌷 امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید : ☘ اَنَّ رَجُلاً اَتَى سَیِّدَنا رَسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فَقالَ یا رَسولَ اللّه ِ عَلِّمْنى خُلُقایَجْمَعُ لى خَیْرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ فَقالَ(صلی الله علیه و آله) لا تَکْذِبْ. ✍ مردى نزد سرور ما رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد : به من اخلاقى بیاموزید که خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد 👌 حضرت فرمودند : 📖 فقه الرضا(علیه السلام) ، ص۳۵۴ 🌷 ولادت امام رئوف امام رضا(علیه السلام) مبارک. @mahdipouraskari
"يا ملجئی عند اضطراری" تنه‌ی درختی پناه پرنده‌ای از گزند توفانی مرگبار، گودالی پناه جانوری از خطر شکار، جانداری که هنگام ترس پناهش می‌شود استتار. همه‌ی این‌ها از خلقت و تربیت عظیم توست. مخلوقی پناهگاه مخلوقی دیگر است. پس پناه اصلی تویی که خالقی! الهی به تو پناه می‌برم از شر جن و انس. پناهی محکم‌تر، آغوشی امن‌تر و خدایی بزرگوارتر از تو نمی‌یابم. ای پناه بی‌پناهان، در این روزهای درماندگی جانکاه، در توفان حوادث گاه‌ و بیگاه، از دست ستمکارانِ بی‌رحمِ کمان کشیده در کمین‌گاه، در میان مردمان ترسناک و این قوم وحشت آور که ظالمند و برای زیر دست بساطی نگذاشتند جز ناله و آه، پناهم تویی ای یگانه پروردگار. الهی به تو پناه می‌بریم در این روزهای ناگوار... برداشتی‌ازجوشن کبیر؛فراز۱۱🌱• @mahdipouraskari
🌺اگرخداوند چیزی را کمتراز «اُف» مےدانست، از آن نهی مۍفرمود و آن کمترین مرتبه آزردن پدرو مادر است. و ازجمله آزار ایشان، شخص به پدرو مادرش ☜ خیره خیره نگاه کند✨ 🗒 کافی جلد۲ ص۳۴۹ پ.ن:دل پدر و مادرتو از خودت راضی نگهدار @mahdipouraskari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش آمدی، گله ای نیست، بهترم مثلا شبیه قبل نشستی برابرم، مثلا خیال میکنم اصلا مدینه ایم هنوز بهشت چادر زهراست بسترم مثلا دوباره مثل گذشته کشیده ای بابا خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم خیال کن که همان نازدخترم مثلا بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا... کبود نیست کمی خاکی است صورت من نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا تو فکر کن مثلا عمه را کتک نزدند مراقب است عموی دلاورم مثلا شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند ولی رسید به دادم برادرم مثلا... به روی نیزه کنار تو دید یک سر را رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا... @mahdipouraskari
🔻 : سرمایه و دارایی من اینست که مانند تُرک‌های پشت کوه، صاف و بی‌ غلُّ و غش به حضرت ابالفضل علیه‌السّلام ارادت و ایمان دارم. . @mahdipouraskari
🌷 پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند : ✍ به عمر خود بخيل تر باش تا به درهم و دينارت 👌 كنْ عَلى عُمرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ و دينارِكَ 📚 ميزان الحكمه ج8 ص125 . . @mahdipouraskari
📌 مادرم در کوچه‌ها گم کرد راه خانه را 🏨 مادرم را که بردیم بیمارستان، خواهرم پزشک کشیک بود. آن‌یکی خواهرم هم پرستار بخش کناری بود. پرستار شیفت چون خواهرهایم را می‌شناخت، نمی‌گذاشت آب توی دلمان تکان بخورد. تمام لحظات دست‌های مادرم توی دستم بود. حتی می‌توانستم تا توی اتاق عمل همراهش بروم. اما لحظه‌ای که پرستار مادر را گذاشت روی ویلچر، با دیدن چهرهٔ مظلوم مادر اشک امانم نداد. تندی زدم بیرون. اشکم بند نمی‌آمد. 🎶 ناگهان صدایی در گوشم گفت: مادرم در کوچه‌ها گم کرد راه خانه را... تنم لرزید. یاد مادری افتادم که هیچ دلسوزی نداشت. یاد مادری افتادم که جلوی چشم بچه‌های کوچکش سیلی خورد. یاد مادری افتادم که نه پرستاری داشت و نه یاوری. بعد زیر لب گفتم: من یک لحظه نگاه مادرم رو که تو اوج امنیت و توجه بود تاب نیاوردم… پس چی به سر بچه‌های فاطمه اومد… توی اون کوچه، وسط دود، وسط آتیش… @mahdipouraskari