#دوستت_دارم_امام_زمانم_مهدی_عج_جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زن_زندگی_آزادی
#داستانی_از_عشق_و_عاشقی
《خوشکلی مثل عروس ، تو خیابون راه میری》
از موقعی که نمزادوعروسی کرده بود و با هم زندگی میکردند ، این زن و شوهر لیلی ومجنون بودن ، از بس، بهم علاقه وعشق میورزیدند
داستان عشق و عاشقی آنها نُقل مجلس اقوام و آشنایان بود از اخلاق و معرفت و علاقه بهم داشتن و دوری هم نبودن
موقعی شوهر به محل کارش میرفت ، همش بی تابی و پیام عاشقانه و دو سه بار تماس می گرفت و با شوق وذوق حالش می پرسیدو ابراز علاقه و دلتنگی میکرد
خانمش رفته بود ، آرایشگاه ، حسابی به خودش رسیده بود ، شده بود، یه تکه ماه ، ماه شب چهارده از بس خودش خوشکل و تو دل برو کرده بود ، و با خوش طبعی ولب پر خنده اش ، شوهرش اسیرخودش کرده بود و اسیر عشق و محبت خودش میکرد وتو خیالات خودش بود :
وای اگه یه مرتبه منو ببینه ، چه میشه ، چه عکس العملی نشون میده و...
فکر می کرد :
با شوق وذوق از محلِ کارش ، به خانه مون بیاد منو ببینه ، چه میشه ، و تا صبح مرا در آغوش میگیره و در محبت خود غرق میکنه و...
تو خیالات شیرین خودش غرق بود ، طبق روال همیشه گی ، شوهرش از راه رسید ، بدون شوق و ذوق وارد خونه شد ، سردو بی تفاوت ، دریغا که ندارد آشنایی
بسیار سرد و بی احساس با خانمش رفتارکرد
حتی نگاهشم نمی کرد
خانمش غصه اش شد
نزدیک بود گریه اش بگیره
با صدایی لرزانی پرسید :
چیزی شده؟
اتفاقی افتاده؟
زیر چشمی شوهرش نگاهش می کرد و دوباره روشو برگردوند
قطره ای اشک ، خانمش روی گونه اش غلطید ، با بُغض پرسید :
از من ناراحتین؟
شوهرش فقط سکوت کرده بود
با پشت دستش اشکش را پاک کرد و منتظر جوابش ماند ، حرصش گرفته بود
چرا باید این قدر سرد باشه؟
مگر نمی گفت هر لحظه به یاد من و بی تاب منه ؟
پس این چه رفتاریه ؟!
خانمش با گریه گفت :
تو رو خدا یه چیزی بگید!
رویش را به خانمش کرد و با عصبانی نگاهش کرد و گفت :
اصلا از شما انتظار نداشتم
با گریه پرسید :
انتظار چی؟ ...
انتظار چیو نداشتید؟
از گریه خانمش کمی دلش به رحم آمد
اخم هایش را باز کرد و آرام گفت:
تو خانمم ، خانم ، پاک و نجیبی هستی
همین نجابت و ایمانت منو جذب خودش کرد...
سکوت کرد
خانم ، منتظر ادامه حرف شوهرش بود
تودلش میگفت :
خدایا مگر من چه گناهی کردم؟
نکنه گناه یا غلطی از من سر زده ؟!
علت این همه عصبانیتش چه میتونه باشه ؟
آقا با چشم پُرِ اشک حرفش را ادامه داد :
اصلا دوست ندارم ناموسم با چهره بزک کرده و آرایش کرده تو کوچه خیابون جلوی چشم نامحرم ظاهر بشه ، با این کاراش سیلی تو صورت مولایم امام زمان بزند
دیگر طاقت نیاورد شروع کرد گریه کردن ، احساس میکرد سیلی تو صورت خودش خورده
خانم از حرفش جا خورد و با تعجب گفت :
چی؟!
یادش اومد با خواهر شوهرش بدون حجاب حتی چادرش ، برای خرید تو خیابون و پاساژو بازار رفته
بدون این که حرفی بزنه
شوهرش گفت:
خانومم ، میدونی ؛ با این کارت ، دل چند جوون ونوجوون وبزرگ به گناه آلوده شده ، چقدر خانم ودختر نوجوون وجوون از تو یاد گرفتن ، هیچ میدونی چقدر پسرای مُجرد اندام و جهره ات جلوشون مجسم کردن مُرتکب گناه شدن و...
همون طور که من تونستم تشخیص بدم شما چهره ات آرایش داره و خوشگلتر شدی مردها و پسرای مُجرد ، دیگه هم تشخیص میدن
همون طور که من به عنوان یک مرد از آرایش شما خوشم میاد بقیه مردها هم از چهره آرایش کرده خانم ها خوششون میاد لذّت میبرن و به گناه می افتند ؛
آرایش باید فقط تو خونه باشه
برای شوهر برای مَحرم
نه برای بیرون تو کوچه و خیابون
این قَدر ، علت عصبانی بودنش برای خانمش عجیب بود که با حیرت نگاهش می کرد
آهسته گفت :
من بی حیا نیستم
قصد خودنمایی برای نامَحرمم نداشتم
اگه داشتم تا حالا چقدر دوست پسر داشتم
منم تحت تاثیر بقیه قرار گرفتم ، میخواستم به خانما ثابت کنم من از همه ی شما خوشکلترم
فکر می کردم اگه منو این جوری ببینی خوشت میاد خوشحال میشی
اگه می دونستم این طوری عصبانی میشی هیچ وقت ...
خانم صدایش ، لرزید و اشکش آرام سرازیر شد
احمد آقا ، دست خانمش را گرفت و با لحن آرامی گفت :
عروسکم ... شما برای من زیباترین زن دنیائی
به نظرم اون قدر زیبایی که نیاز به هیچ آرایشی نداری
درک کن من مَردم ، غیرت دارم ، صاحب دارم ، صاحب الزمان و باید امام زمانی وسفیر هدایت ظهورش باشیم
دوست دارم همه چیز تو از جسمت ، از زیبائیت ، از احساس پاکت ، همه چیت فقط و فقط مال خودم باشه ، هیچ کس چشم طمع به تو نداشته باشه
دوست ندارم حتی تو نگاه کردن به تو با هیچ مَرد دیگه ای شریک بشم
اگه برای من و خوشحالی من می خواستی آرایش کنی ، موقعی که اومدم خونه مون اون موقع آرایش می کردی که من ببینم و خوشم بیاد
https://eitaa.com/mahdixxv