eitaa logo
محبان المهدی 1 (کانال عمومی)
2.1هزار دنبال‌کننده
37.6هزار عکس
35.5هزار ویدیو
431 فایل
سلام ،محضرکاربران بزرگوار،عرضه می دارم که به لطف الهی وبا مساعدت وهمکاری شماعزیزان گروه محبان المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایجاد گردید.دراین گروه مطالب ارزنده ،مفیدوکاربردی درکلیه زمینه ها : فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،وورزشی ارائه خواهد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
《خوشکلی مثل عروس ، تو خیابون راه میری》 از موقعی که نمزادوعروسی کرده بود و با هم زندگی میکردند ، این زن و شوهر لیلی ومجنون بودن ، از بس، بهم علاقه وعشق میورزیدند داستان عشق و عاشقی آنها نُقل مجلس اقوام و آشنایان بود از اخلاق و معرفت و علاقه بهم داشتن و دوری هم نبودن موقعی شوهر به محل کارش میرفت ، همش بی تابی و پیام عاشقانه و دو سه بار تماس می گرفت و با شوق وذوق حالش می پرسیدو ابراز علاقه و دلتنگی میکرد خانمش رفته بود ، آرایشگاه ، حسابی به خودش رسیده بود ، شده بود، یه تکه ماه ، ماه شب چهارده از بس خودش خوشکل و تو دل برو کرده بود ، و با خوش طبعی ولب پر خنده اش ، شوهرش اسیرخودش کرده بود و اسیر عشق و محبت خودش میکرد وتو خیالات خودش بود : وای اگه یه مرتبه منو ببینه ، چه میشه ، چه عکس العملی نشون میده و... فکر می کرد : با شوق وذوق از محلِ کارش ، به خانه مون بیاد منو ببینه ، چه میشه ، و تا صبح مرا در آغوش میگیره و در محبت خود غرق میکنه و... تو خیالات شیرین خودش غرق بود ، طبق روال همیشه گی‌ ، شوهرش از راه رسید ، بدون شوق و ذوق وارد خونه شد ، سردو بی تفاوت ، دریغا که ندارد آشنایی بسیار سرد و بی احساس با خانمش رفتارکرد حتی نگاهشم نمی کرد خانمش غصه اش شد نزدیک بود گریه اش بگیره با صدایی لرزانی پرسید : چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ زیر چشمی شوهرش نگاهش می کرد و دوباره روشو برگردوند قطره ای اشک ، خانمش روی گونه اش غلطید ، با بُغض پرسید : از من ناراحتین؟ شوهرش فقط سکوت کرده بود با پشت دستش اشکش را پاک کرد و منتظر جوابش ماند ، حرصش گرفته بود چرا باید این قدر سرد باشه؟ مگر نمی گفت هر لحظه به یاد من و بی تاب منه ؟ پس این چه رفتاریه ؟! خانمش با گریه گفت : تو رو خدا یه چیزی بگید! رویش را به خانمش کرد و با عصبانی نگاهش کرد و گفت : اصلا از شما انتظار نداشتم با گریه پرسید : انتظار چی؟ ... انتظار چیو نداشتید؟ از گریه خانمش کمی دلش به رحم آمد اخم هایش را باز کرد و آرام گفت: تو خانمم ، خانم ، پاک و نجیبی هستی همین نجابت و ایمانت منو جذب خودش کرد... سکوت کرد خانم ، منتظر ادامه حرف شوهرش بود تودلش میگفت : خدایا مگر من چه گناهی کردم؟ نکنه گناه یا غلطی از من سر زده ؟! علت این همه عصبانیتش چه میتونه باشه ؟ آقا با چشم پُرِ اشک حرفش را ادامه داد : اصلا دوست ندارم ناموسم با چهره بزک کرده و آرایش کرده تو کوچه خیابون جلوی چشم نامحرم ظاهر بشه ، با این کاراش سیلی تو صورت مولایم امام زمان بزند دیگر طاقت نیاورد شروع کرد گریه کردن ، احساس میکرد سیلی تو صورت خودش خورده خانم از حرفش جا خورد و با تعجب گفت : چی؟! یادش اومد با خواهر شوهرش بدون حجاب حتی چادرش ، برای خرید تو خیابون و پاساژو بازار رفته بدون این که حرفی بزنه شوهرش گفت: خانومم ، میدونی ؛ با این کارت ، دل چند جوون ونوجوون وبزرگ به گناه آلوده شده ، چقدر خانم ودختر نوجوون وجوون از تو یاد گرفتن ، هیچ میدونی چقدر پسرای مُجرد اندام و جهره ات جلوشون مجسم کردن مُرتکب گناه شدن و... همون طور که من تونستم تشخیص بدم شما چهره ات آرایش داره و خوشگلتر شدی مردها و پسرای مُجرد ، دیگه هم تشخیص میدن همون طور که من به عنوان یک مرد از آرایش شما خوشم میاد بقیه مردها هم از چهره آرایش کرده خانم ها خوششون میاد لذّت میبرن و به گناه می افتند ؛ آرایش باید فقط تو خونه باشه برای شوهر برای مَحرم نه برای بیرون تو کوچه و خیابون این قَدر ، علت عصبانی بودنش برای خانمش عجیب بود که با حیرت نگاهش می کرد آهسته گفت : من بی حیا نیستم قصد خودنمایی برای نامَحرمم نداشتم اگه داشتم تا حالا چقدر دوست پسر داشتم منم تحت تاثیر بقیه قرار گرفتم ، میخواستم به خانما ثابت کنم من از همه ی شما خوشکلترم فکر می کردم اگه منو این جوری ببینی خوشت میاد خوشحال میشی اگه می دونستم این طوری عصبانی میشی هیچ وقت ... خانم صدایش ، لرزید و اشکش آرام سرازیر شد احمد آقا‌‌ ، دست خانمش را گرفت و با لحن آرامی گفت : عروسکم ... شما برای من زیباترین زن دنیائی به نظرم اون قدر زیبایی که نیاز به هیچ آرایشی نداری درک کن من مَردم ، غیرت دارم ، صاحب دارم ، صاحب الزمان و باید امام زمانی وسفیر هدایت ظهورش باشیم دوست دارم همه چیز تو از جسمت ، از زیبائیت ، از احساس پاکت ، همه چیت فقط و فقط مال خودم باشه ، هیچ کس چشم طمع به تو نداشته باشه دوست ندارم حتی تو نگاه کردن به تو با هیچ مَرد دیگه ای شریک بشم اگه برای من و خوشحالی من می خواستی آرایش کنی ، موقعی که اومدم خونه مون اون موقع آرایش می کردی که من ببینم و خوشم بیاد https://eitaa.com/mahdixxv