🔆 #توبه از #گناهان
🍃🌸🍃
🍀اگر ظهور حضرت حجّت ـ«عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف » نزديك باشد، بايد هر كس خود را براى آن روز مهيّا سازد، از جمله اين كه از گناهان توبه كند. همين توبه باعث مى شود كه اين همه بلاهايى كه بر سر شيعه آمده است كه واقعاً بى سابقه است و بلاهاى ديگرى كه تا قبل از ظهور آن حضرت مى آيد از سر شيعه رفع و دفع گردد.
🌸درمحضرآیت الله بهجت🌸
🌙 #شهر_رمضان
#گفتم_شبی_به_مهدی_اذن_نگاه_خواهم💕
#گفتا_من_هم_از_تو_ترک_گناه_خواهم💕
☆○°°°○°°°○🌿🌸🌿○°°°○°°°○☆
https://eitaa.com/joinchat/2784559200Ced722398b3
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆خداوند چگونه از اول بوده بدون اینکه خالقی داشته باشد؟؟
🌙 #شهر_رمضان
#گفتم_شبی_به_مهدی_اذن_نگاه_خواهم💕
#گفتا_من_هم_از_تو_ترک_گناه_خواهم💕
☆○°°°○°°°○🌿🌸🌿○°°°○°°°○☆
https://eitaa.com/joinchat/2784559200Ced722398b3
🔆داستانی شیرین از #مرگ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍀یک آقا سید هادی بود که از شاگردهای مرحوم طالقانی بود. مرحوم طالقانی از علمای برجسته نجف اشرف بود و استادِ پدر بنده، مرحوم ملا محمد باقر ناصری بود. خدا ان شاء الله همه آنها را رحمت کند. مرحوم سید هادی از رفقای ما بود و در سامرا و کاظمین بود و سیدِ پاکی بود. او برای من نقل کرد:
من نجف که بودم، در ایام ماه مبارک رمضان در مدرسه سید بودیم . شب نوزدهم یا شب بیست و یکم بود. – شک از من است- گفت: رفتم خانه افطار کردم و چون شب احیا بود، به مدرسه آمدم تا اعمال شب قدر را انجام بدهم و به حرم بروم. موقعی که به مدرسه آمدم، دیدم، ده پانزده نفر از طلبه ها در حجره آقا شیخ رضا که از رفقای ما بود، جمع شدند و دارند می خندند. من عصبانی شدم و گفتم: «خجالت نمی کشید؟ حالا شب قدر است و این طور نشستهاید؟» گفتند: «آقا بیا داخل». رفتم، گفتند: «رفیق تو آقا شیخ رضا دیوانه شده است. ببین چه می گوید؟» گفتم: «آقا شیخ رضا! چه می گویی؟» گفت: «امشب، شب عروسی من است». گفتم: «شب عروسی تو؟» گفت: «بله». من باورم نمی شد. از طلبه ها در خواست کردم بیرون بروند. نشستم و گفتم: چه می گویی؟» گفت: «امشب، شب آخر عمر من است. بگذار امشب صبح بشود، فردا در بهشت با حورالعین هستم». گفتم: «این حرف ها چیست که می¬زنی؟» گفت: «خدا می داند». گفتم: «چه کسی به تو گفته است؟» گفت: «امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود: امشب، شب آخر عمر تو است. یک مقداری با او صحبت کردم؛ دیدم که نه عقل و هوشش به هم نخورده است و حقیقتاً می گوید. آشیخ رضا گفت: «موقعی که من مشرف می شوم به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، خود حضرت را می بینم. حضرت به من فرمودند: دست و پایت را جمع کن. امشب، شب آخر عمر تو است. فردا بین الطلوعین مهمان ما هستی. آقا سید هادی می گفت: «منقلب شدم و با خودم گفتم: آیا درست می گوید؟ مکاشفه بوده، مکاشفه او حق بوده یا باطل؟
آمدم منزل، سحری خوردم و زود برگشتم مدرسه و اول اذان، به مدرسه رسیدم. دیدم در حجرة او بسته و چراغ حجره هم روشن است. درِ حجره را باز کردم؛ دیدم رو به قبله، خوابیده و یک پارچه سفید هم رویش انداخته است. پارچه را عقب زدم؛ دیدم تمام کرده است.
این آشیخ رضا می گفت: «امشب شب عروسی من است». اینقدر به مردن عشق و علاقه داشتند؛ چون آخرت آنها درست است؛ اما من و شما را خدا می داند، که آیا می توانیم این کار را بکنیم.
🌸منبع:گفتارهای آیت الله ناصری🌸
🌙 #شهر_رمضان
#گفتم_شبی_به_مهدی_اذن_نگاه_خواهم💕
#گفتا_من_هم_از_تو_ترک_گناه_خواهم💕
☆○°°°○°°°○🌿🌸🌿○°°°○°°°○☆
https://eitaa.com/joinchat/2784559200Ced722398b3
4_6039380314948641562.mp3
1.19M
🔆آیا یاران حضرت قبل از ظهور از این موضوع آگاهی دارند که جزو یاران حضرت هستند ؟
◀ #ابراهیم_افشاری
🌙 #شهر_رمضان
#گفتم_شبی_به_مهدی_اذن_نگاه_خواهم💕
#گفتا_من_هم_از_تو_ترک_گناه_خواهم💕
☆○°°°○°°°○🌿🌸🌿○°°°○°°°○☆
https://eitaa.com/joinchat/2784559200Ced722398b3