eitaa logo
مهدی یاوران🚩
410 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
59 فایل
⭐تادیرنشده برگردیم⭐ ✔چیزی تاظهورمهدی موعود(عج)نمانده... 🚩فعالیت:تازمان ظهور امام زمان(عج) 🌹کپی باذکرصلوات هدیه به آقاصاحب الزمان(عج) 🔹️برای انتقادوپیشهاد👇 @yamahdi313yaar تولیدات محتوای مهدی یاوران👇 @stickermahdavi313yar
مشاهده در ایتا
دانلود
Peyambar(s)-Falsafi2.mp3
5.12M
🍀داستان تشنگی پیامبر ونحوه دعاکردن به چوپانها 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
🔹حدیث روز 🍀رسول خدا (ص) : 🍃آدمی زاد پیر می شود و دو ځوی در او جوان می گردد؛ حرص بر مال و حرص بر عمر 🔰منبع: الخصال، ج ۱، ص ۷۳ 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 با صلوات بر پیامبر(ص) اوج بگیریم ... 🌼اللّهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌼 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
💍 جبرئیل ونقش انگشتر (ص) 🍃🌺🍃🌺🍃 🍃زید بن علیّ از پدرش امام سجّاد زین العابدین علیه السلام حکایت نماید: روزی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله ، انگشتر خود را به امام علیّ بن ابی‏طالب علیه السلام داد و فرمود: این انگشتر را نزد حکّاک برده، به او بگو که بر نگین آن: «محمّد بن عبداللّه» نوشته شود. امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام آن انگشتر را گرفت و پیش حکّاک برد واظهار داشت: بر نگین این انگشتر نقش کلمه «محمّد بن عبداللّه» حکّاکی کَنْده کاری نما. حکّاک آن را پذیرفت ولیکن در هنگام کار، دست و قلم او خطا رفت و به جای آن نقش «محمّد رسول اللّه» نوشته شد. هنگامی که امام علیّ علیه السلام خواست انگشتر را بگیرد، دقّت نمود؛ و چون دید نقش، غیر از چیزی است که دستور داده بود، به او فرمود: من چنین موضوعی را نگفته بودم. حکّاک اظهار داشت: بلی، صحیح می‏فرمائی؛ ولیکن دستم به اشتباه رفت. پس حضرت آن انگشتر را گرفت و نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آورد واظهار داشت: یا رسول اللّه! حکّاک آنچه را گفته بودم، انجام نداده ومدّعی است که دستش خطا رفته است. در این لحظه پیامبر خدا آن انگشتر را گرفت و پس از دقّت بر آن فرمود: ای علیّ! من محمّد بن عبداللّه هستم، پس چرا «محمّد رسول‏اللّه» نوشته شده است و سپس انگشتر را به دست مبارک خود نمود؛ و چون صبح شد و بر انگشتر نگاه کرد، دید زیر آن نوشته شده است: «علیّ ولیّ اللّه». پس به همین جهت تعجّب حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فزونی یافت، در همین بین جبرئیل امین علیه السلام نازل شد و رسول خدا جریان را برای او بازگو نمود. جبرئیل در پاسخ اظهار داشت: آنچه را که تو خواستی نوشته شود گفتی؛ و آنچه را که ما خواستیم نوشتیم. 🔰منبع:بحار الأنوار: ج 16، ص 91، ح 26 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹چرا روز مبعث روز زیارت مخصوص است!؟ 🎥حجت‌الاسلام میرباقری 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
💡نکته روز 🍃 راستگویی، در دیدن رؤیای صادقانه و صفای روح خیلی مؤثر است. آیت الله العظمی بهجت (ره) 🔰جرعه وصال 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
4_5828001274682951120.mp3
1.83M
🔹برکات فوق العاده ذکر صلوات 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
🔹درد چشم پیامبر و شفادادن راهب نصرانی 🍃🌺🍃🌺🍃 🍃بعد از آن که عبدالمطلّب جدّ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از دنیا رفت ونگه داری آن حضرت به عمویش ابوطالب واگذار گردید. پس از چند روزی، حضرت به چشم درد مبتلا شد و پزشکان از درمان آن ناتوان گشتند، ناراحتی تمام وجود عمویش را فرا گرفته بود، عدّه‏ای پیشنهاد دادند تا حضرت را نزد راهب نصرانی به نام حبیب برده تا با دعای او درد چشم حضرت بر طرف گردد. ابوطالب پیشنهاد آن‏ها را برای برادرزاده‏اش حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بازگو کرد. حضرت اظهار نمود: از طرف من مانعی نیست، آنچه مصلحت می‏دانی عمل کن. به همین جهت ابوطالب، حضرت را طبق تشریفات خاصّی سوار بر شتر نمود و با هم به سمت جایگاه راهب نصرانی حرکت کردند. موقعی که نزدیک صومعه راهب رسیدند، اجازه ورود خواستند وحبیب راهب به ایشان اجازه داد، وقتی وارد شدند تا لحظاتی هیچ گونه صحبت و سخنی مطرح نگردید. سپس ابوطالب شروع به سخن نمود و اظهار داشت: برادرزاده‏ام محمّد بن عبداللَّه صلّی اللّه علیه و آله مدّتی است که به چشم درد مبتلا گردیده وپزشکان از درمان آن عاجز مانده‏اند؛ لذا نزد شما آمده‏ایم تا به درگاه خداوند دعا کنی و چشمان او سالم گردد. حبیب راهب پس از شنیدن سخنان ابوطالب، به حضرت رسول خطاب کرد و گفت: بلند شو و نزدیک بیا. حضرت با این که در سنین کودکی بود، خطاب به راهب کرد و فرمود: تو از جای خود حرکت کن و نزد من بیا. ابوطالب حضرت را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: از این سخن و برخورد تعجّب می‏کنم زیرا که شما مریض هستی. حضرت رسول در جواب فرمود: خیر، چنین نیست، بلکه حبیب راهب مریض است و باید او نزد من آید. حبیب با شنیدن چنین سخنی از آن خردسال در غضب شد و گفت: ای پسر! ناراحتی و مریضی من در چیست؟ حضرت فرمود: پوست بدن تو مبتلا به مرض پیسی می‏باشد و سی سال است که مرتّب برای شفا و بهبودی آن به درگاه خدا دعا می‏کنی ولیکن اثری نبخشیده است. حبیب با حالت تعجّب گفت: این موضوع را کسی غیر از من و غیر از خدا نمی‏دانسته است، در این سنین کودکی چگونه از آن آگاه شده‏ای؟! حضرت در پاسخ به او، فرمود: در خواب دیده‏ام؛ حبیب با حالت تواضع گفت: پس بر من بزرگواری نما و برایم دعا کن تا خدا مرا شفا و عافیت دهد. بعد از آن، حضرت پارچه‏ای را که روی پیشانی و چشم‏های خود بسته بود، باز کرد و نوری عظیم از چهره مبارکش ظاهر گشت که تمامی فضا را روشنائی بخشید؛ و عدّه‏ای از مردم که در آن مجلس حضور داشتند متوجّه تمام صحبت‏ها و جریانات شدند. حضرت فرمود: ای حبیب! پیراهنت را بالا بزن تا افراد حاضر بدنت را نگاه کنند و آنچه را گفتم تصدیق نمایند. هنگامی که حبیب پیراهن خود را بالا زد، حاضران ناراحتی پوستی او را دیدند که به اندازه یک درهم مرض پیسی و کنار آن مقدار مختصری سیاهی روی پوست بدنش وجود دارد. در این لحظه حضرت دست به دعا برداشت و چون دعایش پایان یافت، دست مبارک خود را بر بدن حبیب کشید و با اذن خداوند، شفا یافت؛ سپس عموی خود را مخاطب قرار داد و فرمود: اگر تاکنون می‏خواستم خدا مرا شفا دهد، دعا می‏کردم و شفا می‏یافتم و اینجا نمی‏آمدم؛ ولی اکنون دعا می‏کنم و شفای چشم خود را از خدای متعال مسئلت می‏نمایم؛ و چون دست به دعا بلند نمود و دعا کرد، بلافاصله ناراحتی چشم او برطرف شد و اثری از آن باقی نماند. 🔰منبع:فضائل شاذان بن جبرئیل قمّی: ص 48، ح 66، بحارالأنوار: 15، ص 382،س 7 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استاد پناهیان 🔸 در یک قومی جای یاران رسول الله می‌آیند که از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی‌ترسند... 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀
🍀پیمان آهو😭 واسلام آوردن منافق 🍃🌺🍃🌺🍃 🍃مرحوم شیخ طوسی و علاّمه مجلسی و دیگر بزرگان آورده‏اند: امام صادق صلوات اللّه علیه به نقل از امیرالمؤمنین، علیّ علیه السلام حکایت فرماید: روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ، عبورش بر آهوئی افتاد که با طناب به میخ چادر و خیمه‏ای بسته شده بود، آهو با مشاهده آن حضرت به سخن آمد و گفت: یا رسول اللّه! من مادر دو نوزاد هستم که تشنه و گرسنه‏اند وپستان‏هایم پر از شیر گشته است، مرا آزاد گردان تا بروم بچّه‏هایم را شیر دهم و چون سیر شوند دو مرتبه بر می‏گردم؛ و مرا با همین طناب ببند. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ، فرمود: چگونه تو را آزاد کنم در حالی که شکار این خانواده هستی؟ آهو در جواب گفت: یا رسول‏اللّه! من بر می‏گردم و با دست خودت مرا به همین شکل ببند. پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ، پیمان و میثاق از آهو گرفت که سریع باز گردد، بعد از آن حیوان را آزاد نمود. آهو رفت و پس از لحظاتی برگشت و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله ، آن را به همان حالت اوّل بست و سپس از چند نفر سؤال نمود: این آهو از کیست؟ و چه کسی آن را شکار کرده است؟ گفتند: از فلان خانواده است؛ حضرت نزد آن خانواده آمد، در حالی که شکارچی از منافقین بود، با دیدن چنین صحنه‏ای و شنیدن تمام جریان دست از نفاق خود برداشت و آهو را آزاد کرد و سپس جزء یکی از یاران با وفای حضرت رسول صلوات اللّه علیه، قرار گرفت. 🔰منبع:بحارالأنوار ج 17، ص 398، أمالی شیخ طوسی: ج 2، ص 68 🌺🌺 🌺🌺 🌼🌼 🌼🌼 🍀 🍀 🥀 🥀