eitaa logo
مهدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
976 ویدیو
10 فایل
﷽ • 🏘 تنها جایی که می‌تونه حالت‌رو واقعا خوب کنه همین‌جاست 😍💖 📆 پاتوق ما: چهارشنبه‌ها عصر؛ منتظرتیم 🤗 📍تهران، پونک، میدان استاد غفاری(عدل)، مسجدالنبی ‌• برای آشنایی بیشتر و عضویت در موسسه با ما در ارتباط باشید: @mahdiyarankhaharan
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدیا
﷽ سلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستن 😄 ما قصد داریم از خاطره های جمعمون براتون ب
👀💬 😎 تابستون رفته بودیم مشهد ...☺️ با بچه ها گوشه‌ی صحن انقلاب نشسته بودیم و خیلی عمیق زل زده بودیم به گنبد ، هیچکس حرف نمیزد فقط نگاهمون به گنبد بود ...💚 که یه آقایی اومد توی ایوون بغلی نشست و شروع کرد به روضه خوندن🙂 بچه ها پا به پای روضه اشک میریختن ، و اون آقا با یه سوز عجیبی وسط روضه گفت : میخوام یه چیز بگم که فقط مادرا درک میکنن.. بچه ها همه به هم نگاه کردن ، یکی گفت : بچه ها ما درک نمیکنیم ، ما مادر نیستیم ، گریه نکنید🤦🏻‍♀😅 اون آقا گفت و در ادامه سوز روضه رو برد بالاتر و گفت : حالا میخوام یه چیز بگم دخترا فقط درک میکننننن.. باز همون دوستم گفت : ایول میخواد یه چیز برای دخترا بگه😍😂 بچه ها همه چادراشون رو کشیدن سرشون منتظر بودن که مداح بگه تا درک کنن و گریه کنن یهو گفت : نه ولش کن نمیگمممم😂🤦🏻‍♀ دیگه نتونستیم خودمونو نگه داریم زدیم زیر خنده 🤣 آقای مداح یهو تعجب کرد فکر کرد ما رو واسه شفا آوردن گفت برای هدایت و سلامتی جوونای اسلام صلوات 📿🤣 و صندلیشو برداشت رفت 😂😂😂 ما هم سوژه پیدا کرده بودیم هی سر به سر هم میذاشتیم آخرش مثل اون آقا با سوز میگفتیم نه ولش کن گناه دارررری😂😅🤦🏻‍♀ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyaran_khaharan ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مهدیا
﷽ #آنچه_نگفتیم 👀💬 #خاطره_محفل_هفتگی 😎💚 من اولین باری که تو جمع مهدی یاران اومدم زمانی بود که مامان
👀💬 😎 یه خاطره کوتاه😁 اما بامزه دارم از اولین اردوی مشهدم ‌‌‌‌... همون اردوی تاریخی و پر خاطره ی من😂💁🏻‍♀ با حلقه ای که داشتیم و حلقه های دیگه برای نماز مغرب رفتیم سمت حرم ✨ نماز خوندیم و توی صحن بودیم من و یکی از بچه های حلقه به سمت خادم ها میرفتیم تا ازشون تبرکی بگیریم 😃 چند تایی گفتن: نه متاسفانه نداریم ... 😕 به یکی از خادم ها که رسیدیم دوستم با ناامیدی برگشت گفت: سلام تبرکی دارین ؟☹️ دست اون آقا پر بود و گفت: داخل جیب سمت راستم هست🙄 دوست ما هم خوشحال از اینکه تبرکی پیدا کرده و موفق شده 🤩 یک ثانیه نشده بود که دست کرد توی جیب خادم و دنبال تبرکی می‌گشت😬😂 بنده خدا خادم گونه هاش سرخ شده بود و سکوت کرده بود😂😂 تا اینکه بالاخره تبرکی کشف شد و دستش رو آورد بیرون✋🏼🤣 تا آخرین روز اردو به هر کی رسیدم این خاطره رو تعریف کردم 🤦🏻‍♀😂 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyaran_khaharan ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈