مهدیا
﷽ #آنچه_نگفتیم 👀💬 #خاطره_اردو_مشهد 😎 یه خاطره کوتاه😁 اما بامزه دارم از اولین اردوی مشهدم ...
﷽
#آنچه_نگفتیم 👀💬
#خاطره_زیارت_نجف 🙂✨
تقریبا پارسال همین موقع ها بود که نجف بودیم... 💔
اتاق من و یکی از بچهها اگه اشتباه نکنم طبقه هفتم هتل بود و ویوی قشنگی داشت 😁
هم وادی السلام دیده میشد ، هم یه نخلستون بزرگ که اون طرفش هم بحرالنجف بود 😍😌
خلاصه که به هرکس میرسیدیم تعریف این اتاق رو میکردیم 😆🙃
یه دفعه اونقدر که گفتیم یکی از مربیامون گفت میام بهتون یه سر میزنم 😃
عصر شد و اون بنده خدا اومد و همزمان با ایشون چند تا از رفقای دیگه هم اومدن و جمعمون جمع شد 😆😌
همینجوری که نشسته بودیم و صحبت میکردیم یه دفعه من برگشتم به ایشون گفتم که میشه یه جملهای ، حرفی ، چیزی بگید که وقتی حرم میریم به امام علی ( ع) بگیم... 💚
ایشون هم گفتن که من خودم هروقت میرم روبه ضریح این بیت رو میخونم:
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا :)
تا ایشون اومدن مصرع بعدی رو بخونن منم رفتم تو حس و ادامه ی مصرع رو گفتم: 😄
حلوا به کسی ده که «تــمــنــا» نچشیده 😌
تو همون حال و هوا بودم که یهو دیدم کل جمع میخندن 😳😂
که فلانی چرا شعر رو خراب کردی اون درستش اینه:
حلوا به کسی ده که «محبت» نچشیده 🤦♀😅
بعد بیشتر از اشتباه خوندن شعر به حس و حال من موقع خوندن میخندیدن که چه حــســی هم گرفته بودی 😂😅
خلاصه که اون قضیه رو جلو مربیمون یه جوری جمع کردیم 🤦♀😅
چند ساعت بعدش قرار بود که تو حرم هیئت داشته باشیم 🙂
ما هم رفتیم و خلاصه یه گوشه نشستیم و آقای مداح هم شروع کردن به روضه خوندن..
یکم از روضه گذشت که ایشون فرمودن میخوام یه بیت شعر رو بخونم و چند ثانیه بعد..
ایشون فرمودن که:
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا... 🤦♀😂
حالا همه گریه میکردن بچههای ما هر کدوم یه قسمت میخندیدن که: به به چه شعری 😎😆
و به جز اون یه دفعه حداقل چند دفعه دیگه هم اون یه بیت شعر تو طول سفر خونده میشد و بچه ها هی دست مینداختن که فلانی شعر جدید چی داری بگیم آقای مداح بخونن؟ 😁🤣
بگذریم :)
آقا جان حالا از اون شبا یه سال گذشته و ما هر روز دلتنگ تر میشیم... 💔
کاش قسمت شه یه بار دیگه دسته جمعی بیاییم زیارتت... 💔😔
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@mahdiyaran_khaharan
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈