#حدیث
✨امام صادق عليه السلام:
إيّاكَ وَالكَسَلَ وَالضَّجَرَ؛ فَإِنَّهُما مِفتاحُ كُلِّ سوءٍ
از تنبلى و بى حوصلگى بپرهيز؛ كه آن دو كليد هر زشتى اند 🍃🗝
@mahdyar_59
#شهیدانه
#شهدا
شهید محمد رضا تورجی زاده در سال ۱۳۴۳ در شهر شهیدان اصفهان به دنیا آمد. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزا داری شرکت می نمود.☺️🖤
ایشان دوران تحصیل را همراه با کار و همیاری در مغازه پدر آغاز نمود. پدرش به دلیل علایق مذهبی ایشان را برای دوره ی راهنمایی در مدرسه ی مذهبی احمدیه ثبت نام نمود
کلاس سوم راهنمایی شهید مقارن با قیام مردم قم شده بود که شهید با جمعی از دوستان هم کلاسی، چند نوبت تظاهراتی در مدرسه تدارک دیده و از رفتن به کلاس خودداری کرده بودند.
با اوج گرفتن انقلاب، شهید با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکر الله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چند بار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت. شب ها به شعار نویسی و چاپ عکس حضرت امام روی دیوار ها اقدام می نمود.
با پیروزی انقلاب فعالیت های خود را در مسجد ذکر الله و حزب جمهوری اسلامی و دیگر پایگاه های انقلابی پیگیری نمود. وی که از فعالان مبارزه با گروهک های ضد انقلاب و بنی صدر بود بار ها مورد ضرب و شتم طرفداران بنی صدر و اعضای این گروهک ها قرار گرفت... 👌
بخشی از زندگینامه شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
💚🌿✨
@mahdyar_59
#تست_هـوش
🎾 با جابهجا کردن سه توپ، این مثلث را برعکس کنید.
(یعنی قاعده مثلث بالا باشد و نوک آن پایین)
ببینم کی میتونه جواب درست رو بگه😉👇
@admiinmahdyyar
مهـــدیــار
#تست_هـوش 🎾 با جابهجا کردن سه توپ، این مثلث را برعکس کنید. (یعنی قاعده مثلث بالا باشد و نوک آن پ
#ارسالی_مهدیار
مهدیاری رو مشاهده میکنید که بسیار خلاق هستن👌😂😍
@mahdyar_59
#طنز
این فوبیا رو من همیشه سر کلاس داشتم 😂😂
بگید که شمام این ترس رو داشتید😂
@mahdyar_59
#قصه_شب
دو مرد که به تازگی عمل قلب سختی را انجام داده بودند، در اتاق بیمارستانی بستری بودند🩺💉
یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند🛏
تخت او در کنار تنها پنجرهی اتاق بود🖼
اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه به پهلوی راست و پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد
آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند؛ از همسر، از خانواده و…
هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود مینشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره میدید برای هم اتاقیش توصیف میکرد.
بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه میگرفت
این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچهای زیبایی داشت
مرغابیها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سرگرم بودند
خانوادههایی روی چمنها نشسته بودند و عدهای هم روی نیمکتها با هم گپ میزدند
درختان کهن به منظرهی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد🌳
همانطور که مرد در کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد هم اتاقیش چشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکرد
چند روزی به همین منوال سپری شد.
یک روز صبح، پرستاری که برای شستوشوی آنها آب میآورد جسم بیجان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود☠
پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند.
مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند و آنرا در زاویهای قرار دهد که او بتواند فضای بیرون را ببیند.
پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد.
آن مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد.
بالاخره او میتوانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.
در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد.
مرد پرستار را صدا زد و با حیرت گفت: ولی هم اتاقی من منظرهای دل انگیز را برای من توصیف میکرد، اما اینجا که فقط دیوار است!
پرستار هم متعجب به مرد، به بیرون و به تخت خالی اتاق نگاهی کرد و گفت: "آن مرد اصلاً نابینا بود و حتی نمیتوانست دیوار را ببیند".
@mahdyar_59
#نوستالژی
خوابیدن روی پشت بوم و تماشای ستارهها😍✨
ده هیچ از خواب رو تخت و کنار کولر جلوتره :))))
@mahdyar_59